تبیان، دستیار زندگی
وقتی ماه وسط آسمان رسید، جغد بیدار شد. مثل همیشه همه روز را ..خوابیده بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بگو چی کم دارد؟

وقتی ماه وسط آسمان رسید، جغد بیدار شد. مثل همیشه همه روز را خوابیده بود.

بگو چی کم دارد؟

حالا باد همه شب را بیدار می ماند.. دوستش سنجاب بدو بدو آمد، سنجاب همه روز را کار کرده بود. حالا می خواست برای استراحت به خانه اش برود.

سنجاب گفت: سلام جغد عزیز، شب به خیر

جغد گفت: متشکرم دوست عزیزم. آرزو دارم یک روز تو را ببینم. اما نور خورشید چشم هایم را اذیت می کند.

این حرف فکری به ذهن سنجاب انداخت.

روز بعد، قبل از آمدن خورشید از خواب بیدار شد. با سوت، دوستش جغد را صدا کرد.

بعد یک هدیه به جغد داد. یک عینک  آفتابی.

جغد عینک را به چشمش زد. وقتی خورشید طلوع کرد دور و بر را با عینکش نگاه کرد.

دید ماهی دررودخانه می پرد. یک پروانه را دید که شهد گلی را می مکد. قطره شبنمی را که روی تار عنکبوت افتاده بود، هم دید.

جغد گفت: متشکرم سنجاب، من حالا می توانم  روز را ببینم چون چشم هایم فکر می کنند شب شده.

koodak@tebyan.com

تهیه: شهرزاد فراهانی- منبع: ماهنامه نبات

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.