تبیان، دستیار زندگی
پروفسور احمد خلیلی دانشمند نامدارایرانی واستادبازنشسته دانشگاه سوربن پاریس،خواهرزاده مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی واز شاهدان زنده تاریخچه نهضت ملی است.وی به لحاظ این نزدیکی وحضور، با بسیاری از شهود این رویداد تاریخی از جمله ش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حرف وعمل نواب یکی بود

پروفسور احمد خلیلی دانشمند نامدارایرانی واستادبازنشسته دانشگاه سوربن پاریس،خواهرزاده مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی واز شاهدان زنده تاریخچه نهضت ملی است.وی به لحاظ این نزدیکی وحضور، با بسیاری از شهود این رویداد تاریخی از جمله شهید سید مجتبی نواب صفوی آشنایی داشته است.دکتر خلیلی در گفت وشنودی که درپی می آید،شمه ای از خاطرات خویش از رهبر فدائیان اسلام را بازگفته است.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

حرف وعمل نواب یکی بود

گفتگویی با پروفسور احمد خلیلی

□جنابعالی از چه مقطعی وچگونه با مرحوم سید مجتبی نواب صفوی آشنا شدید؟

من از دو طریق او را می‌شناختم. یکی از طریق سمتی که در مجلس داشتم و منشی کمیسیون‌های کشاورزی و امور خارجه بودم و او را مکرر می‌دیدم. او گاهی به مجلس می‌آمد و با نمایندگان صحبت می‌کرد...

□با آنها چه حرف‌هایی می‌زد؟

با آنها جر و بحث می‌کرد که چرا در قانون‌گذاری جرئت به خرج نمی‌دهند و به احکام اسلامی بی‌توجه هستند. گاهی هم بحث را از اتاقی که برای استراحت نمایندگان در نظر گرفته بودند، به صحن و سرسرای مجلس می‌کشاند! البته ورود به آنجا برای غیر نمایندگان ممنوع بود، ولی او اعتماد به نفس عجیب و غریبی داشت و این نوع ممنوعیت‌ها، نمی‌توانست مانع او شود. می‌آمد و با نهایت جسارت و شهامت حرفش را می‌زد.

طریق دوم هم، حضورش در منزل آیت‌الله کاشانی بود. خلق و خوی آیت‌الله کاشانی طوری بود که هر کسی که کمترین گرایش و علاقه‌ای به مبارزه با استعمار داشت، خود به خود جذب ایشان می‌شد. مرحوم نواب هم بعد از اینکه از نجف برگشت و کسروی را مضروب کرد، با ایشان آشنا شد.

□شاید هم از طریق مرحوم احتشام؟

همین‌طور است. مرحوم نواب احتشام رضوی، پدرزن نواب از مبارزان قدیمی و از دوستان آیت‌الله کاشانی بود.

□ظاهراً مرحوم نواب صفوی با شمس قنات‌آبادی که به منزل آیت‌الله کاشانی آمد و شد داشت، اختلاف پیدا کرد. نظر شما در باره علت این اختلاف چیست؟

من از همان ابتدا، نظر مساعدی به شمس قنات آبادی نداشتم و احساس می‌کردم به خاطر منافع شخصی، در اطراف آیت‌الله کاشانی می‌پلکد!دلیلش هم این است که بعد از قضیه 28 مرداد- که آیت‌الله کاشانی دوران غربت را سپری می‌کرد- حتی یک بار هم به دیدن ایشان نیامد و رفت و با زاهدی ساخت و پاخت کرد و نماینده شاهرود در مجلس شد! در همان دوران نهضت ملی هم، یک وقت‌هایی کارهایی می‌کرد که نشان می‌داد دنبال سود شخصی است.

□مثلاً چه کارهایی؟

مثلاً اینکه گاهی به خاطر منافع شخصی، با اسدالله علم تماس می‌گرفت. اعتقادات مذهبی درستی نداشت و بی‌قید و بند بود. به همین دلیل هم از حوزه قم اخراج شده بود. رفتارش ابداً در شأن یک روحانی نبود و بالاخره هم از کسوت روحانیت درآمد. یادم هست همه بدنش را خالکوبی کرده بود!به او می گفتند:شمسِ خال کوب!

□این افرد با این خصوصیات، در اطراف آیت‌الله کاشانی چه می‌کرد؟

همانطور که اشاره کردم آیت‌الله کاشانی معتقد بود طرد افراد، موجب ایجاد خصومت یا در بهترین شکل، بی‌تفاوتی و انفعال آنها می‌شود. حداقل ضررش هم این است که باید برای دفع آنها انرژی‌ای را صرف کنی که می‌توان صرف کارهای مفیدتری کرد، لذا با نهایت هوشمندی از توانایی‌های افراد در جهت پیشبرد نهضت ملی نفت استفاده می‌کرد و در عین حال هوشیار بود که گزک به دست آنها ندهد و اجازه نمی‌داد در اموری که ربطی به آنها نداشت و به نهضت صدمه می‌زد، وارد شوند. مدیریت افراد توسط آیت‌الله کاشانی مثال زدنی بود. به همین دلیل هم از وجود شمس قنات‌آبادی در جریان نهضت ملی استفاده کرد. شمس هم با سخنرانی‌های مهیجی که ایراد می‌کرد به پیشبرد نهضت کمک‌های خوبی کرد، با این همه می‌دانستم آیت‌الله کاشانی ابداً به او اعتقاد و علاقه قلبی ندارد و گاهی هم به خاطر رفتارهای غلط و منفعت‌طلبی‌های شمس، به او تذکر می‌داد. شمس هم می‌گفت: چشم، اما همچنان کار خودش را می‌کرد!

علت اختلاف نواب با او هم این بود که مرحوم نواب کاری برخلاف اعتقاداتش انجام نمی‌داد و ابداً اهل ساخت و پاخت و سازش نبود. به دنبال دنیاطلبی، منفعت‌جویی، پول، قدرت و مقام هم نبود و فقط و فقط قصدش مبارزه با فساد و ظلم بود. اساساً به همین دلیل بود که درس را نیمه کاره رها کرد و به ایران آمد و با کسروی و جریان ضد دینی در افتاد، وگرنه با هوش سرشاری که داشت می‌توانست بماند و مثل خیلی‌ها مجتهد شود و ایران و وقایع آن را هم به سیاسیون واگذارد، اما در برابر ظلم و جور تاب و توان نداشت و حاضر بود برای تغییر اوضاع جانش را بدهد. هر کسی توان پرداخت چنین هزینه‌هایی را ندارد. شمس قنات‌آبادی که اساساً از این جنس و سنخ نبود. نگاهی به عاقبت این دو نشان می‌دهد چگونه زندگی کردند.

□با این تفاسیر قطعاً آیت‌الله کاشانی به مرحوم نواب علاقه و اعتماد داشت. اینطور نیست؟

همین‌طور است. آیت‌الله کاشانی نواب را قبول داشت، به همین دلیل هم عوامل رژیم سعی می‌کردند با شایعه‌پراکنی رابطه این دو را تیره و تار کنند. در این باره خاطره‌ای را نقل می‌کنم. بعد از روی کار آمدن مصدق، نواب اعلامیه شدیداللحنی را علیه او صادر کرد و مصدق هم دستور داد ایشان را دستگیر کنند. بعد هم بعضی از وزرای دولت، از جمله شمس الدین امیرعلایی در بین مردم شایع کردند که: نواب به توصیه آیت‌الله کاشانی دستگیر و زندانی شده و یا حداقل اینکه ایشان به این کار راضی بوده است! یک روز همراه آیت‌الله کاشانی به منزل مرحوم مفید، از تجار بزرگ بازار تهران و بانی بیمارستان کودکان مفید رفتیم. ایشان علاقه زیادی به آیت‌الله کاشانی داشت. آنجا بودیم که امیرعلایی هم آمد. آیت‌الله کاشانی با لحن بسیار تندی به او اعتراض کرد که:« چرا این سید را گرفته و از آن بدتر شایع کرده‌ که این کار را به خواست من انجام داده‌اید؟ حتی اگر او به مصدق اعتراض هم کرده باشد تا زمانی که دست به اقدامی نزده است، مجرم نیست و نباید به او تعرض شود». امیرعلایی سعی کرد قضیه را توجیه کند که آیت‌الله کاشانی عصبانی شد و سیلی محکمی به او زد! جالب اینجاست که با این همه امیرعلایی بلند نشد برود و این‌طور وانمود کرد که موضوع مهمی نیست. خودم شاهد این ماجرا بودم. البته امیرعلایی بعد از انقلاب قضیه سیلی خوردن را انکار کرد. بعد از انقلاب مرحوم مفید برای معالجه به لندن آمده بود و به عیادتش رفتم. این خاطره دقیقاً به یادش بود و از آن ذکری به میان آورد.

□جریان اعتصاب شهید نواب در زندان چه بود و دستور ضرب و شتم زندانیان توسط چه کسی داده شد؟

نواب صفوی چند روزی در زندان غذا نخورد و کارش حالت اعتصاب به خود گرفت. علت هم اعتراض به ضرب و شتم دوستانش در زندان بود. این‌جور کارها را هم دکتر فاطمی سازماندهی می‌کرد. نمی‌گویم مصدق در این قضیه نقش نداشت یا بدش نمی‌آمد که فداییان اسلام گوشمالی داده شوند، ولی برخورد با مخالفان را عملاً به عهده دکتر فاطمی گذاشته بود.

□ظاهراً مرحوم نواب به خواست آیت‌الله کاشانی به اعتصاب خود خاتمه داد. داستان از چه قرار بود؟

بله، وقتی خبر اعتصاب غذای نواب به ایشان رسید، ایشان به من و مرحوم سید علی مصطفوی -که معاون وزیر دادگستری و داماد آیت‌الله کاشانی بود- دستور دادند به زندان برویم و به مرحوم نواب پیام ایشان را برسانیم و از او بخواهیم اعتصاب غذا را تمام کند، چون به سلامتش آسیب می‌رسد و این کار شرعاً و عقلاً جایز نیست. موقعی که ما به زندان و اتاق مرحوم نواب رفتیم، سر سجاده نشسته بود و پشت سر هم نماز می‌خواند. به نظر می‌رسید چندان تمایلی به حرف زدن با ما ندارد. بالاخره آقای مصطفوی گفت: «ما آمده‌ایم با شما حرف بزنیم. اول به حرف‌های ما گوش بدهید و پس از آن هر قدر دلتان خواست نماز بخوانید!» مرحوم نواب نشست و به پیام آیت‌الله کاشانی گوش داد. من هم درادامه گفتم: «شما در بیرون منشأ اثر هستید و اگر بیمار شوید، هیچ فایده‌ای برای پیشبرد اهدافی که دارید، ندارد. شما باید سالم باشید تا بتوانید کاری کنید» مرحوم نواب گفت: «مصدق به ما خیانت کرده است و به‌جای اینکه به تعهداتش عمل کند، برادران ما را زیر شکنجه و ضرب و شتم از پا در آورده است!» گفتم: «به هر حال ضعف و بیماری شما دردی را دوا نمی‌کند» در هر حال به هر شکلی که بود، او را متقاعد کردیم که دست از اعتصاب غذا بردارد. بعد هم برگشتیم و قضیه را برای آیت‌الله کاشانی تعریف کردیم و ایشان فوق‌العاده خوشحال شد.

□علت اختلاف آیت‌الله کاشانی و مرحوم نواب چه بود؟

موقعی که مصدق سر کار آمد، مرحوم نواب به آیت‌الله کاشانی گفت: حالا وقت اجرای احکام اسلامی، از جمله حجاب زنان است. آیت‌الله کاشانی گفت:« موضوع مبارزه با انگلستان به عنوان دشمن اصلی ملت ایران، ایجاب می‌کند همه مردم در صحنه باشند و اگر در شرایط فعلی بخواهیم چنین اقداماتی را انجام بدهیم، عده‌ای از بدنه مردم جدا می‌شوند و ما به‌جای مبارزه با انگلستان ناچاریم با بخشی از مردم به خاطر اینکه زیر بار اجرای این قوانین نمی‌روند، برخورد کنیم. فعلاً باید همه تلاش خود را صرف دفع سیطره استعمار بر کشور کنیم، زیرا سرمنشأ تمام مفاسد استعمار است. وقتی در این زمینه پیروز شویم، خود به خود استبداد داخلی هم قدرت پشتیبانیش را از دست می‌دهد و زمینه برای اجرای احکام اسلام فراهم می‌شود». اما مرحوم نواب این حرف را قبول نداشت و معتقد بود با برقراری یک حکومت اسلامی می‌شود دست استعمار را کوتاه و نفت را ملی کرد. البته این‌طور نبود که مرحوم کاشانی اقدامی در جهت رفع برخی از مفاسد نکند، اما شرایط کشور طوری نبود که این اقدامات نتیجه نداشته باشند، از جمله قانون مبارزه با استعمال مسکرات در مجلس با پیگیری آیت‌الله کاشانی تصویب شد، ولی مصدق ادعا کرد مشروبات الکلی از منابع درآمد دولت است و این قانون را اجرا نکرد.

□به نظر شما چرا گروه‌های مختلف سیاسی و به‌خصوص مذهبی‌ها و آیت‌الله کاشانی از دکتر مصدق جدا شدند؟

هر یک از آنها دلایل خاص خود را داشتند، اما در یک چیز مشترک بودند و آن هم اینکه مصدق در قانون‌شکنی ید طولایی داشت. در قانون اساسی آمده بود: مشروطیت کلاً و جزئاً تعطیل‌بردار نیست، اما مصدق مجلس را از حق مسلم خود -که قانون‌گذاری بود- محروم و آن را به یک محفل مسخره و بی‌خاصیت تبدیل کرد که فقط عده‌ای می‌آمدند و نطق می‌کردند و کسی هم به حرف دیگری  گوش نمی‌داد. تازه مصدق به این هم اکتفا نکرد و عده‌ای از نمایندگان را تحریک کرد که استعفا بدهند تا او بتواند مجلس را منحل کند. در ماه‌های پایانی حکومت مصدق حتی یاران قدیمی و اعضای کابینه او هم، علناً با این رفتارها مخالفت می‌کردند.

□نقش فداییان اسلام در ملی شدن نفت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ملی شدن نفت حاصل تلاش همه عناصر دخیل در آن بود، اما بی‌تردید ترور هژیر توسط سید حسین امامی و به‌‌خصوص ترور رزم‌آرا توسط خلیل طهماسبی بسیار گره‌گشا بود، هر چند مصدق با قانون‌ستیزی‌های خود قدر این فداکاری‌ها را ندانست.

□پس از سال‌ها که از شهادت نواب صفوی می‌گذرد، او را با چه ویژگی‌هایی به یاد می‌آورید؟

انسان بسیار جدی و قاطعی بود و این را حتی از طرز حرف زدنش هم می‌شد فهمید. بسیار صادق بود و دقیقاً بر اساس اعتقاداتش عمل می‌کرد و حرف و عملش یکی بود. انسانی بی‌غل و غش، صادق و صریح بود. به همین دلیل انسان تکلیفش را با او می‌دانست، برخلاف خیلی‌ها که شخصیت چندگانه دارند و شناخت آنها تا آخر عمر هم میسر نیست.


منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران