تبیان، دستیار زندگی
با توجه به حساسیت شاه نسبت به تصویرسازی روزنامه های غربی از شخص شاه و خاندان سلطنتی و نفرت شدید وی از کاربرد واژگانی چون «دیکتاتور»، دو راهبرد اساسی در دستورکار حکومت در قبال روزنامه های غربی قرار گرفت. اول راهبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دفن مبارزات انقلابی مردم زیر دلارهای نفتی

با توجه به حساسیت شاه نسبت به تصویرسازی روزنامه های غربی از شخص شاه و خاندان سلطنتی و نفرت شدید وی از کاربرد واژگانی چون «دیکتاتور»، دو راهبرد اساسی در دستورکار حکومت در قبال روزنامه‌های غربی قرار گرفت. اول راهبرد «فشار و دیپلماسی» و دوم راهبرد «چماق و هویج».

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

دفن مبارزات انقلابی مردم زیر دلارهای نفتی

نگاهی به رابطه حکومت پهلوی با نشریات خارجی

در بررسی ماهیت و شیوه اعمال قدرت سیاسی در دوران سلطنت پدر و پسر پهلوی، می توان به مولفه های بارزی همچون، دیکتاتوری نظامی- مولفه ذاتی- و سانسور مطبوعاتی- مولفه عرضی- اشاره نمود. با درنظر گرفتن ماهیت استبدادی و توتالیتر حکومت پهلویها و سیاست آنها در ایجاد و اعمال انحصار و نظارتهای دولتی در تمامی شئونات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی جامعه، بخش فرهنگ و مطبوعاتی نیز از استبداد پدر و پسر پهلوی بی نصیب نماندند و در این میان روزنامه های مستقل و منتقد دولت (اعم از داخلی و خارجی)، به نوعی ضرب شست دیکتاتورها را چشیدند.

نگاه اجمالی به دوران 37 ساله سلطنت محمدرضا پهلوی و بازخوانی سیاستهای مطبوعاتی وی، نشان از وجود واقعیت سانسور شدید روزنامه های داخلی و خارجی دارد.

تکلیف روزنامه های داخلی مشخص بود؛ «یا با پهلوی همراه باشند یا اصلاً نباشند.» اما روزنامه های خارجی که از دایره حاکمیت شاه و سیاست سانسور و سرکوب بیرون بودند؛ می بایست به شکل ماهرانه ای مدیریت و هدایت می شدند؛ از این‌رو سیاست فشار و دیپلماسی در قبال دولتهای متبوع این روزنامه ها و همچنین سیاست چماق و هویج نسبت به روزنامه های منتقد سلطنت، در دستور کار اصلی سیاست مطبوعاتی شاه قرار گرفت.

مطبوعات در کنار مذهب، قربانیان بزرگ خودکامگی پهلوی دوم

با در نظر گرفتن شیوه اعمال قدرت سیاسی در دوران محمدرضاشاه و قرار گرفتن شخص شاه در هسته مرکزی منظومه قدرت سیاسی در درون یک نظام پاتریمونیالی، بدون شک در کنار مذهب و دین، مطبوعات و روزنامه ها قربانی بزرگ استبداد و خودکامگی پهلوی دوم می باشند. محمدرضا پهلوی نیز همانند پدر، درک عمیقی از نقش و جایگاه روزنامه ها در مهندسی و هدایت افکار عمومی داشت!، و به مثابه فرزند خلف، سانسور مطبوعاتی را بزرگترین سند افتخار خود معرفی می کرد.

بعد از وقوع کودتای 28 مرداد 1332 و ظهور و بروز شاه جوان در قامت شنل رضاخان، آزادیهای سیاسی و اجتماعی از جمله آزادی مطبوعات نیز تحت الشعاع قرار گرفت و روزنامه ها در زیر چتر امنیتی نهادهای سرکوب پهلوی دوم قرار گرفتند. بعد از یک وقفه کوتاه‌مدت در سیاست سرکوب و سانسور مطبوعاتی(از شهریور 1320 تا 1332)، محمدرضاشاه عرصه را بر روزنامه های منتقد و مستقل تنگ تر نمود؛ لذا بار دیگر شاهد فصل نوینی از دوران سیاه مطبوعات کشور هستیم.

با تاسیس اداره مطبوعات در ساواک، این روند شدت و حدت بیشتری نیز پیدا نمود. مطبوعات و روزنامه های داخلی در نتیجه این سیاست دو راه بیشتر نداشتند؛ یا سکوت و همراهی با حکومت ، یا سرکوب شدید. عده‌ای از روزنامه نگاران با چشم بستن بر حقایق و واقعتیها، یک شبه ره صد ساله پیمودند و عده ای دیگر، زبانشان سر سرخ بر باد داد و جان بر سر قلم گذاشتند. در این دوره، گرز سنگین استبداد روزنامه ها را  دچار ضعف حرفه‌ای، خبری و محتوایی نمود و روزنامه نگاری زرد حرفه پرسود و البته بی خطری به حساب آمد. در چنین فضایی نقش آگاهی بخشی و انتقادی مطبوعات نیز به زباله دان تاریخ پیوست.

سیاست چماق و هویج پهلوی دوم در قبال روزنامه های خارجی

به نظر می رسد محمدرضا پهلوی از این جمله ناپلئون آنجا که می گفت «حکومت را با زور سرنیزه می توان به دست آورد؛ ولی برای استمرار و تداوم آن، می بایست بر افکار عمومی تکیه نمود»، درک عمیقی داشت! لذا سیاست «بله قربان گو» کردن مطبوعات و روزنامه ها اعم از داخلی و خارجی در دستور کار سیاست مطبوعاتی حکومت پهلوی قرار گرفت. محمدرضاشاه حساسیت شدیدی بر روی مطالب و تحلیلهای روزنامه-های خارجی داشت و بر این باور بود که سیاستهای اعمالی دولتهای غربی از لابه لای تحلیلهای روزنامه ها خارج می شود. از این‌رو شاه تلاش زیادی داشت تا همانند روزنامه‌های داخلی، روزنامه های خارجی را نیز به سخنگوی حکومت پهلوی تبدیل سازد.

در مقابل، روزنامه های خارجی نیز با علم و آگاهی به این حساسیت مطبوعاتی شاه، نسبت به تحولات مختلف سیاسی و اجتماعی ایران، طیفی از سیاستهای انتقادی تا حمایتی را در دستورکار خود قرار دادند.  به عنوان نمونه روزنامه‌ لوموند پاریس در روز 17 سپتامبر 1978 با چاپ مقاله‌ای با عنوان «جـمعه سـیاه در ایران»، کشتار مردم بی دفاع در میدان ژاله تهران را به شدت محکوم نمود و بر رهبری بلامنازع انقلاب توسط امام خمینی، و توحش و ددمنشی رژیم پهلوی صحه گذاشت.

برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در سال 1971 نیز سوژه جذابی جهت انتقادات روزنامه های غربی به ویژه روزنامه های امریکایی بود. نیویورک تایمز، با انتقاد از ریخت و پاشهای سنگین در ضیافتهای این جشن، رسم فرمانروایی محمدرضا پهلوی را در حیف و میل ثروت ملی و گرفتار در فقر مزمن را به سخره می گیرد. روزنامه واشنگتن پست نیز در اواسط دهه 1970 انتقادات تندی نسبت به پمپاژ اسلحه به ایران در راستای دکترین دوستونی نیکسون داشت و در سرمقاله خود در ژانویه 1975، روند انتقال تسلیحات و تکنولوژیهای نظامی را با عنوان «فروش احمقانه سلاح» توصیف نمود و نسبت به سیر تصاعدی آن هشدار داد. این روزنامه در جای دیگر، جهت تحقیر خریدهای تسلیحاتی شاه، اینچنین گفت: «ایران‌، سرزمینی‌ که‌ در‌ زمان‌ بربریت اروپا تمدن شکوفایی داشت، امروز قادر به تأمین غذای خود نیست. شاه از عزت و عظمت دم می‌زند، در حالی که 70 درصد مردمش بی‌سوادند و 60 درصـد‌ بقیه زندگی بخور و نمیری دارند.» نیویورک تایمز در مـقاله‌ای در سـال 1973 در توصیف و ترسیم فضای پلیسی و اختناق آمیز ایران، بر رفتار بی رحمانه نهادهای سرکوب پهلوی در مواجهه با مخالفین سیاسی اعتراف نمود. در مجموع بین سالهای 1973 تا 1978 طرح سوالهای چالشی از رژیم و شخص شاه در زمینه های افزایش قدرت نظامی، نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر در ایران و ... به صورت کاملاً فزاینده ای افزایش پیدا نموده بود.

سفرای شاه در امریکا و انگلیس یعنی اردشیر زاهدی و پرویز راجی نیز به عنوان دلال مطبوعاتی شاه ایفای نقش می کردند؛ آنها با شناسایی، جذب و تطمیع روزنامه‌نگاران سوداگر، از آنها به عنوان بنگاه تبلیغاتی رژیم پهلوی استفاده می نمودند.

بررسی مطالب روزنامه های خارجی نسبت به سیاستهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پهلوی دوم، دو سوال اساسی به ذهن متبادر می سازد. اینکه نحوه مواجهه و سیاست رژیم پهلوی در برخورد با محتوای بعضاً انتقادی روزنامه های خارجی چگونه بود؟ و دوم اینکه این روزنامه ها، در انعکاس تحولات ایران تا چه حد، اصل بی طرفی، استقلال و اصول حرفه ای روزنامه‌نگاری را رعایت می کردند؟ با توجه به حساسیت شاه نسبت به تصویرسازی روزنامه های غربی از شخص شاه و خاندان سلطنتی و نفرت شدید وی از کاربرد واژگانی چون «دیکتاتور»، دو راهبرد اساسی در دستورکار قرار گرفت. اول راهبرد «فشار و دیپلماسی» و دوم راهبرد «چماق و هویج». در راستای راهبرد فشار و دیپلماسی حکومت پهلوی تلاش داشت با چانه زنی با مقامات سیاسی و بعضاً ارتباطات غیررسمی(نظیر درخواست شاه از اشخاص ذینفوذ و به اصطلاح دوستان غربی اش) فضای تنفس روزنامه های منتقد و بعضاً مستقل غربی را تنگ نماید، تا دست از رویه انتقادی خود بردارند.

راهبرد چماق و هویج؛ با توجه به روح مادی و رقابتی حاکم بر فضای فعالیت روزنامه های غربی، کارایی و کاربرد بیشتری داشت. از این‌رو سیاست «زور و زر» مولفه بارز سیاست مطبوعاتی پهلوی دوم در سالهای بعد از کودتا بود. در این راستا، ساواک ضمن جعل خبر روزنامه های مهم و پرتیراژ غربی و انعکاس آن در روزنامه های داخلی، سعی در تحریف حقایق داشت.

حکومت پهلوی همچنین با تامین بخشی از هزینه های سالیانه آنها، روزنامه های خارجی را نسبت به پوشش همه جانبه واقعیتهای سیاسی و اجتماعی ایران بی تفاوت می نمود. روسا و مدیران اکثر روزنامه های غربی نزد شاه از احترام ویژه ای برخوردار بودند و در هر زمان و مکانی قادر به ملاقات خصوصی با وی بودند. سفرای شاه در امریکا و انگلیس یعنی اردشیر زاهدی و پرویز راجی نیز به عنوان دلال مطبوعاتی شاه ایفای نقش می کردند؛ آنها با شناسایی، جذب و تطمیع روزنامه‌نگاران سوداگر، از آنها به عنوان بنگاه تبلیغاتی رژیم پهلوی استفاده می نمودند. سفارتخانه های ایران و انگلیس در واشنگتن و لندن چیزی شبیه بنگاه خرید و فروش روزنامه نگاران بودند؛ روزنامه   نگارانی که حیثیت و شرافت حرفه ای خود را در قبال هدایای گرانبهای شاهنشاه ایران معاوضه می کردند.

پرویز راجی به توصیه «دیوید اسپانیز»، خبرنگار روزنامه‌ «تایمز» لندن در سال 1355، روزنامه نگاران سوداگر و اهل معامله را شناسایی نمود و از طریق همین ارتباطات توانست مصاحبه خود باBBC  درباره پاسخ به انتقادات سازمان عفو بین الملل و وضعیت حقوق بشر در ایران را با پرداخت پولی در روزنامه گاردین چاپ نماید. راجی همچنین با استخدام «لسلی بلانک»، کتابی درباره عظمت ملکه ایران، فرح پهلوی زیرچاپ برد.

در این دوره ما شاهد اعزام روزنامه نگاران درباری به اروپا نیز هستیم. افرادی نظیر امیر طاهری سردبیر روزنامه‌ کیهان و مشکین‌ پوش در دی ماه 1355 با سفر به لندن، وظیفه داشتند با قلم زنی در روزنامه ها، چهره استبدادی حکومت را تلطیف نماید.14 اخراج روزنامه نگاران خارجی منتقد و مقیم ایران نیز، پدیده مرسومی بود. «سام پوپ بروئر» خبرنگار نیویورک تایمز در اوایل سال 1958، با اقتدارطلب خواندن شاه، به صورت دائمی از ایران اخراج شد.

در مجموع تحلیل محتوای روزنامه های غربی در دوران سلطنت پهلوی دوم به ویژه بعد از کودتای 28 مرداد، نشان از این واقعیت اساسی دارد که جـامعه مطبوعاتی غرب علی رغم ادعاهای خود مبنی بر رعایت بی-طرفی و آوازه غـیر ایدئولوژیک‌ترین‌ روزنامه های دنیا، فاقد هرگونه بلوغ سیاسی و مسئولیت‌پذیری مطبوعاتی بودند و اصالت سود بر همه چیز از جمله شرافت و اصول حرفه ای و انسانی اولویت داشت. آنجا که تحت تاثیر سیاست چماق و هویج پهلوی دوم، در برهه های زمانی مختلف از شاه ایران ستایش و تمجید نمودند و حقایق مبارزات انقلابی مردم ایران را زیر دلارهای نفتی پهلوی دوم دفن نمودند. آنجایی که درسال 1967 نیویورک تایمز از شاه با عنوان «دیکتاتور خیرخواه» یاد کرد، یا، واشنگتن پست و ریدرزدایجست نیز در توصیف شاه از او بـه عنوان یـک‌ مدرن اندیش جهان سومی یاد کردند، نشریه آتلانتیک در سال 1955 شاه جوان ایران را متعهد به دمکراسی نامید، مجله «لایف» درباره «آیـنده‌ای درخـشانتر از شکوه‌ دوران باستان» قلم زنی کرد و تحقیقات سازمان ملل در خصوص نقض حقوق بشر در سال 1972 انکار شد.


منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران