تبیان، دستیار زندگی
شهید «محمود مراد اسکندری» نام دو شهیدی است که عکس مزار آن ها این روزها سوژه شبکه های مجازی شده است. یکی در جنگ با بعث و دفاع از خاک شهید شد و دیگری در جنگ با داعش و دفاع از حرم به او پیوست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان دو شهید؛از سوسنگرد تا سوریه

شهید «محمود مراد اسکندری» نام دو شهیدی است که عکس مزار آن‌ها این روزها سوژه شبکه‌های مجازی شده است. یکی در جنگ با بعث و دفاع از خاک شهید شد و دیگری در جنگ با داعش و دفاع از حرم به او پیوست.

فرآوری-بخش فرهنگ پایداری تبیان
از سوسنگرد تا سوریه

اتفاقی جالب که با شهادت دو نفر با اختلاف سنی حدود ۲۹ سال از هم رقم می‌خورد. دو شهید با یک نام، شهیدان «محمود مراد اسکندری» که این روزها در فضای مجازی عکس مزارشان دست‌به‌دست می‌شود، هر دو در گلزار شهدای اهواز آرام‌گرفته‌اند.

قهرمان زندگی محمود

شهیدان «محمود مراد اسکندری» عمو و برادرزاده‌ای هستند؛ قصه زندگی این دو شهید که باوجود غوغایی که در دل دارند، سرشار از ناگفته‌هاست. رازهای ناگفته و سربه‌مهری که تازه بعد از شهادت آشکار شد.

«محمود مراد اسکندری» بزرگ در روزهای ابتدایی خاک سوسنگرد را سرخ کرد و 7 سال بعد به افتخارش، نام او را روی برادرزاده‌اش گذاشتند و خون این برادرزاده نیز 32 سال بعد تربت حرم را رنگین کرد.

ازآنجایی‌که رشادت‌های برادرم در بین مردم و اقوام زبانزد بود همه خانواده تلاش کردند تا نام او برای همیشه زنده بماند. 7 سال بعد وقتی برادر بزرگم، احمد، صاحب فرزند شد، به یاد برادرم نام محمود را برای نوزاد انتخاب کرد

محمود در کودکی از ما می‌خواست تا از رشادت‌های عمویش برای او بگوییم و همیشه به داشتن این عمو افتخار می‌کرد. او بعد از مرگ پدر و مادر از خواهرها و برادرش مراقبت می‌کرد. او مربی آموزش نظامی بسیج بود. با شروع جنگ در سوریه وقتی شنید که تروریست‌های تکفیری قصد تخریب حرم اهل‌بیت(علیه‌السلام) را دارند دیگر طاقت نیاورد و خونش به جوش آمد و تصمیم گرفت برای دفاع از حرم به سوریه برود. همیشه آرزو داشت درراه دفاع از حرم شهید شود تا بتواند کنار مزار عمویش آرام بگیرد.

روایت شهادت اول

محسن مراد اسکندری، برادر شهید دفاع‌مقدس و عموی شهید مدافع حرم، درباره نحوه شهادت این دو رزمنده و علت تشابه نام هردوی آن‌ها گفت: محمود مراد اسکندری فرزند سوم خانواده بود و زمانی که به شهادت رسید من 5 ساله بودم. با پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران برادرم به سپاه ملحق شد و 10 روز بعد از شروع جنگ و درحالی‌که رزمنده‌ها در سوسنگرد با کمترین امکانات در برابر صدام مقاومت می‌کردند او به همراه 29 رزمنده دیگر از سوسنگرد دفاع کردند و تنها برادر من به شهادت رسید. دشمن که نمی‌توانست وارد شهر شود اقدام به تله‌گذاری کرد.

وقتی رزمندگان با نفربر عراقی که در حاشیه شهر رهاشده بود مواجه می‌شوند تصمیم می‌گیرند آن را به غنیمت بگیرند. ابتدا سردار شمخانی سعی کرد تا نفربر را بیاورد اما موفق نشد اما برادرم که به کارهای برقی آشنا بود برای جابه‌جا کردن نفربر وارد آن شد.

ازآنجایی‌که بنی‌صدر اجازه نمی‌داد سلاح و تجهیزات در اختیار رزمندگان قرار گیرد غنیمت گرفتن این نفربر بسیار اهمیت داشت؛ اما عراقی‌ها نفربر را تله‌گذاری کرده بودند و وقتی برادرم داخل رفت منفجر شد و محمود به شهادت رسید. او نخستین پاسدار و مربی آموزش نظامی سپاه بود که به شهادت رسید. پیکر او را در بهشت شهدا اهواز به خاک سپردیم.

محمود، نامی ماندگار

ازآنجایی‌که رشادت‌های برادرم در بین مردم و اقوام زبانزد بود همه خانواده تلاش کردند تا نام او برای همیشه زنده بماند. 7 سال بعد وقتی برادر بزرگم، احمد، صاحب فرزند شد، به یاد برادرم نام محمود را برای نوزاد انتخاب کرد. همچنین برادر دیگرم چند سال بعد وقتی پسرش به دنیا آمد نام محمود را برای او انتخاب کرد.

روایت شهادت دوم

مهم‌ترین مسئله‌ای که به او انگیزه مبارزه با دشمنان تکفیری را می‌داد محبت و ارادت قلبی بود که به حضرت زینب (س) داشت. وقتی به منطقه بیابانی اطراف دمشق رسید و از هم‌رزمانش شنید که حضرت زینب (س) و طفلان امام حسین (ع) وقتی به اسارت گرفته شدند با پاهای برهنه از این منطقه عبور کرده بودند پوتین‌ها را درآورد و پابرهنه روی سنگ‌ها راه می‌رفت و گریه می‌کرد.

از هم‌رزمان محمود شنیدم که تقریباً در روزهای پایانی مأموریت، او و تعدادی از هم‌رزمانش در منطقه‌ای حائل میان دو جبهه داعش و النصره قرار می‌گیرند و برای اینکه اجازه اتصال این دو جبهه دشمن را ندهند تا آخرین لحظات زیر آتش سنگین دشمن ایستادگی می‌کنند، هنگامی‌که فرمان عقب‌نشینی تاکتیکی از سوی فرمانده می‌آید، او به سمت اسلحه‌ای که روی زمین افتاده بود می‌رود و به دوست هم‌رزمش می‌گوید نمی‌خواهم اسلحه‌ای که با هزینه بیت‌المال تهیه‌شده به دست تکفیری‌ها بیفتد و در همین لحظه مورد اصابت گلوله تک‌تیرانداز دشمن قرار گرفت و روز 12 بهمن‌ماه به شهادت رسید.

کنار عمو جای من است!

همیشه به من می‌گفت کنار مزار عمو محمود جای من است و روز آخری که می‌خواست به سوریه برود یک روز بعد از خداحافظی پیامکی با این مضمون برای من فرستاد: «کنار عمو محمود یادت نره». او همان‌طور که دوست داشت به مقام شهادت رسید. طبق خواسته خودش او را کنار عمویش در گلزار شهدای اهواز به خاک سپردیم.


منابع: ایکنا، عصر ایران