تبیان، دستیار زندگی
زندگینامه «شهید یوسف دقت» در هرمزگان مستند می شود. شهید دقت فردی شجاع و نترس بود و همواره می گفت: «من سرباز امام زمان (عج) هستم.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مستند شهید دقت ساخته می‌شود

زندگینامه «شهید یوسف دقت» در هرمزگان مستند می‌شود. شهید دقت فردی شجاع و نترس بود و همواره می‌گفت: «من سرباز امام زمان (عج) هستم.»

فرآوری-بخش فرهنگ پایداری تبیان
مستند شهید دقت ساخته می‌شود

رئیس سازمان بسیج رسانه استان هرمزگان در این خصوص گفت: زندگی‌نامه این شهید بر اساس خاطرات به‌جامانده‌اش مستندسازی می‌شود.

مرتضی پیروی‌منش افزود: این فیلم ۱۲۰ دقیقه‌ای از زندگی این شهید در دست تولید است که امیدواریم تا سال آینده برای اکران در کنگره شهدای هرمزگان به پایان برسد.

وی تصریح کرد: همچنین یکی از استادان بسیجی مراکز آموزش عالی هرمزگان کتاب خاطرات شهید یوسف دقت را به‌عنوان شهید شاخص رسانه استان تألیف می‌کند.

رئیس سازمان بسیج رسانه استان هرمزگان افزود: این شهید بزرگوار پیش از انقلاب با جمع‌آوری بولتن‌ها و صوت سخنرانی‌های بزرگان و مبارزان دوران انقلاب و توزیع آن بین مردم در انتقال پیام انقلابی حضرت امام (ره) نقش بسزایی داشت.

مرتضی پیروی‌منش خاطرنشان کرد: در پیشینه شهید دقت فعالیت‌های فرهنگی دیگری ازجمله مداحی و قاری قرآن نیز وجود دارد.

سرباز امام زمان (عج)

شهید یوسف دقت روز دوم بهار سال 1341 در بندرعباس متولد پدرش شکرالله به مسائل اسلامی اهمیت زیادی می‌داد و سعی داشت فرزندش با دستورات اسلام عجین شود.

یوسف با تلاش شبانه‌روزی پدر به مدرسه رفت و به آموختن پرداخت و در سال 1358 موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.

وی در سن 14 سالگی به عضویت گروه‌های انقلابی درآمد و فعالیت سیاسی خود را آغاز کر، همیشه حدیث قدسی (من طلبی وجدنی و من وجدنی عرفنی) را زمزمه می‌کرد، تلاوت زیبای قرآن او زبانزد خاص و عام بود و مردم او را بلبل مسجد صدا می‌زدند.

شهید دقت به‌عنوان خبرنگار در روزنامه جمهوری اسلامی مشغول به کار شد و در تیرماه سال 1358 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و به‌عنوان مسئول روابط عمومی سپاه، در شورای فرماندهی به خدمات ارزنده و خالصانه‌اش ادامه داد، سرانجام در صبحگاه 22 مردادماه سال 1360 به هنگام نجات یک هم‌وطن، در حمله تروریستی منافقین در سن 19 سالگی با زبان روزه به شهادت رسید.

آن روز که شهید دقت به دست منافقان کوردل ترور شد و به شهادت رسید روز سختی برای خانواده این شهید و حتی مردم این شهر بود به‌طوری‌که سه روز عزای عمومی در شهر بندرعباس اعلام شد.

شهید یوسف دقت از اهالی رسانه هرمزگان که در اوایل انقلاب همپای مردم در تظاهرات و راهپیمایی شرکت می‌کرد به گفته مادرش فردی شجاع و نترس و می‌گفت: «من سرباز امام زمان (عج) هستم.»

چند بار مأموران به مغازه پدرش رفته بودند و گفته بودند پسرش دست از این کار بردارد و پدر هم به شهید می‌گفت مأموران سراغت را می‌گرفتند وایشان در جواب می‌گفت: من این راه را ادامه می‌دهم زیرا من سرباز امام زمانم (عج) هستم و به من می‌گفت: «شما مثل مادر علی‌اکبر و علی‌اصغر (ع) صبور باش.»

پرویز سالاری یکی از همکلاسی شهید می‌گوید: اواخر دهه 58 که شهید در رشته ریاضی تحصیل می‌کرد من هم تجربی می‌خواندم و همان موقع فعالیت‌های مذهبی در مدرسه و خارج از آن داشت.

این شهید به‌عنوان نمایندگی و خبرنگاری در نشریه مجله امید و پیام انقلاب فعالیت داشته، درحالی‌که سوار خودرو تویوتای کرولا شخصی‌اش بود در خیابان شاه‌حسینی بندرعباس به شهادت رسید.

مادر شهید خاطراتی از شهید نیز باز می‌کند: شهید بچه‌ای مظلوم و معصوم بود و در فعالیت‌های مذهبی به‌ویژه رساندن پیام‌های حضرت امام خمینی (ره) به دوستان و آشنایان پیش‌قدم و از کسی ترسی نداشت.

وی ادامه داد: چند بار مأموران به مغازه پدرش رفته بودند و گفته بودند پسرش دست از این کار بردارد و پدر هم به شهید می‌گفت مأموران سراغت را می‌گرفتند وایشان در جواب می‌گفت: من این راه را ادامه می‌دهم زیرا من سرباز امام زمانم (عج) هستم و به من می‌گفت: «شما مثل مادر علی‌اکبر و علی‌اصغر (ع) صبور باش.»

وی تصریح کرد: دریکی از روزها به پدرش گفت خودمان یک کولرگازی اضافه‌داریم اگر ممکن است به کسی که نیازمند است بدهیم پدرش هم قبول کرد و کولر را شستیم و گوشه حیات گذاشتیم تا ایشان ببرد ولی خبری نشد تا اینکه یک روز پرسیدم مادرم نمی‌خواهید کولر به کسی بدهید در جوابم گفت نه مادر یک کولرگازی نو خریدم و به آن خانواده که تا بچه کوچک داشت، تحویل دادم.

شهید بخشی از حقوق خود را صرف کمک به نیازمندان می‌کرد و ما اصلاً نمی‌دانستیم به که کمک می‌کند و گاهی هم که پول کم می‌آورد از پدرش قرض می‌گرفت و این رویه تا روز شهادتش ادامه داشت.

نماز اول و وقت و حتی نماز شب آش قطع نمی‌شد و گاهی من به‌عنوان مادرش از خواب بیدار می‌شدم صدای گریه از داخل اتاق می‌آید و وقتی متوجه می‌شدم یوسف درحالی‌که به سجده رفته بود گریه می‌کرد.

یک‌شب قبل از شهادتش به من گفت خواب شهید بهشتی دیدم، همواره اقوام به‌ویژه فامیل نزدیک ازجمله همسر دایی‌اش می‌پرسیدند یوسف کی می‌خواهی داماد بشوید و او می‌گفت هر موقع خواستم داماد بشوم اولین نفر شما باخبر می‌شوید و اتفاقاً همین‌طور هم شد روزی که یوسف را ترور کردند جلو در منزل دایی‌اش بود و اولین کس هم همسر دایی‌اش باخبر شد.

آن روز من برای خرید به بازار روز بندرعباس رفته بودیم و موقع برگشت یکی از مغازه‌داران از من پرسید یوسف کجاست، گفتم خانه است ولی به دلم آمد که اتفاقی برای ایشان افتاده و در بین راه می‌شنیدم یکی گفت کسی از دل مادرش خبر ندارد تا اینکه به نزدیک خانه رسیدم و دیدم مردم زیادی در خانه ما جمع شده و پدرش یواشکی به من گفت یوسف دیگر خانه ما نمی‌آید بعد فهمیدم که یوسفم شهید شده است.


منابع: ایسنا/ایرنا