مجلس درگذشت بود یا یک همایش سیاسی؟
23 دی 1346مراسم هفتمین روز درگذشت غلامرضا تختی در ابن بابویه به یك همایش سیاسی علیه حكومت شاه تبدیل شد و با هجوم مأموران امنیتی خاتمه یافت.
فرآوری:فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
روایت خودکشی پهلوان تختی از مجله «تهران مصور» دوران پهلوی!
نزدیکهای ظهر ۱۷ دی ۱۳۴۶ خبر تقریبا در شهر پخش شده بود … خبر خودکشی تختی ... هر کس به دیگری میرسید میگفت: آیا خبر داری تختی انتحار کرده است؟ هیچ کس نمیتوانست این خبر را باور کند. چون واقعا باورکردنی نبود. تختی و خودکشی؟ ... در وهله اول چنین به نظر میرسید که این هم یک شایعه است، ولی این خبر صحت داشت، تختی خودکشی کرد و در همان موقعی که عدهای با ناباوری خبر آن را میشنیدند، جسد جهانپهلوان در سردخانه پزشکی قانونی قرار داشت و پزشکان مشغول کالبدشکافی بودند تا علت مرگ قهرمان جهانی کشتی را دریابند.
تختی مرده بود. دیگر نفس نداشت و این آخرین باری بود که بر روی چیزی شبه تشک قرار میگرفت و مرگ او، همه اخبار دیگر را تحتالشعاع قرار داد. همه میخواستند و میخواهند از علت خودکشی او، که چیزی باورنکردنی و غیرمترقبه بود سر در بیاورند. از تختی همه چیز ممکن بود سر بزند، جز خودکشی ...
چه عاملی موجب شد که این مرد قوی و متکی به نفس، عنان اختیار را از دست بدهد و با دست خویش رشته حیاتش را قطع کند؟ این پرسشهایی است که باید بدانها جواب داده شود.
از همان لحظهای که این خبر به مجله «تهران مصور» رسید، گروهی از خبرنگاران و عکاسان مامور شدند تا آخرین اطلاعات و اخبار را در این زمینه گردآوری کنند. خبرنگاران به پزشکی قانونی رفتند و بعد با همسر و مادر و خواهر او ملاقات و مصاحبه کردند و آنچه را که به این خودکشی ارتباط داشت، به طور کامل مورد بررسی و مطالعه قرار دادند و گزارشی که تهیه شد مجموعهای است از اخبار و اطلاعاتی که در ۲۲ دی ۱۳۴۶ منتشر شد.
اولین گزارش را محمد عرفینژاد، خبرنگار «تهران مصور» از آنچه در پزشکی قانونی دیده و شنیده بود، نوشت. عرفینژاد اولین خبرنگاری بود که اجازه ورود به اداره پزشکی قانونی را یافت و تا ساعت چهار بعدازظهر در آنجا بود. عرفینژاد اینطور گزارش میدهد:
جلوی در پزشکی قانونی هنوز خلوت بود. در بیرون کمتر کسی از مرگ جهان پهلوان خبر داشت. کمتر کسی میدانست که مرگ تختی را با خود برده است. خود را به درون راهروها انداختم و لحظهای بعد یکباره سکوت شکست، چند تا مستخدم، چند تا پاسبان جلوی راه ما را سد کردند که به سردخانه وارد نشویم. در بیرون از محوطه پزشکی قانونی صدای شیون و فریاد مردم به گوش میرسید و طولی نکشید که حبیبی، صنعتکاران، ملاقاسمی، عرب و بقیه کشتیگیران و دوستان تختی از راه رسیدند. حبیبی با نگرانی چشم به در داشت و با بهت و حیرت به مردم نگاه میکرد. همه جا هر وقت حرفی از حبیبی به میان میآمد تختی هم به دنبالش بود. بیشتر از همه عرب بیتابی میکرد، فریاد میکرد و مرتبا از او یاد میکرد و با بیباوری کامل میگفت:
ـ چطور ممکن است او مرده باشد.
ماموران نمیگذاشتند ما بایستیم و جلوی خبرنگاران را میگرفتند و لحظهای بعد خودمان را درون اتاق پزشک قانونی انداختیم. از همه دردناکتر وضع برادر تختی بود. او نمیدانست چه میکند ... داد و گریه میکرد، فریاد میزد و بالاخره نمیدانست در مقابل این مصیبت بزرگ جه باید بکند و توکلی پدر شهلا زن تختی با فریاد و گریه از او یاد میکرد. درباره مرگ جهان پهلوان شایعه فراوان بود. خیلی زیاد. میگفتند هنوز همسر تختی از مرگ او خبر ندارد و عدهای میگفتند که تختی مدتها بود که از زندگی خسته شده بود. و با یک بچه کوچک تختی در این میان بیتقصیر و بیگناه یکباره رنج بیپدری را بدون اینکه بداند چون سایهای بر خود گرفت. با مامورین هنوز در کشمکش بودیم برای به دست آوردن خبرهای بیشتر.
یادداشت دوم ـ لیوان سفید رنگ
در اتاقی که جسد تختی در آن قرار داشت و جسدش را کالبدشکافی میکردند باز شد. دو چهره خسته و پریشان نمایان شد. دکتر طباطبایی و دکتر خلعتبری، دو فردی که آخرین بار پیکر بیجان و دست نخورده تختی را دیده بودند. زیر لب حرفهایی میزدند. هنوز معلوم نبود که تختی با چه سمی خودکشی کرده. هر کس در آنجا بود در و دیوار را نگاه میکرد و میگریست؛ همراه با دکتر طباطبایی خودمان را به اتاق او انداختیم. دکتر روی صندلی نشست و سرش را میان دو دست گرفت. این تماشایی بود. تماشای مردی که هر روز جسدی را میبیند، هر روز با مرگ روبروست. دور تا دور اتاق را عدهای خبرنگار و عکاس گرفته بودند و نیم ساعت که با این سکوت و ناراحتی گذشت یک افسر پلیس از راه رسید با لیوان سفید رنگی که محتوی آن ماده مایل به سبزی بود که در آخرین لحظه از معده تختی بیرون کشیده بودند. دکتر لیوان محتوی آب معده را روبهروی روشنایی گرفت و خوب به آن خیره شد. افسر پلیس گفت که از آزمایش نتیجه کلی گرفته نشده و هنوز معلوم نیست که چگونه خود را کشته است.
از وضع بدن تختی پرسیدیم و دکتر گفت:
ـ در بدنش هیچگونه علامتی ندارد. ولی به طور قطع و مسلم از لحاظ پزشکی قانونی میتوان این نتیجه را گرفت که جنایتی در بین نبوده است و به دست کسی کشته نشده و مرگ او بر اثر خودکشی هست و گزارش خواهد شد.
یادداشت سوم ـ هتل برای مرگ
حرفهای زیادی در جریان بود و ماحصل اینکه، تختی با شهلا ازدواج کرد تا زندگی آرامی داشته باشد. آنها به زودی صاحب پسری به نام بابک شدند ولی از هفته گذشته تختی ناراحت بود. به طوری که با هیچ کس تماس نمیگرفت و چهار شب قبل یعنی ۱۵ دی ماه از خانه بیرون میآید و یکراست به هتل آتلانتیک میرود و اتاق شماره ۲۲ را رزرو میکند و از آن شب در مقابل چشمان حیرتزده گارسونها و مدیر هتل یک زندگی تنها را انتخاب میکند. در مدت چهار روز هیچ کدام از افراد فامیل از رفتن او به هتل خبر نداشتند و حتی او نام خود را هم در دفتر هتل ثبت نکرده بود که ظاهرا احتیاجی به این کار نبوده چون همه او را میشناختند.
فردای روز اقامت در هتل یعنی روز شنبه ۱۶ دیماه میرود پیش وکیل و وصیتنامهای رسمی تنظیم میکند و شخصی را وصی خود میسازد و بعد ملاقات با دوستان شروع میشود. صنعتکاران برای تختی هدیهای از یک دوست که در خارج از کشور زندگی میکند داشته و تختی گرفتن هدیه را به روز دیگری موکول میکند. شب مرگ نزدیک میشود در حالی که هیچ کس از کاری که تختی فکر آن را در سر میپرورانید اطلاعی نداشت و تختی دوستی داشت به نام جوادزاده و دوست دیگری به نام کریم مجللی، همیشه با دوستانش به حومه کرج که قطعه زمینی داشت میرفت و در مورد زمین و کار خود با آنها حرف میزد. زندگی از هر چیزی برایش بیشتر ارزش داشت.
یادداشت چهارم - ملاقاسمی حرف میزند
شب دوشنبه شام را در کنار جوادزاده و خانواده او صرف کرد. ظاهر او چیزی را که حاکی از فکر خودکشی باشد نشان نمیداد و حتی ظاهرا بیشتر از همیشه شاد و خندان بود. جوادزاده که از جریان قهر او از خانه خبر داشته به او اصرار میکند که دوتایی با هم بروند منزل و او آشتی کند و تختی با خنده میگوید من خودم تنها میروم و حتما هم به منزل میروم چون دلم برای بابک و شهلا تنگ شده و باید آنها را ببینم و بعد خیلی آرام و سرحال از آنها جدا میشود ولی برخلاف قولی که داده بود به هتل میرود و در اتاقش به استراحت میپردازد. ساعت ۱۰ شب به حبیبی تلفن میزند. حبیبی غرق در تعجب از تلفن بیوقت تختی و خوشحال از لطفی که او در این باره از خود نشان داده شروع میکند با او حرف زدن، تختی میخندد. حرف میزند و از زمین و درختهایی که قرار است در زمین غرس کنند صحبت به میان میآورد و از آینده حرف میزند و بعد از یک ساعت حرف زدن با حبیبی از او خداحافظی میکند.
یکی از نزدیکان تختی میگفت که یکشنبه جهان پهلوان با همسرش تلفنی صحبت کرده و درباره صحبتهای تختی با خانوادهاش اظهار نظرهای مختلفی میشد. از قبیل اینکه او گفته بود که دیگر به خانه باز نمیگردد و شاید آخرین روزهای عمرش باشد.
خانواده تختی
ساعت در حدود یک بعدازظهر بود که به خانواده تختی مرگ او را اطلاع دادند. شهلا زن تختی هراسان همراه مجللی دوست نزدیک و صمیمی خانوادگی او خودشان را به پزشکی قانونی رساندند ولی در مقابل در با ازدحام مردم روبهرو شدند و از آنجا به خانه یکی از نزدیکان شهلا رفتند.
آبنوس، خبرنگار مجله به اتفاق عکاس، ساعت دو و نیم بعدازظهر دیروز، برای دیدن شهلا، به خانهای که او در آن بسر میبرد رفتند. شهلا را به خانه یکی از خویشاوندانش در چهارراه حسنآباد، کوچه حمام شاهزاده همراه بردند و تصادف اینکه روز گذشته، سرپرست این خانواده نیز فوت کرده و ساکنان آن خودشان نیز مجلس عزاداری داشتند. ورود شهلا به این خانه و انتشار خبر مرگ تختی، به ناراحتی و غم این خانواده افزوده و صدای شیون تا اواسط کوچه میرسید.
تلفنی به دفتر مجله اطلاع داده شده بود که میتوانید با همسر تختی ملاقات و مذاکره کنید.
شهلا، هر زمان که اندکی حالی پیدا میکرد شیون و فریاد میکشید و میگفت:
- طفلکی بچهام…من هم میخواهم بروم پهلوی تختی، آخر او چرا مرد؟ …
به اتاقی که تختی خودکشی کرده است میرویم. دو تخت در گوشه اتاق به چشم میخورد که یکی دست نخورده و تمیز ولی دیگری آشفته و درهم است.
اینجا اتاقی است که قهرمان ملی کشور ما به افسانه جاودانی زندگیش پایان داد.
"تهران مصور"
آیا واقعا تختی خودکشی کرد؟
روز ۱۷ دی ۱۳۴۶ جهانپهلوان غلامرضا تختی، کشتیگیر محبوب ایرانی در هتل آتلانتیک تهران درگذشت.دولت وقت بر خودکشی تختی تاکید داشت و مدرکش نیز وصیتنامه تختی بود که دو روز قبل از مرگش، در دفترخانه اسناد رسمی شماره ۲۰۲ تحت شماره ۳۴۲۸ و با تعیین کاظم حسیبی به عنوان سرپرست فرزندش بابک (که تنها ۴ ماه داشت) به ثبت رسانده بود.
بنابراین اولین فرضیهای که درباره مرگ مرموز غلامرضا تختی در مطبوعات آن زمان مطرح شد، فرضیه خودکشی بود. روزنامههای اطلاعات و کیهان در روز ۱۸ دی ۴۶ نوشتند: «غلامرضا تختی به خاطر اختلافات خانوادگی با همسرش شهلا توکلی و بر اثر خودکشی جان باخته است. از انگیزههای ممکن برای خودکشی، مواردی چون ناکامیهایش در مسابقات در پایان عمر ورزشی تختی نامبرده میشود.»
مراسم هفتمین روز درگذشت غلامرضا تختی
با این حال هنوز هم دربارهٔ دلایل مرگ او اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. عدهای مرگ وی را مشکوک میدانستند. این عقیده که ساواک او را به دلیل محبوبیت زیاد و عدم وفاداری به نظام وقت ایران به قتل رسانده است، همان زمان هم در بین مردم شیوع زیادی داشت. همین شایعات بود که موجب شد مراسم هفتمین روز درگذشت غلامرضا تختی در ابنبابویه به یک همایش سیاسی علیه حکومت شاه تبدیل شود، واقعهای که با هجوم مأموران امنیتی خاتمه یافت اما بر ابهامات پیرامون مرگ جهان پهلوان افزود.
غلامرضا تختی مشهور بود که پیرو خط دکتر مصدق و مخالفت حکومت محمدرضا شاه است. او ورزشکار بینهایت محبوبی بود که محبوبیت خود را در خدمت مردم قرار میداد، چنانکه بعد از زلزله بویینزهرا روزهای متمادی برای جمعآوری کمکهای مردمی برای مناطق زلزلهزده خانه به خانه و کوچه به کوچه شهر را زیر پا گذاشت و توانست مرهمی بر زخم حادثهدیدگان باشد. کارهایی از این دست بود که روز به روز بر محبوبیت تختی افزود و او را از چهرهای صرفاً ورزشی، به جهانپهلوان توده مردم مبدل کرد. البته این محبوبیت در میان مردم بود اما دربار پهلوی خصوصاً به دلیل شهرت «مصدقی» تختی، به این محبوبیت چندان روی خوشی نشان نمیداد.
علی میرزایی، سردبیر فصلنامه نگاه نو در یادداشتی که چندی پیش به مناسبت سالروز درگذشت تختی در مجله خود منتشر کرد، در اینباره میگوید: «تختی از سال ۱۳۴۲ به بعد بارها به ساواک احضار شد و اطرافیان شاه با ناکامی از نزدیک کردن او به دربار و حکومت، فشارها را افزایش دادند. تختی حتی در مواردی از ورود به ورزشگاهها منع میشد. تختی پس از دوری دو ساله از رقابتهای ورزشی برای چهارمین بار در بازیهای المپیک شرکت کرد و برای نخستین بار در این بازیها مدالی کسب نکرد. بر پایه اسناد به جا مانده حکومت میل داشت تختی بدون تمرین و آمادگی جسمی و روحی در میدان حاضر شود و با شکست خوردن، محبوبیت خود در میان مردم را از دست بدهد. از سوی دیگر مردم نیز خواهان شرکت او در مسابقههای جهانی بودند. در چنین شرایطی تختی سال ۱۳۴۵ نیز در بازیهای جهانی شرکت کرد و بار دیگر دست خالی به ایران بازگشت. برخلاف تصور و انتظار طرفداران شاه، محبوبیت تختی پس از دو ناکامی او نه تنها کمتر نشد که افزایش نیز یافت.»
جلال آلاحمد، نویسنده شهیر ایرانی که خود نیز چند سال بعد از تختی به نحو مرموزی درگذشت، در مقالهای که سال ۱۳۴۷ منتشر کرده بود، با اشاره به مراسم سوگواری تختی مینویسد: «از آن همه جماعت هیچ کس، حتی برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمیکرد.»
«مساله مهم نه چگونگی مرگ تختی، که زندگی اوست.»
با وجود تاکید همیشگی دولت وقت و اسنادی که پیرامون تنظیم وصیتنامه تختی دو روز پیش از مرگش به دست آمده بود، هیچکس خودکشی او را باور نکرد چنان که در هفتم دیماه ۱۳۵۵ حدود ۹ سال بعد از مرگ تختی، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم اروپا در بیانیهای شهادت آیتالله غفاری و غلامرضا تختی را جنایت مستقیم حکومت شاه خواند.
بابک تختی تنها فرزند این قهرمان ملی، که درباره مرگ پدرش تحقیقاتی کرده، میگوید در مورد درستی هیچ یک از دو احتمال (خودکشی یا قتل) به نتیجهای قطعی نرسیده است. در طول ۴۳ سال گذشته بسیاری از افراد دیگر نیز مثل بابک تختی تلاش کردند و علاقهمند بودند تا بدانند حقیقت مرگ تختی چه بود اما به نتیجه دقیقی نرسیدند. شاید حق با بابک تختی باشد: «مساله مهم نه چگونگی مرگ تختی، که زندگی اوست.»
منابع: مجله تهران مصور در ۲۲ دی ۱۳۴۶ ، سایت تاریخ ایرانی، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی