تبیان، دستیار زندگی
در مقاله قبلی با اشاره به مقوله آقا زاده ایسم به بررسی این پدیده در میان دهه هفتادی ها پرداختیم. گفته شد که دهه هفتادی ها، بر خلاف فرزندان دهه قبل، جمعیت کمتری دارند. سطح رفاه بیشتری داشته اند و مقولاتی نظیر جنگ تحمیلی را ندیده اند و تنها آن را از رسانه
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رمزگشایی از رفتارهای یک آقازاده َی دهه هفتادی!(قسمت دوم)


در مقاله قبلی با اشاره به مقوله "آقا زاده ایسم" به بررسی این پدیده در میان دهه هفتادی ها پرداختیم. گفته شد که دهه هفتادی ها، بر خلاف فرزندان دهه قبل، جمعیت کمتری دارند. سطح رفاه بیشتری داشته اند و  مقولاتی نظیر جنگ تحمیلی را ندیده اند و تنها آن را از رسانه ها و خاطرات دنبال میکنند. برای همین، آقازاده های این نسل هم کاملاً متفاوت هستند.

فاطمه ناظم زاده-بخش اجتماعی تبیان

رمزگشایی از رفتارهای یک آقا زاده ی دهه هفتادی!(قسمت دوم)

به این ترتیب به توصیفی از رفتارهای اجتماعی آقازاده های دهه هفتادی اشاره شد و اینکه در زمینه تحصیلی و اشتغال، چگونه پله های ترقی را به سرعت طی می کنند...

1- چگونه رئیس کسانی میشود که مرئوس آنها بوده و از ایشان آموخته؟

حیاء واژه ای است که در خانه ی این عزیزان واژه آشنایی نبوده. به نظر می رسد که خانواده آنها از پدر و مادر گرفته تا دیگران مراقبت مافوق شدیدی داشته اند که نکند این آقازاده ها با مفاهیمی چون حیا، انصاف، اخلاق، بزرگمنشی، اخلاص و از همه مهمتر خداترسی آشنا شوند.
این مقدمه سبب میشود که خیلی چیزها به آسانی آب خوردن رخ بدهد. مثل اینکه شاگرد از معلم چیزی بیاموزد و فردای آن روز معلم بیچاره را روی صندلی بنشاند و او را مجبور به یاد گرفتن چیزی کند که خود آموزگارش بوده.

2- آنها چگونه مدارک دانشگاهی میگیرند؟

بهتر است در این باره توضیحات زیادی ارائه نشود!

3- آنها چگونه رقبا را از سر راه برمیدارند؟

این قسمت از کار کمی پیچیده است و همین پیچیدگی است که داشتن مشاوری به نام پدر اختلاس گر را به خوبی نشان میدهد.
آنها رقبای خود را به دودسته تقسیم می َکنند. رقبای حقیقی و رقبای مجازی. کارکرد این رقبا در ظاهر دقیقاً برعکس است. یعنی آنهایی که به عنوان رقیب حقیقی نمود میکنند و دیگران هم همین را میپذیرند، درواقع  رقیب واقعی نیستند و آنهایی که رقیب واقعی هستند، در منظر عموم، رقیب مجازی محسوب میشوند و اتفاقا آقازاده تلاش میکند همین امر در اذهان حاکم بشود و دیگران اصلاً از ذهنیت واقعی او درمورد رقبا مطلع نشوند.
عجب!

تصور کنید آقازاده در برهه ای وارد یک سازمان میشود که هم سن و سالهایی با او در همان سازمان مشغول

حیاء واژه ای است که در خانه ی این عزیزان واژه آشنایی نبوده. به نظر می رسد که خانواده آنها از پدر و مادر گرفته تا دیگران مراقبت مافوق شدیدی داشته اند که نکند این آقازاده ها با مفاهیمی چون حیا، انصاف، اخلاق، بزرگمنشی، اخلاص و از همه مهمتر خداترسی آشنا شوند.

کار هستند. باور عموم این است که او رقیب این طیف است و خودش هم تلاش میکند به این باور دامن بزند و حتی عنوان کند که آنها در حال تقابل با او هستند.
اصلا تلاش میکند درگیری هایی ظاهری به وجود بیاورد و نهایتا با استفاده از رانتی که در سیستم دارد مدیران را مجاب کند که همقطاران او نمیخواهند، او وارد کار در سازمان بشود  و خلاصه یک جنگ زرگری خیلی حساب شده راه می اندازد.
اما اصل ماجرا چیز دیگری است. او رقبای حقیقی (ظاهراً مجازی) را از یک طیف بالاتر انتخاب میکند و تمرکز و سرمایه گذاری اش را روی آنها میگذارد. او تلاش میکند.
آنها کسانی هستند که یک دهه از آقازاده بزرگترند و به همین میزان (یا بیشتر)  از تجارب بیشتری برخوردارند. آنها آدمهایی هستند فرآیند پذیر و معمولا اگر به پست مدیریتی برسند به دلیل حضور در فرآیند کار و کسب تجربه و احراز صلاحیت، امکان ارتقاء  به سطوح مدیریتی در مورد آنها صدق میکند.

این طیف رقیب جدی و سرسخت و پنهان  آقازاده محسوب میشود و او تلاش میکند تمام انرژی خود را صرف آنها بکند تا با یک جهش ناگهانی جایگاه کسی را کسب کند که مثلاً ده سال برای آن جایگاه زحمت کشیده است و کسب دانش و تجربه کرده است.
برای فهم بیشتر که چرا آقازاده ها چنین طیفی را مورد هدف قرار میدهند، به مثال زیر دقت کنید. فرض کنید همسایه شما مغازه ای دارد و آن را به یک فرد متبحر در صنف پیتزا فروش اجاره میدهد. بعد از چندی که کار او رونق گرفت مغازه را از او گرفته و بلافاصله پیتزا فروشی خودش را با تمام مشابهت ها مثل دکوراسیون، مشابهت اسمی، لباس کارگران و منوها و قیمتها راه می اندازد.
او در تمام این مدت رفتارهای مستاجر پیتزا فروش را در تمام عرصه ها مثل کیفیت قیمتگذاری و تعامل با مشتری، زیر نظر میگیرد و در یک بزنگاه کار او را تقلید میکند.
آقازاده هم دقیقا همین کار را میکند. او در تمام مدتی که دارد به صورت زیر پوستی و آهسته و پیوسته علیه پیشکسوت خودش و کسی که دارد از او می آموزد، کار میکند تمام رفتارای او را در نظر میگیرد حتی نوع امضا، نوع حرف زدنها، تعاملات و ...
او سعی میکند خودش را خیلی سریع به جایی برساند که سازمان در موردش بفهمد که دارای این توانمندی هست که جایگزین کارشناس کارکشته سازمان بشود.
در مدت کوتاهی، کارشناس بخت برگشته میفهمد که تمام آنچه به زیر دست خود آموزش داده علیه خودش به کار گرفته شده است و حالا باید فکری به حال خودش بکند و این آستانه ارتقا را رها کند و آقازاده بیاید در آستانه ارتقا قرار بگیرد؛ بدون زحمت سالیان!
حالا پس از مدتی آقازاده میرود جای کسی قرار میگیرد.....