تبیان، دستیار زندگی
٨ آذر ماه ١٣٢٢ بود ، محمدرضا پهلوی تاج پادشاهی را تازه بر سرش گذاشته و در راه استبداد پدر قدم می گذارد ، حال راهی سفارت انگلستان می شود برای ملاقات با چرچیل ، از او خواهش میکند که رضاخان را که روزگاری او هم تاج بر سر داشت و به او رضاش
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خانی که شاه می شود !

٨ آذر ماه ١٣٢٢ بود ، محمدرضا پهلوی تاج پادشاهی را تازه بر سرش گذاشته و در راه استبداد پدر قدم می گذارد ، حال راهی سفارت انگلستان می شود برای ملاقات با چرچیل ، از او خواهش میکند که رضاخان را که روزگاری او هم تاج بر سر داشت و به او رضاشاه می گفتند، لااقل به نقطه ای با آب و هوایی بهتر از موریس قرار نهند.

فهیمه السادات آقامیری- بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
خانی که شاه می شود !

این سوال برای افرادی که حکومت پهلوی را مورد مطالعه قرار می دهند همیشه به وجود می آید که رضاخان فردی دیکتاتور بود یا مستبد ؟

" تفاوتهایی در نظامهای دیکتاتوری و استبدادی یبه نظر می رسد باید معنای مدرن آن را کنار بگذاریم و همان برداشت نخستین و سنتیاز دیکتاتوری را مدنظر قرار دهیم؛ یعنی نظامی که در آن،اقلیتی حکومت را در دست می گیرد و رهبری آن را فردی مقتدر بر عهده دارد. نکته مهم در اینجاست که این فرد ضمن دارا بودن پایگاه اجتماعی، در اعمال قدرتِ خود نمی تواند فراتر از چارچوب قانون عمل کند.به همین سبب یکسان پنداشتن این دو مفهوم نزدیک به هم، ما را از تفاوتهای آنها غافل می سازد. از این روی باید گفت دیکتاتوری با استبداد فرق فاحشی دارد زیرا اولاً استبداد به رضایت و حمایت هیچ طبقه اجتماعی منوط و مشروط نیست، و ثانیاً هیچ حد و مرز و قانون و قراردادی نمی شناسد."(١)

استبداد به رضایت و حمایت هیچ طبقه اجتماعی منوط و مشروط نیست، و ثانیاً هیچ حد و مرز و قانون و قراردادی نمی شناسد

حکومت استبدادی رضاشاه

رضاخان حکومتی ١٦ ساله داشت و هنگامی که روی کار آمد کشور در شرایط خاصی قرار داشت، مردم به دنبال فردی بودند که برایشان آزادی را بیاورد ، آزادی برای مردمان این سرزمین همیشه حرف اول را می زده است و بعد از آن استقلال و امنیتی که همیشه ایرانیان تشنه ی آن ها بوده اند . کشور در زمان قبل از ورود رضاخان به حکومت درگیر جنگ بود و قدرت طلبانی که همیشه چنگال هایشان روی پیکره ی ایران بود ، قزاق ها و شوروی های بد طینت از یک سو و غربی های پلید از سوی دیگر کشور در انحصار خود در آورده بودند و از طرفی مریضی و قحطی همه جا را گرفته بود ، پادشاهان ضعیف الحال ایران هم کاری برای ایرانی و ملت محروم نمی کردند ، در این میان رضاخان خودنمایی کرد و خودش را در میان مردم کرد ، از آزادی حرف می زد از تجدد ، از استقلال و پیشرفت....

"رضاخان و سیدضیا نیز به این خواست عمومی توجه داشتند و در اعلان تشکیل حکومت خود اظهار داشتند که با پایان دادن به تجزیه داخلی، انجام دگرگونی های اجتماعی و نجات کشور از اشغال بیگانگان، عصر احیای ملی را آغاز می کنند. هر چند محققان و مورخان معتقدند باید عوامل دیگری را در تغییر نگرش و فروکش کردن شور آزادی خواهی و مشروطه طلبی مردم در نظر گرفت، گرچه شکست مشروطه و پیامدهای ناگوار آن در این تغییر فکری موثر بود، ولی نباید از موج پیدایش گفتمان های نخبه گرا در اروپای این دوره غافل شد؛موجی که عاقبت پیدایش دولت های فاشیست در فاصله بین دو جنگ جهانی را در پی داشت.روشنفکران جوان ایرانی نیز که همواره نگاهی به غرب داشتند از تاثیرهای این موج بی نصیب نماندند." (٢)

وقتی مشروطه ضعیف می شود

بعد از اعدام آیت الله شیخ فضل الله نوری و استبداد های محمد علی شاه و درباریان و قدرت طلبان، مشروطه ضعیف شد و در این سراب های آزادی مردم و روشن فکران به هر سویی پناه می آوردند که ایران تشنه را نجات دهند ، تعبیر های مختلفی می شد گاهی می گفتند به دنبال استبداد منوریم یا پطر کبیر و میکادوی ژاپن ... همه ی این ها زمینه سازی بود برای این رضامیرپنجی که حالا رضاخان بود به رضاشاه تبدیل شود!

ایرانشهر از دیگر مجله های روشنفکری آن زمان که کاظم زاده ایرانشهر در برلین آن را منتشر می کرد و در آن روشنفکرانی همچون قزوینی، رضازاده شفق، رشید یاسمی، اقبال آشتیانی، مشفق کاظمی و پورداوود قلم می زدند، مشابه نظر فوق و در حمایت از «دماغ مصلح» یا «دیکتاتور منور» می نویسد:«یک نفر مصلح، یک دماغ منور و فکر باز لازم است که هر روز صبح به زور درب منزل ما را جاروب کند،چراغ کوچه های ما را به زور روشن کند، وضع لباس ما را به زور یک نواخت نماید. معارف ما را به زور اصلاح کند. از فتنه های مجلس ملی ما به زور جلوگیری کند، دربار سلطنتی ما را به زور اصلاح و تصفیه نماید، عمله خلوت آن را به زور از اشخاص منورالفکر بگمارد، مستخدمین بی هنر ادارات را به زور اخراج نماید، چرخ ادارات را به زور به راه بیاندازد، مداخلات روحانیان را در امور سیاسی و سیاسیون را در امور روحانی به زور جلوگیری نماید، مجلس شورا را به زور به اشخاصی انتخاب نماید که فیمابین انستیتو پاستور و اصطبل و قهوه فرق گذارند. فقط یک دیکتاتور مصلح نیاز است که به زور، سعادت و ترقی را بر ما تحمیل نماید.» در این مقاله نیز تعدد عبارت "به زور" قابل توجه است، بطوریکه در کمتر از ده سطر، بیشتر از ده بار این واژه تکرار شده است و جالب آنکه در آخر، مجلس هم از این توصیه نویسنده بی نصیب نمی ماند و آرزو می کند تنها نهاد انتخابی کشور،«به زور» به دست «دیکتاتور مصلح» تعیین شود. اما نکته جالبتر آن که نویسنده این نوع مقاله ها، نظامیان و خان و خانزاده ها نیستند بلکه روشنفکرانی هستند که علی القاعده می بایست پاسخ دهندگان به این مقالات باشند."(٣)

در چنین فضایی است که رضاخان در آبان 1304 با تشکیل مجلس موسسان سلسله قاجار را خلع کرد و بر تخت سلطنت می نشیند و فروردین ماه سال بعد رضاخان با لباس نظامی و جواهرات سلطنتی، به شیوه سرمشق خود،ناپلئون تاجگذاری کرد و خود را شاهنشاه ایران می خواند .

و این زنجیر غلط دوباره تکرار می شود و هر از چند گاهی هم پاره.......


پی نوشت:
(١) رضاشاه، دیکتاتور یا مستبد؟! / سیده لیلا موسوی
(٢) اسلام سیاسی در ایران، سید محمد علی حسینی زاده
(٣) سایت تاریخ ایرانی