تبیان، دستیار زندگی
در این دو هزار و پانصد سالی که از حیات میهن عزیزمان سپری شده ، همواره شخصیت ها و اندیشمندانی وجود داشته اند که خودخواسته یا نا خواسته نام شان با وقایع یا تفکرهایی پیوند خورده است....
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سید کودتاچی!

در این دو هزار و پانصد سالی که از حیات میهن عزیزمان سپری شده ، همواره شخصیت ها و اندیشمندانی وجود داشته اند که خودخواسته یا نا خواسته نام شان با وقایع یا تفکرهایی پیوند خورده است....

فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
سید کودتاچی!

کودتای ١٢٩٩

در این دو هزار و پانصد سالی که از حیات میهن عزیزمان سپری شده ، همواره شخصیت ها و اندیشمندانی وجود داشته اند که خودخواسته یا نا خواسته نام شان با وقایع یا تفکرهایی پیوند خورده است، پایه گذاری تمدنی خائنانه و یا واقعیتی غرور آفرین ، گاهی می تواند اندیشه ای باشد که می تواند جنبش علی دلواری را به دنبال داشته باشد و گاه نهضت تنباکوی میرزای شیرازی ، یا پیام جنگلی ها و رشادت های میرزای جنگلی و یا پرچم ابوالفضلی ستارخان ، گاه تصرف تهران و تبعید اولین شخص مملکت !

سید طباطبایی یکی از چنین شخصیت هایی است که نامش با کودتای ١٢٩٩ گره خورده است و ارتباط تنگاتنگی دارد ، مردی با قدی متوسط و محاسنی کم پشت ، چشمانی نه چندان درشت و ردای بلندی که دست چپ احمدشاه قاجار می ایستاد !

او در سال هزار و سیصد و چهار هجری قمری از پدری شیرازی الاصل متولد شد . در جمادی الآخر هزار و سیصد و بیست و هفت که مجاهدین تهران را فتح کردند ، آقا سید ضیا و تنی چند از سیاسیت بازان که با مذهب دل خوشی نداشتند ، در سر خیال تاسیس روزنامه ای را می پروراندند ، چندی بعد با سرمایه ی اندک خود "شرق" را راه انداخته و این خیال را به واقعیت مبدل کردند، پس از چندی او که به سبب ذوق هنری و به چالش کشیدن حکومت ، میان مردم محبوبیت و جایگاهی پیدا کرده بود ، به تند نویسی و بدگویی علیه وکلایی که وجه کافی نداشتند تا دهان او را ببندند روی آورد . این امر تدریجا کار را به مضایقه کشاند ، عرض حال هایی به محاکم جنایی دادند ، سپس اوکه جریان را مناسب برای رسیدن به مقاصد خود نیافت از تهران راهی پاریس شد.

سید طباطبایی پس از چندی به تهران عزیمت نمود و روزنامه نگاری را برای بار دوم پی گرفت با این تفاوت که او دیگر جوان بی شهرت بیست و چند ساله نیست که به راحتی هرچه خواست بگوید و علاوه بر این از خارج از کشور هم کمک هایی برای او فرستاده شود .

او به علت تمایل شخصی خود و صد البته لیاقت کافی برای رسیدن به قدرت ، مورد توجه دولت مردان بریتانیایی قرار گرفته بود . به صورت محرمانه مسئول بخش هایی از براندازی سلطنت قاجار قرار گرفته بود . یکی از مسئولیت های وی ، متقاعد کردن احمد شاه برای انتقال پانصد ژاندارم از قزوین به تهران بود.

وی پس از اینکه قزاق ها به سردستگی رضا میرپنج ، تهران را به تصرف خود در آوردند ، طبق قرار قبلی دستور دستگیری عده ای از سیاسان کهنه کار از جمله عبدالحسین فرمانفرما ، محمدتقی بهار، ابراهیم فرخی یزدی و آیت الله حسن مدرس را صادر نمود .

حاصل این کودتا و رایزنی های پیاپی ، آقای نورمان ، شخص اول سفارت انگلیس ، تنفیذ حکم رضاپهلوی به عنوان فرماندهی قشون و انتصاب سید ضیاالدین طباطبایی به ریاست وزرا شد.
البته این سکان داری دیری نپایید و با عزیمت حامیان بیگانه (انگلیسی ها) و روشنگری ملیون و روحانیت ، پایه های صندلی ریاستش به کشور بیش از پیش لرزان شد . اما طبق شواهد و قرائن موجود ، می توان آخرین تیری که سبب خلع ردای نخست وزیری طباطبایی شد را از جانب قوام السلطنه دانست.

این شخصیت که در بازداشت به سر می برد به تهران فرستاده شده بود ، توانست نامه ای به شخص شاه بنویسد و پادشاه جوان را در جریان امور قرار دهد!

احمدشاه به محض دریافت نامه ، سیدضیا را طلبید و او را مجبور به کناره گیری نمود و در نتیجه سید طباطبایی پس از نود روز حکومت ، در کمال ترس و نفرت مردم ، در یک کالسکه که توسط قزاق ها اسکورت شده بود ، مجبور به ترک وطن و راهی عراق عرب شد.

ضیاء پس از مدتی در به دری و خانه به دوشی از فلسطین سر در آورد و به ظاهر مشغول دامداری و کشاورزی شده بود.

البته به سختی می توان باور کرد که سید ضیاء طباطبایی ، با وجود داشتن تمایلات و لیاقت های فراوان جهت معاهدات استعماری دولت کبیر بریتانیا ، به راحتی صحنه ی سیاسی را رها کرده و مشغول گاو و گوسفند و گندم گردد.

دیدار محرمانه ی ترات و سید ضیا که توسط کمیسرهای انگلیسی در فلسطین ترتیب داده شده بود علتی در جهت نظریه ی فوق است ، چرا که ترات در بیست و چهارم سپتامبر 1942 تهران را به قصد اورشلیم و برای دیدن سید ضیا و اطلاع از نظریات وی درباره ی ترک وطن ، ترک کرد . قبلا هم انگلیسی ها سر و صدای زیادی درباره ی تشکیل کنفرانس جنگ در اورشلیم به راه انداخته بودند و این مسئله پوشش مناسبی بود تا هدف اصلی مسافرت ترات به اورشلیم را مخفی و این سفر صرفا برای شرکت ترات در آن کنفرانس قلمداد نمایند.

علاوه بر مطلب فوق ، طبق گفته ی اشرف پهلوی ، وقتی رضاخان خود را ناچار به انتصاب محمدعلی فروغی در واپسین لحظات عمر سیاسی خود دید ، همواره از امتناع کردن وی برای تصدی جایگاه نخست وزیری در هراس بود چرا که در غیر این صورت رضاخان مجبور میشد که دست به دامن قوام یا سید ضیاء شود

حال کدام عقل سلیم و اندیشه ی بی طرفی می تواند پذیرای این مطلب باشد که نظریات و یا سکان داری پیرمردی هفتاد هشتاد ساله که سال ها مشغول کشاورزی بوده و از فضای سیاسی دور بوده ، ره گشایی برای این التهابات آن دوره باشد؟!

به هر ترتیب ترات بعد از ملاقات با سید ضیاء و گفت و گو با وی به این نتیجه رسید که سید ضیاء هنوز یک ایرانی وطن پرست و مشتاق برای انجام خدماتی برای کشور خود می باشد و شدیدا معتقد است به این که کشورش باید با انگلیسی ها به نحو ممکن همکاری کند*

و این گونه سید ضیاء در سال 1322 راهی تهران شد و بلافاصله خبر گزاری رویترز او را به عنوان کاندیدای نخست وزیری محافل دموکرات ایران معرفی کرد.

از عللی که میتوان برای بازگشت سید ضیاء برشمرد، ترس عده ای برای وقوع نوعی انقلاب کمونیستی بود ، او که با نبوغ سرشار خود موقعیت سیاسی ایران را درک می کرد ، می بایست به یاری خود مذهب از نفوذ کمونیست جلوگیری کند

اصول و عقاید و نظریات اجتماعی اش را در رساله ای منتشر کرد

در خانه اش از مهمانان با دوغ و چای نعناء پذیرایی می کرد. و کلاه پوستی به سر می گذاشت و به سبک افغانستانی های متجدد یعنی با یقه ی بسته لباس می پوشید و در رساله اش اعاده حجاب را لازم دانسته و در کل تظاهر به اسلام می کرد

روزنامه نگاری که پس از رسیدن به قدرت  سید حسن مدرس را به جرم مخالفت با  قرارداد  استعماری توقیف و برای به بار نشستن این معاهده از هیچ کمکی به وثوق الدوله دریغ نورزید حالا وطن پرستی ترقی خواه و عنصری انقلابی و مشتاق دوستی با شوری شده است

او که خود را یکی از ارکان کودتا و سرنگونی حکومت مشروطه می داند ، اندکی بعد از ورود به ایران بر کرسی نمایندگی شهر یزد می نشیند و ژست مخالفت با دیکتاتوری میگیرد و شیفته ی آزادی میشود!
گرچه مردم و حکومت وقت که هنوز از مردم فاصله ی چندانی نگرفته بود ، اجازه تصاحب ریاست الوزرایی را برای بار دوم به سید کودتاچی نداد. اما ضیاء طباطبایی توانست به حذف بسیاری از مخالفین خود با ایجاد تفرقه بین آن ها به بسیاری از اهداف خود دست پیدا کند

در عصر حاضر نیز ، دولت مردانی که در گذشته توسط نخبگان جامعه به کنار کشیده شده اند و بی کفایتی خود را در تمام ابعاد بر همگان ثابت کرده اند ، می توانند با نوشتن نامه های فدایت شوم و ابراز پایبندی به منویات شخص تراز اول این دیار شهید پرور که جلوگیری از ایجاد تفرقه و فضای دو قطبی در کشور است به اهداف ناسالم خود که شاید گسستن اتحاد برادر و خواهران مومن و انقلابی برای در منگنه قرار دادن نظام به باج دهی شود؟!


پی نوشت:
اسناد وزارت خارجه ی انگلیس/ایران و قدرت های بزرگ در جنگ جهانی دوم
بازیگران سیاسی عصر رضا و محمدرضا شاهی/ناصر نجمی
از باغ قصر تا قصر آرزو/خاطرات سیاسی یک حزب توده و صاحب امتیاز روزنامه ی هیرمند
مرگ در مرداب / خاطرات از روزهای تبعید رضاشاه/ حسن بیگی