بازگشت به تنظیمات کارخانه
میپرسد: «شبها عادت داری برای نماز صبح با گوشی ساعت بگذاری؟» میپرسد: «غذای تكراری میخوری یا حتما باید برای هر وعده غذای جدا بگذارم؟».
از 10روز پیش كه رفتهایم سر خانه و زندگیمان، هر روز سؤالهایی شبیه اینها میپرسد؛ درباره عادتها و رفتارهایی كه هر روز تكرار میشود. من كمتر سؤال میپرسم. سعی میكنم در طول روز آگاهانه و ناخودآگاه بفهمام برای هر كار روزانهاش چه عادتهایی دارد. كی ترجیح میدهد بیدار شود؟ دوست دارد توی حمام و دستشویی دمپایی روبسته باشد یا روباز؟ چه غذاهایی را دوست دارد؟ كشف بعضیهایش لذتبخش است. چیزهایی در این روزمرگیها در آدم رشد میكند كه احتمالا در هیچ موقعیت دیگری پیدا نیست. انگار لایهای مخفی از زندگی كمكم خودش را به آدم نشان میدهد؛ لایهای كه هیچوقت دیگر، در آن موقعیتهای گلخانهای نامزدی و عقد پیدا نبود. لابهلای این جستوجوها برای كشف عادتهای هر دوطرف، سبك زندگی هر كداممان آنقدر شفاف میشود كه گاهی میفهمیم از آن بررسیهای شفاهی قبلی، صادقانهتر یا غیرواقعیتر است.
عادتها اما از پراصطكاكترین بخشهای این روزهای ما هستند. ساعتهای صبحانه و ناهار و شام و بیداری و خواب و مهمانی و سینما و كتابخوانی آنقدر به هم ریختهاند كه احتمالا به این زودیها اصلاح نخواهند شد. اما انگار زندگی از همین عادتها سرك میكشد. در همه این روزها سعی كردهایم منحنی كارها و عادتهایمان به سمت هم میل كند و نزدیكتر شویم. سعی كردهایم تا حد ممكن با حفظ اصول، در بعضی رفتارها تغییراتی ایجاد كنیم كه به هر دو خوش بگذرد. گاهی برای خوشحالی همدیگر تلویزیون را سر شام خاموش كردهایم و گاهی حتی اگر چایخور نیستیم، به خوردن بیش از حد عادت چای در یك روز تن دادهایم. هر بار كه این جزئیات را كلامی و عملی مرور میكنیم، انگار یكبار خودمان را اسكن كردهایم. بیش از اینكه طرف مقابل را بشناسیم، خودمان را زیر ذرهبین بردهایم و چیزهایی در خودمان كشف میكنیم كه بیست و چند سال از بدیهیترین كارهایی بوده است كه میكردهایم.
انگار وقت خوبی است كه اضافیها و خرابها را بیندازیم دور و خوبهایش را دستچین كنیم. انگار تازه فهمیدهایم كه یك چای ساده عصرگاهی چقدر میتواند سرحالمان بیاورد. انگار هیچوقت حواسمان نبوده است كه موقع مسواك زدن در خانه راه میرویم. انگار همهچیز در ما به تنظیمات كارخانه بازگشته است! رسیدهایم به نقطه عطفی كه هر جزئیاتی باید بازتعریف شود و مهر تأیید بخورد. سازشكارتر و انعطافپذیرتر شدهایم. جوری كه حالا با خودمان فكر میكنیم اگر جهان را فقط مجردها تشكیل میدادند، هیچوقت آدمها نمیتوانستند اینقدر ریز و جزئی با هم تطبیق پیدا كنند كه بافت زندگیشان عوض شود. انگار زندگی مشترك یكبار دیگر همه زندگی آدمیزاد را غربال میكند.
منبع: همشهری انلاین