تبیان، دستیار زندگی
روایت خواندنی رضا مقصودی از چگونگی شكل گیری «شیدا»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ناگفته های شیدا

روایت خواندنی رضا مقصودی از چگونگی شكل گیری «شیدا»

بخش سینما و تلویزیون تبیان
فیلم شیدا

اگر بخواهیم به تمام معنا، یك عاشقانه جنگی را نام ببریم انگشت اشاره همگی به سمت «شیدا» است. فیلمی كه به طور واضح و مشخص عشق یك رزمنده به پرستارش را نشان می دهد و ثابت می كند می توان در دل خاكریز هم از عشق گفت. رضا مقصودی كه پیش از این با كمدی  ? جنگی «لیلی با من است» تابو شكنی كرده بود، با نوشتن فیلمنامه «شیدا» نام خود را در اولین فیلم جنگی  ? عاشقانه ماندگار كرد. هر دو فیلم جزو بهترین های سینمای دفاع مقدس محسوب می شوند كه البته تداوم نیافتند. چرا؟ مقصودی در این گفت و گو ضمن پاسخ به این پرسش، خاطراتی شنیدنی از ساخته شدن این دو فیلم روایت كرده است. 
در گشت و گذار میان فیلم های دفاع مقدس، با اغماض می توان به 10 اثر رسید كه درام شان بر پایه عشق یك زن و مرد شكل گرفته باشد. به عنوان یك فیلمنامه نویس و كارشناس دلیل آن را در چه می بینید؟ قداست جنگ است ، ترس است یا حیا؟
اساسا موضوع عشق در سینمای ما مشكل دارد. ما اصلا فیلم عاشقانه باشخصیت نداریم. گویی ما عشق پردازی  در سینما را بلد نیستیم. عشق به شكل یك ژانر در سینمای ما وجود ندارد. فرارتر از این ،« گونه» در سینمای ما جایگاهی ندارد چه برسد به ژانر عشقی. بخشی از آن بر می گردد كه بعد از انقلاب و بلافاصله شروع جنگ ، می ترسیدیم یا ابا داشتیم كه به سینمای عشقی بپردازیم.

شخصا دنبال این بودم كه آقای نجفی نسازد و سیف الله داد كارگردان «شیدا» شود. که خب مرحوم داد کنار کشید. از طرفی چون آقای نجفی توی سبحان فیلم كار می كردند و با آقای تبریزی همكار بودند، وقتی حوزه هنری حاضر نشد با آقای نجفی هم كار كند، كمال تبریزی جلو آمد. البته با تمام ارادتی كه به آقای تبریزی دارم، تمایل نداشتم «شیدا» را بسازد ؛ دوست داشتم سیف الله داد بسازد که نشد.

انگار منطقه ای ممنوعه بود كه فكر می كردیم درست نیست وارد آن شویم و گویی كار غیر اخلاقی می كنیم ؛ وانگهی بلد نبودیم وارد این عرصه شویم. سینمای انقلابی آن سالها بلد نبود فیلم عشقی سالم بسازد. سینمای عشقی كه می شناختیم همانی بود كه قبل از انقلاب وجود داشت که معمولا و ممزوج بود با یک مقدار برهنگی . برای همین احساس می كردیم ورود به سینمای عشقی احتمالا ما را به وادی خارج از اخلاق می كشاند. پس ترس از یک سو و عدم توانایی باعث شد به سینمای عشقی نپردازیم. البته هنوز هم این دو مسأله کم و بیش وجود دارد.
الان سینمای اجتماعی مان آغشته به عشق است و مثلا ساخته های علی مصفا، صفی یزدانیان و فردین صاحب الزمانی مورد توجه واقع  می شود اما همچنان خبری از فیلم جنگی عاشقانه نیست. حالا كه ترس از بین رفته ، عدم توانایی و یا عدم انگیزه است كه چنین اتفاقی را سبب شده؟
بنده فکر می کنم هنوز هم در فیلم های اجتماعی مان، فیلم عشقیِ شاخص نمی بینیم . هنوز ترس وجود دارد این ترس امروز که مانع تولید فیلم عشقی می شود با ترسی که 30 سال پیش در این عرصه وجود داشت متفاوت است. جنسش فرق میکند. قدیم میترسیدیم فیلم عشقی بسازیم زیرا نگران بودیم دست به یک کار غیر اخلاقی بزنیم و مورد نکوهش واقع بشویم الان نگرانیم که مورد تمسخر واقع بشویم. نکند به ما بگویند فیلم هندی ساز؛ بگویند ملودرام ساز اشک بر انگیز. در حال حاضر وجه روشنفكری سینمای فعلی ما بر وجه مردم پسندی آن غالب است. جریان روشنفكری خیلی تمایل ندارد به سمت ابراز احساسات واضح و رقیق برود. در نتیجه از وارد شدن به عرصه احساس ابا دارد برای همین شما در فیلم های روشنفكری اصلا ملودرام نمی بینید. یعنی دون شان روشنفكرانه خود می بیند كه به این عرصه ها ورود كنند. سینمای جنگ هم همین مشكل را دارد چرا كه در همین اتمسفر تنفس می كند . به همین خاطر عشق را در آن نمی بینیم؛  نگرانیم اگر وارد این عرصه شویم فیلم جنگی ما برچسب فیلم هندی بخورد! اساسا سینمای ما ابا دارد كه وارد مقوله «بازی با احساسات» شود. نگران است شان و شخصیت آن پایین بیاید. درصورتی که من فکر می کنم ما وقتی در اقتصاد سینما و صنعت سینما موفق می شویم که بلد باشیم با احساسات بیننده بازی کنیم. بتوانیم مخاطبمان را بگریانیم بخندانیم بترسانیم چرا فیلم ترسناک نداریم ژانر وحشت نداریم چرا؟ چون بلد نیستیم این کار را بکنیم.
در خیلی از وصیت نامه شهدا  به شكل عینی عشق بازی با همسر و  خانواده را لمس می كنیم. منتهی یك دیدگاه هست كه مگر می شود عاشق شدن یك رزمنده را در دل خاكریز نشان داد؟!
رزمنده ای كه در عرصه مبارزه ، آن عشق بازی ها را انجام می داده مگر قلب او می تواند از ابراز احساسات نسبت به خانواده ، همسر و معشوق  تهی باشد؟ یكی از فیلمسازان جنگی تعریف می كرد كه من زیر آتش خمپاره بودم ،  دفترچه خاطرات دستم بود و برای نامزدم كه تازه عقد كرده بودیم خاطره نگاری می كردم و در آن لحظه كلمات عاشقانه می نوشتم. گفتم وقتی در آن لحظه این كار را انجام می دهی یعنی در اوج عشقی ؛  چطور در فیلمت این نمود ندارد؟ به نظر من یك بخش ترس و حیا  است و بخش دیگر این كه نمایش آن را بلد نیستیم. اگر قرار است كار خلاقه انجام بدهیم باید فضاسازی عاشقانه را بلد باشیم.
شما در دل همین شرایط كه خیلی ها ترس دارند یا توان ندارند جنگ را طوری دیگر ببینند، فیلمنامه «كمدی جنگی» و «عاشقانه جنگی» نوشته اید. این دو اتفاق بر پایه چه تفكری شكل گرفتند؟
چون فكر می كردم تا حالا كسی همچین كاری نكرده است و باید یك فیلمنامه كمدی جنگی بنویسیم كه شد «لیلی با من است». بعد گفتم چرا فیلم جنگی  ? عشقی نداریم و «شیدا» را نوشتم. وقتی می گوییم جنگی  ? عشقی ، یعنی در محیط جنگ عشق را ببینیم. نه این كه یك عشق آن پشت ، یواشكی رخ دهد!  فیلم عشقی باید عاشق ، معشوق ، جست و جو ،حذر ، فراق ، وصال ، تمنا داشته باشد.

فیلم شیدا


موقعی كه «شیدا» را نوشتید چه خط  قرمز و سختی هایی پیش رو داشتید؟
من تصمیم گرفته بودم یك فیلمنامه عاشقانه بنویسم. خیلی از این اتفاق گذشته و دقیق خاطرم نیست كه «شیدا» چطور و ازكجا  شروع شد ولی همیشه فكر می كردم قشنگ ترین اتفاق در قصه عشقی این است كه اول یك جرقه خورده می شود و بعد عاشق و معشوق  از هم دور می شوند و یک فراق رخ میدهد. دیدم اتفاقا در جنگ این اتفاق بهتر می تواند بیفتد. یعنی بستر جنگ، عشقی را ایجاد می كند و بعد خود همین جنگ باعث جدایی این دو نفر می شود. بعد از آن جست و جوی طولانی شكل می گیرد كه آیا به وصال می رسد یا نه ... . در آن شرایط كه هیچ كس این كار را نمی كرد واقعا فكر می كردم كه ممكن است اجازه ندهند فیلم ساخته شود. حتی بعدا كه فیلم ساخته شد شنیدم كه برای ساخت فیلم «شیدا» مراکزی که باید امکانات جنگی در اختیار بگذارند ولی كمك نكرده بودند و با مشقت و از طریق دیگری امكانات فراهم شده بود. مسولان فرهنگی خیلی با احتیاط وارد این مقولات می شدند.
در وزارت ارشاد هم این سیاست بازدارنده وجود داشت؟
بله . همه ارگان ها محتاط بودند.
«شیدا» اصلاحیه هم خورده بود؟
والا من یادم نمی آید چه اتفاقی هنگام صدور مجوز پخش برایش افتاد. البته آن زمان با همه احتیاط هایی كه وجود داشت، شرایط بهتر از الان بود. ممیزی ها حالا بیشتر و سخت گیرانه تر شده. آن زمان گیری به فیلمنامه داده نشد ولی ما از درون احساس شرم می كردیم. چون در فضایی رشد كرده بودیم كه گمان می كردیم سخت است از عشق حرف بزینم و داریم بی پروایی میکنیم . ولی وارد شدیم و دیدیم می شود.
این حیا به كاراكترهای «شیدا» منتقل شده و در نهایت به كیفیت فیلم كمك كرده است.
بله ؛ همین حیایی كه ما داشتیم آن ها هم دارند. فیلم موید یك عشق با حیا است.
 اگر الان بخواهید «شیدا» را بنویسید چه قدر تفاوت با نسخه دو دهه پیش خواهد داشت؟
اولا یك اثر هنری در بستری تاریخی و جغرافیایی خاص خودش شكل می گیرد. من در شرایطی دیگر قطعا جوری دیگر فكر می كنم و بر اساس دانش و تجربه ای كه در طول سالیان كسب كرده ام جور دیگر می نویسم و  حتما نتیجه قصه ای دیگر می شود. شیدا محصول همان سالهاست و در همان اتمسفر فکری و اجتماعی شکل گرفته.
موافق كارگردانی كمال تبریزی بودید؟

وقتی «من سالوادور نیستم» نوشته شد و در اختیار گروه تولید قرار گرفت با فیلم ساخته شده حدود 60 تا 70 درصد تفاوت داشت. من  به تهیه كننده گفته ام اجازه دهید فیلمنامه اولیه را با هزینه خودم چاپ كنم تا معلوم شود چه چیزی نوشته شده و چه فاجعه ای! ساخته شده. دوستان می توانستند یك فیلم پرفروش باشخصیت داشته باشند اما ترجیح دادند فیلم فقط پرفروش باشد

یك شب مرحوم سیف الله داد به من زنگ زد و گفت: فیلمنامه «شیدا» را شما نوشته اید؟ گفتم: بله. گفت: می خواهی چكارش كنی؟ گفتم: خب دوست دارم ساخته شود؛ شما می خواهی بسازی؟ گفت: دوست دارم بسازم. كسی دیگر مدنظرت نبوده؟ گفتم: صحبت هایی با حوزه هنری كرده ایم و محمد علی نجفی قرار شده است بسازد. گفتند: پس اگر قرار شده آقای نجفی بسازد من دیگر پی گیر نیستم... . شخصا دنبال این بودم كه آقای نجفی نسازد و سیف الله داد كارگردان «شیدا» شود. که خب مرحوم داد کنار کشید. از طرفی چون آقای نجفی توی سبحان فیلم كار می كردند و با آقای تبریزی همكار بودند، وقتی حوزه هنری حاضر نشد با آقای نجفی هم كار كند، كمال تبریزی جلو آمد. البته با تمام ارادتی كه به آقای تبریزی دارم، تمایل نداشتم «شیدا» را بسازد ؛ دوست داشتم سیف الله داد بسازد که نشد.
و نسخه تصویری «شیدا» آنی شد كه می خواستید؟
ناراضی نیستم!
سینمای ما پتانسیل تولید فیلم جنگی  ? عشقی دارد؟
این پتانسیل در خود من وجود دارد اما شرایط طوری دیگر شده و حتی ساخت فیلم جنگی خیلی سخت است و اجازه ورود به هر كسی داده نمی شود.
حتی برای كسی چون رضا مقصودی؟!
من فیلمنامه جنگی به انجمن فیلم دفاع مقدس دادم برخورد خوبی با آن نكردند. بخش خصوصی كه وارد سینمای دفاع مقدس نمی شود ، بخش دولتی هم امكانات را به هر كسی نمی دهد و به هر فیلمنامه نویسی و فیلمسازی اعتماد نمی كند. سدهای زیادی وجود دارد كه بسختی می توان آن ها را رد كرد. البته فراموش نكنیم كه كمبود منابع یكی از دلایل اصلی سخت شدن كار در حوزه سینمای دفاع مقدس است كه مسولان سعی می كنند امكانات را با وسواس در اختیار فیلمسازان قرار دهند و در نتیجه تولید فیلم جنگی سخت می شود.
تجربه جبهه رفتن هم دارید؟
بله من به عنوان فیلمبردار و  عكاس به جبهه رفته ام و یك برهه به عنوان صدابردار «روایت فتح» حضور داشتم. در دوران سربازی هم به عنوان عكاس- فلیمبردار می رفتم.
«شیدا»چقدر حاصل تجربه حضورتان در جبهه است؟
بخشی از آن حاصل تجربه خودم است. سرباز نیروی هوایی بودم كه جبهه رفتم.شخصیت اصلی «شیدا» هم كشكش سربازی است كه دغدغه نیروی زمینی یا هوایی بودن را دارد ... . این تجربه خودم در دوران سربازی و مدت كوتاهی است كه به عنوان نیروی قرارداری در سپاه و بسیج عكاسی و فیلمبرداری می كردم و گاهی از این تجربیات استفاده می كنم.
پس كاراكتر پارسا پیروز از اول سرباز بوده و  شایعه است كه ممیزی اجازه نداده بسجی باشد!
بله از اول سرباز بود ؛ سرباز پدافند نیوی هوایی بود و با فرماندهان صحبت می كند و نزدیك خط مقدم می رود و زحمی می شود. 
تجربه جبهه رفتن به چه شكل در « لیلی با من است» نمود پیدا كرد؟
بخشی از آن تجربه خود من بود كه اولین بار به جبهه رفتم و خیلی ترسیده بودم . البته همیشه میترسیدم . وقتی به خطوط نزدیک به دشمن میرسیدیم و زیر اتش توپخانه و خمپاره قرار میگرفتیم من خیلی میترسیدم .یك جا روی زمین خوابیده بودم و می گفتم خدایا كمكم كن زودتر بگردم عقب من غلط کردم که اینجا امدم. ولی دفعات دیگر  هم میرفتم و باز در همان موقعیت قرار میگرفتم.

فیلم شیدا

كمی هم به دو فیلم آخر شما بپردازیم. خاطرم هست كه برای «از رئیس جمهور پاداش نگیرید» حاضر به مصاحبه نشدید. به خاطر سانسور بیش از حد فیلمنامه این تصمیم را گرفتید یا دلیل دیگری داشت؟
بین نوشتن فیلمنامه« از رئیس جمهور پاداش نگیرید» تا اكران ، 12 سال فاصله افتاد. باید دید یك فیلمنامه چه موقعی و در چه بستری شكل می گیرد ،  سپس وجود پیدا می كند و كِی به نمایش در می آید. گذشت زمان آفت بزرگی است. «از رئیس جمهور پاداش نگیرید» دقیقا بعد از «لیلی با من است» نوشته شد و بعدها بازنویسی شد اما در مرحله تولید خود دوستان تغییراتی به آن دادند و شكل اولیه اش را از بین بردند. وقتی هم ساخته شد سال ها در توقیف ماند و با جرح و تعدیل فراوان اكران شد و در نتیجه تبدیل شد به یك شیر بی یال و دم و اشكم كه چیزی از آن نماند. این اتفاق متاسفانه در سینمای ما زیاد می افتد.
من سالوادرو نیستم» را كه روی پرده دیدم به همكارم گفتم این فیلمنامه رضا مقصودی نیست! بعد هم معلوم شد كه كارگردان به هر دلیلی آن را تغییر داده.
وقتی «من سالوادور نیستم» نوشته شد و در اختیار گروه تولید قرار گرفت با فیلم ساخته شده حدود 60 تا 70 درصد تفاوت داشت. من  به تهیه كننده گفته ام اجازه دهید فیلمنامه اولیه را با هزینه خودم چاپ كنم تا معلوم شود چه چیزی نوشته شده و چه فاجعه ای ! ساخته شده. دوستان می توانستند یك فیلم پرفروش باشخصیت داشته باشند اما ترجیح دادند فیلم فقط پرفروش باشد. چیزی كه از فیلمنامه مانده یك طرح كلی است ؛ حتی فیلم هدفی كه من داشتم را برآورده نكرده و حتی بر عكس عمل كرده. من می خواستم بگویم یك ایرانی كه صاحب یك نظرگاه فرهنگی است وقتی وارد جامعه ای دیگر می شود با متانت سعی می كند ویژگی های فرهنگی اش را حفظ كند و در عین حال در آن جامعه حل نشود. فیلم الان عناصر فرهنگی ایرانی را تحقیر می كند ؛ در حالی كه قصد ما این نبود.
نخواستید اسم تان را از فیلم بردارید؟
نه ؛ تعمدا خواستم باشد. این كه اسم من پای فیلم باشد بعد کارگردان در تلویزیون بگوید ما در فیلمنامه دست بردیم خیلی معنا دارد. یعنی وقتی فیلمنامه نویس وجود دارد، خودشان متن را تغییر داده اند!  این یك تناقض بزرگ است؛ من دنبال این اعتراض بودم.
هیچ وقت تصمیم نگرفتید كارگردانی كنید؟
سال ها پیش چندین كار برای تلویزیون ساختم. اما پی گیر كارگردانی سینما هم هستم. تا خدا چه بخواهد.


منبع: هفت صبح / احمد رنجبر