تبیان، دستیار زندگی
گفت وگو با محمدعلی بهمنی، شاعر محمد علی بهمنی می گوید: شعرهای ضعیفی که آدمی خجالت می کشد آن را بخواند در فضای مجازی لایک می خورد و سراینده اش گمان می کند که کار با کیفیتی ارائه کرده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

لایک هایی که توهم کیفیت ایجاد کرده اند

گفت وگو با محمدعلی بهمنی، شاعر

محمد علی بهمنی می گوید: شعرهای ضعیفی که آدمی خجالت می کشد آن را بخواند در فضای مجازی لایک می خورد و سراینده اش گمان می کند که کار با کیفیتی ارائه کرده است.

بخش ادبیات تبیان
لایک هایی که توهم کیفیت ایجاد کرده اند


تعداد کتاب های شعر در سال های اخیر بیشتر از کتاب های دیگر - به جز کتاب های دانشگاهی- است. در سرزمینی که شاعران والای بسیاری بر خود دیده و خود را خاستگاه شعر و ادب می داند شاید در ظاهر اتفاق فرخنده ای باشد اما وقتی با یک بررسی اجمالی متوجه می شویم که در طول سال تعداد شعرهای استانداردی که می شنویم گاه از تعداد انگشتان یک دست هم فراتر نمی رود، متأثر می شویم. تاریخ درباره هنر تصمیم می گیرد. گذشت زمان معلوم می کند که یک اثر هنری ماندگار است یا خیر. برای بررسی وضعیت شعر امروز سراغ آقای محمدعلی بهمنی رفتیم که به تازگی نیز یک عمل جراحی را با موفقیت پشت سر گذاشته است. با وجود کسالت، پیشنهاد گفت وگو را قبول کرد و اتفاقاً دل پری هم از آشفته بازار شعر داشت.

براساس آمار و آنچه در فضای مجازی می بینیم در هیچ زمانی به این اندازه کتاب شعر و شاعر نداشته ایم. تحلیل شما از وضعیت موجود چیست؟ چرا نسبت شعرهای خوب و با کیفیت به تعداد شاعرانمان منطقی نیست؟


هر کتاب شعری که چاپ می شود نمی توانیم بگوییم که شاعری آن را منتشر کرده است. کتاب هایی را می بینم که انسان زجر می کشد آن را بخواند یا حداقل خجالت می کشد که به عنوان کتاب شعر مطالعه کند. اما خود آن شخص به آن کتاب می بالد و البته این کار هم دلیل دارد و دلیلش آن است که همین شعرهای ضعیف که آدمی خجالت می کشد آن را بخواند در فضای مجازی لایک می خورد و سراینده اش گمان می کند که کار با کیفیتی ارائه کرده است و او هم شعرهای ضعیف شخص دیگری که او را لایک کرده است لایک می کند و این چرخه ادامه پیدا می کند و این بازی های بیرونی آدم هاست و ربطی به شعر و شاعری ندارد.
از دیدگاه من شاعر از زاویه ای یا از زبان دیگری، به شکل تهمت او را شاعر اطلاق کرده یا خود فرد خودش را شاعر می داند. به طور کلی ما شاعر نداریم. اگر بزرگ ترین شاعران ما را هم در نظر بگیریم اینها کاتبان شعر هستند. زیرا شعر یک صداست، یک حس است، یک درک است که آدمی را وادار به نوشتن می کند. امکان ندارد یک شاعر که لایق این نام است بنشیند یک پیش اندیشی کند که می خواهم به شکل غزل یا قصیده شعری بسرایم. همین اندیشیدن به شکل شعر خود به خود فاصله بین انسان شاعر و ذات شعر است. بر این اساس شاعری مانند مولوی و حافظ در اصل نامش کاتب شعر است نه شاعر. اما راهی دیگر برای معرفی نداریم و انگار خودمان هم از این اتفاق خوشمان آمده است که شاعر خطابمان کنند.
 هر کسی که خودش را شاعر می داند اگر روی موضوعی تمرکز کند که برای آن شعر بگوید دیگر شاعر نیست زیرا می خواهد چیزی را بسازد نه بیافریند. شعر آفرینش است. کسی از بیرون نمی تواند بیافریند. به جز این تعریف، نمی توان به این مطالب شعر گفت.

با ابن تعریف و توضیحاتی که ارائه کردید آیا شما به آینده شعر ما امیدوارید؟


به آینده شعری که وجود دارد اما متاسفانه شنیده نمی شود بسیار امیدوارم. ما در همه حوزه های شعری، شعرهایی در میان جوانان داریم که آدمی را شگفت زده می کنند اما به دلایلی که شرایطی برای شنیدن آنها فراهم نیست- مثل تعدد شاعران تقلبی- مهجور می مانند. گاهی شخصیت شاعری اینها اجازه شعرخوانی در میان جمع و کنار آن شاعران تقلبی را هم نمی دهد اما شعرهای فوق العاده ای دارند.
باید یک باورمندی درباره شعر روزگارمان باشد که باید بگردیم و اینها را بشنویم اما اینها شنیده نمی شوند. این اتفاق در حوزه ترانه هم می افتد. گاهی وقت ها ترانه هایی را می شنوم که خجالت می کشم بگویم من هم ترانه می گویم. متاسفانه نگاه بازاری بر فضای ترانه غالب شده است. شعر و ترانه ما در روزگار کنونی از لحاظ گستردگی زبان و نگرش بسیار قوی تر از شعر و ترانه های قدیم است.

نظرتان درباره ترانه در دوران کنونی چیست؟


چون در حال حاضر ترانه هایی گفته می شوند که به عقیده من، حتی نسبت به ترانه های گذشته می توانند جلوه های بیشتری برای فردا داشته باشند؛ اما متاسفانه شنیده نمی شوند. کدام شاعری حاضر است به آهنگسازی شعری بدهد که رویش موسیقی بد بگذارد؟ اگر شما سفری به شهرستان ها داشته باشید و با شاعران و ترانه سرایان آشنا شوید، متوجه می شوید که شعرشان از چه ابهتی برخوردار است و با تمام محدودیتشان شعر و ترانه هایشان تا چه اندازه شکوهمند و بکر مانده اند اما اینها دیده و شنیده نمی شوند. در جشنواره های شعر لیست هایی را حقنه می کنند که اصلاً نمی دانی چطور باید اینها را شاعر بدانی و در این میان کدام شاعر درست حاضر است که نامش در کنار اینها قرار گیرد؟

البته موافق هستید که ترانه و شعر ما از اجتماع دور شده و حتی عاشقانه ها هم تاثیرگذاری قبلی را ندارند؟


نباید هم داشته باشد. این هم از دیدگاه من دلیل خودش را دارد. ترانه امروز اسیر شرکت های تولید آلبوم است. مدیران برخی شرکت ها درک خوبی از هنر و شعر ندارند؛ حیثیتی که موسیقی پاپ دیروز داشت به این خاطر بود که کنسرت ها به شکل کنونی برگزار نمی شدند. در گذشته، جذبه کلام و موسیقی اهمیت داشت؛ اما اکنون به خاطر برگزاری کنسرت ها، شرکت ها، شعری را که از نظر شعر و ترانه جایگاهی داشته باشد، اصلاً قبول نمی کنند. حرفشان هم این است که نیاز مردم این است.


منبع: صبح نو