تبیان، دستیار زندگی
در سال ۱۹۴۲ (۱۳۲۱) گذر دو فراری به ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی افتاد. یکی تاج و تخت برای پسر گذاشته و از چند دریا گذشته و به تبعید اجباری آمده بود. آن یکی از تاج و تخت رئیس بزرگ که برایش حکم پدر داشت، گذشته و سروری در شهر خود را گذاشته و از ازدواج اجباری گری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قصه ایرانیان و عموی وادی سیاه

در سال 1942 (1321) گذر دو فراری به ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی افتاد. یکی تاج و تخت برای پسر گذاشته و از چند دریا گذشته و به تبعید اجباری آمده بود. آن یکی از تاج و تخت رئیس بزرگ که برایش حکم پدر داشت، گذشته و سروری در شهر خود را گذاشته و از ازدواج اجباری گریخته بود.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
قصۀ ایرانیان و عموی وادی سیاه

یکی از ساکنان ژوهانسبورگ شاه سابق ایران بود

همان که مردم شهر فقط با خبر کوتاهی در یک روزنامه محلی فهمیدند به آنجا آمده و رفته در گران ترین هتل ژوهانسبورگ هتل لنگهام- تا بزودی خانه ای برای اقامت بیابد؛ نهایت هم هجده ماه در آن خانه دو طبقه دوازده هزار متری ماند و بعد مُرد. ربع قرن بعد پسر تاجدار آن خانه یادگار پدر را نیم میلیون دلار خرید و آنجا موزه شد.

دیگر ساکن ژوهانسبورگ رئیس جمهور آینده آفریقای جنوبی بود؛ همان که با خبر کوتاهی در یک روزنامه محلی فهمید رئیس بزرگ مرده و پس از آن بود که توانست برای چند روزی به شهر خودش برگردد. در ژوهانسبورگ برای نزدیکتر شدن به پایین شهر، به مجتمع اتحادیه کارگران بومی نقل مکان کرده بود؛ با کمک رئیس اتحادیه معادن که به آن جوان فراری کارگر معدن پناه داد.

آن یکی نظم شهر را می پسندید؛ حتی وقتی خواست از چهارراهی بگذرد و مامور ایست داد و جلویش را گرفت و به او فهماند که فرمان ایست شامل پیاده ها هم می شود؛ آن هم خطاب به شاه سابق مملکتی که وقتی سر وزیر سابقش داد زد و از اتاقش در کاخ مرمر بیرون انداخت، وزیر نیمه شب الکل و تریاک قاطی کرد و خودش را کشت.

این یکی علیه نظام کشورش می جنگید؛ اولین حرکت اعتراضی اش را با شرکت در راهپیمایی تحریم اتوبوس ها شروع کرد و علیه افزایش نرخ کرایه از چهار پنی به پنج پنی آنقدر سرسختی کردند که اتوبوس ها 9 روز تمام در الکساندرا خالی چرخیدند و نهایت کرایه به قیمت سابقش برگشت.

آن یکی حقوق خود و همراهانش را از تهران می گرفت و دخترانش آنقدر پول می خواستند که بتوانند جواهراتشان را از آنجا بخرند. این یکی آن سال مدرک حقوقش را گرفت و تازه نصیحت دوستانه ای شنید که تحصیلات چیزی خوب و عالی است اما «اگر فقط به آن تکیه کنیم باید هزاران سال منتظر بمانیم تا به آزادی برسیم. ما فقیریم، معلمان ما کم و مدارس ما کمتر است. ما حتی قدرت آموزش و تعلیم خودمان را هم نداریم.»

آن یکی در سال 1323 درگذشت، سه سالی پس از آنکه حیات سیاسی اش به پایان رسیده بود؛ این یکی در همان سال وقتی اتحادیه جوانان «کنگره ملی آفریقا» را تاسیس کرد، حیات سیاسی اش آغاز شد؛ شعار او و همراهان سیاه پوستش ناسیونالیسم آفریقایی بود و اصول اعتقادیشان خلق یک ملت واحد از طریق ترکیب قبایل مختلف، پایان دادن به سلطه سفیدپوست ها و تشکیل نوعی دولت دموکراتیک واقعی با این اعلامیه: «ما معتقدیم آزادی ملی آفریقایی ها فقط به دست خود آفریقایی ها ممکن خواهد بود... لیگ جوانان کنگره باید نیروگاه و مغز متفکر برای حس ناسیونالیسم آفریقایی باشد.»

خبری که از ژوهانسبورگ سال 1323 آمد، سال ها بعد بر آینده ایران و آفریقای جنوبی و بلکه جهان تاثیر گذاشت. آن خبر مرگ رضاشاه پهلوی نبود، بلکه خبر حرکتی از جوانان با پیشگامی نلسون ماندلا،   همان جوان فراری از ازدواج اجباری، حقوقدان سیاه پوستی بود که قوانین تبعیض نژادی مملکتش را هدف می گرفت؛ قانون تملک اراضی که سیاهان را از 87 درصد خاک وطنشان محروم کرده بود، قانون مناطق شهری که حلبی آبادی های زیادی ایجاد کرد، قانون مشاغل غیرسفیدپوست ها را که به آفریقایی ها اجازه کار در مشاغل فنی نمی داد، قانون تشکیلات بومیان را که طبق آن ملکه بریتانیا حاکم تمامی مناطق آفریقایی شده بود، قانون نمایندگی بومی ها را که به آفریقایی ها در کیپ تاون حق رای نمی داد.

عاقبت فرار رضاشاه تبعید اجباری بود و عاقبت فرار ماندلا از ازدواج اجباری، ازدواج با همسر اولش، به اختیار، در همان سالی که رضاشاه درگذشت. عاقبت جدال ماندلا با جبر و اجبار جدایی نژادی شد حکم حبس ابد در 46 سالگی در سال 1964 با شماره زندان 46664. همان سالی که در ایران بزرگترین رهبر مخالفان - آیت الله خمینی- در اعتراض به تصویب قانون کاپیتولاسیون تبعید شد به ترکیه. آفریقای جنوبی تحت رژیم آپارتاید یک زندانی بزرگ داشت و ایران تحت رژیم سلطنت یک تبعیدی بزرگ.

پنج سال بعد ماندلا در نامه ای به وزیر دادگستری آفریقای جنوبی نوشت که با به زندان انداختن صد ها نفر انسان بی گناه و حکمفرما شدن وحشت بی سابقه و بسته شدن راه های مبارزات قانونی «تنها راه موجود بر سر راه مبارزان و آزادی خواهان معتقد، به طرز اجتناب ناپذیری توسل به خشونت است. هیچ انسان معتقد به اصول و صاحب شخصیت به جز این کاری نمی کند. بر زمین گذاشتن سلاح به معنی تسلیم شدن در برابر دولتی است که اقلیت را بر این کشور حاکم کرده و خیانت به آرمان مردم این کشور است. تاریخ جهان به طور کلی و تاریخ آفریقای جنوبی به طور اخص به ما می آموزد که توسل به خشونت در برخی شرایط کاملا مشروع است.» گرچه خودش این راه را نرفت اما سال بعدش انقلابیون چپ گرای ایرانی دست به اسلحه بردند، فدائیان خلق در سیاهی زمستان سیاهکل و مجاهدین خلق بعدا در کالبد تهران یخ زده. اما نه ماندلا دست به سلاح برد و نه امام خمینی

ماندلا در ادامه نامه اش به وزیر دادگستری نوشته بود: «راه حل بدیهی این است که ما را آزاد کنید و کنفرانسی تشکیل دهید که همه ما دور میزی بنشینیم و راه حلی صحیح که مورد قبول طرفین باشد بیابیم... دولت باید در زندان با ما چنان رفتار کند که وقتی از زندان آزاد شدیم بتوانیم زندگی آبرومند و سازنده ای را در پیش بگیریم و نقش خود را به عنوان اعضای ارزشمند جامعه ایفا کنیم.» اشاره ای که آقای هاشمی هم در نامه اش به امام داشت و درباره زندانیان نوشت: «بیشتر مهندس، دکتر، قاضی و دبیر و تقریبا همگی دارای شغل های مهم و حساس بوده اند و هستند. گویا بعضی از این ها با شما آشنا و احیانا مرتبط هم باشند. گرچه دستگیری جمعی از آن ها مایه تاسف است، کشف این مطالب به مبارزات مذهبی ها اعتبار و ارج داده. اگر ممکن باشد [و] صلاح بدانید، اقدامی جهانی برای نجات این گروه مجاهد و مومن بفرمایید که در داخل و هم در خارج تایید و تقویت این ها محسوب شود، خیلی موثر و باارزش خواهد بود.»

سال 1978 آن زندانی بزرگ هنوز در سلولش بود و نادین گوردیمر داشت رمان «دختر برگر» را درباره زندگی فرزندان یک خانواده انقلابی می نوشت که تلاشی برای یادآوری ماندلای زندانی در جزیره روبن بود. اما آن تبعیدی بزرگ رفته بود به نوفل لوشاتو و آنجا بود که به دنیا اطمینان داد اگر انقلاب شود ایران همچنان به فروش نفت خود ادامه می دهد جز به دو رژیم اسرائیل و آفریقای جنوبی: «ما حاضر نیستیم به کشور نژادپرست و جنایتکار و دشمنان بشریت و انسانیت نفت بفروشیم.» این برای رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی که پس از تحریم اوپک در سال 1973، بیش از 90 درصد نفت خود را از ایران وارد می کرد، خبر بدی بود.

«بالاخره آزاد شدیم! بالاخره آزاد شدیم!»

تبعیدی بزرگ ایرانی انقلاب کرد و این بار نوبت پسر تاجدار آن شاه تبعیدی بود که فرار کند؛ سال بعد (1980) دوست آن زندانی بزرگ که خود در تبعید بسر می برد (الیور تامبو) کمپین جهانی برای آزادی ماندلا را آغاز کرد. آن زمان به ماندلا در زندان دو تا روزنامه می دادند؛ هر دو گرایش محافظه کارانه داشتند و با وجود این سانسورچی های زندان هر روز با قیچی به جان روزنامه ها می افتادند و مقالاتی که خواندنش برای زندانیان مضر می دانستند را در می آوردند. وقتی روزنامه به دست زندانیان می رسید سوراخ سوراخ بود. یکی از گزارش هایی که ماندلا در مارس 1980 نخواند در «ژوهانسبورگ ساندی پست» چاپ شده بود؛ تیتر مقاله این بود: «ماندلا را آزاد کنید»، آن هم در حالی که روزنامه ها همچنان از چاپ عکس ماندلا یا نوشته هایش منع شده بودند.

از تیتر «ماندلا را آزاد کنید» تا تیتر «ماندلا آزاد شد»، ده سالی فاصله افتاد. ماندلا در 11 فوریه 1990 (22 بهمن 1368) پس از تحمل 27 سال زندان، در سالگرد   همان روزی از زندان آزاد شد که انقلاب آن تبعیدی بزرگ به پیروزی رسیده بود؛ چند ماهی بعد از درگذشت او. ماندلا گفت با این مأموریت از زندان آزاد شده که هم ظالم و هم مظلوم را آزاد کند. نوبت به زعامت او هم رسید. زندانی سابق، در سال 1994 (1373) شد اولین رئیس جمهور سیاه پوست آفریقای جنوبی پس از آپارتاید. جشن پیروزی در سالن هتل کارلتون در پایین شهر ژوهانسبورگ برگزار شد؛ بعد از سه قرن حکومت، اقلیت سفیدپوست شکست را پذیرفت و قدرت را به اکثریت سیاه پوستان داد. پیروزی قابل تصور نبود اما این ماندلای 76 ساله سرماخورده با صدایی گرفته بود که در حضور همسر مارتین لوترکینگ، رهبر سیاه پوست جنبش حقوق مدنی ایالات متحده آمریکا در سخنرانی اش گفت: «بالاخره آزاد شدیم! بالاخره آزاد شدیم!»

در تهران این علی اکبر ناطق نوری، رئیس مجلس چهارم بود که با اشاره به «حادثه شیرینی که رخ داد و خود این درسی برای همه ملت هاست و می شود سرمشق خوبی از آن گرفت»، از اینکه مردم آفریقای جنوبی پای صندوق های رأی رفتند و «رهبر با درایت و با کفایت و با تدبیر کنگره و رهبر انقلاب خود و مبارزات خود، جناب آقای نلسون ماندلا را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کردند» استقبال کرد و آن را تبریک گفت و خبر داد: «قهرا آن رابطه تیره و تاریکی که بخاطر تبعیض نژادی بین ما و آفریقای جنوبی بود، آن صفحه سیاه را ما کنده ایم و آغاز یک روابط دوستانه و حسنه ای را با آفریقای جنوبی امروز آغاز کرده ایم.»


منبع: سایت تاریخ ایرانی