بداخلاقی خندهدار
حتما دیدهاید بعضی آدمها یك روز خوب خوب هستند و یك روز بد بد، من كه بسیار دیدهام یا اقلا اگر بخواهم متعادل و منصف باشم باید بگویم از این دست آدمها كم ندیدهام. یكی از این مدل آدمها، دوست بسیار نزدیك من است. هر روز سر كار همدیگر را میبینیم، با هم توی یك اتاق مینشینیم كار میكنیم، با هم غذا میخوریم و با هم میرویم تا سر خیابان و بعد از هم جدا میشویم كه برویم خانه. دوست عزیزم بعضی روزها عالی است؛ مهربان و دوستداشتنی و صمیمی. میگوید، میخندد، حرف میزند و شوخی میكند اما یك روزهایی هم انگار تصمیم میگیرد آدم سنگینتری باشد. صبح به زور جواب سلام آدم را میدهد، حرف نمیزند، موقع ناهار از غذای شركت نمیخورد و عصر موقع رفتن به خانه بهانهای جور میكند و میگوید: «تو برو، امروز كمی كارم بیشتره». بگذریم كه در چنین روزهایی فقط همین تغییر را میبینم كه به جای چك كردن كانالهای تلگرامش بیشتر مشغول چك كردن صفحات خبری میشود و شاید این همان كار مهمش باشد.
گاهی كه حالش خوب میشود به او میگویم: «چرا بعضی روزها اینقدر به هم ریختهای؟» بعد بدون آنكه به چهرهام نگاه كند، میگوید: «باید سعی كنی آدمها را همانگونه كه هستند بپذیری. اینطور نباید باشد كه كسی را مدام به یك شكل بپسندی. آدمها تغییر میكنند». آدمها البته تغییر میكنند اما تغییر گاهی اتفاق میافتد نه اینكه یك آدمی یك روز خوب باشد و یك روز بد!
چند روز قبل وقتی موقع ناهار، حسن آقا نظافتچی شركت خواست برایش غذایش را گرم كند، پرخاشگرانه گفت: «به غذای من دست نزن»، همین. اما من فكر میكنم همین جمله پرخاشگرانه میتواند قلب حسنآقا را برنجاند. اگر حسنآقا رنجیده باشد و خیال كند در شركت ما یك كارگر بیشتر نیست چكار باید كرد یا مثلا چند هفته قبل، دوستم درحالیكه باز «توی قیافه» بود یكی از بچههای آبدارخانه را با صدای بلند فراخواند و بعد سفارش چایی داد. وقتی گفتم: «زشته. بلندشو برای خودت چایی بریز». جوابم را نداد و خودش را مشغول كار نشان داد. این هم از آن رفتارهایی است كه در زمان حال بدش با آن مواجه میشویم. اما وقتی خواستم از طرف همكارم از حسنآقا و بچههای آبدارخانه عذرخواهی كنم، آنها خیلی خونسرد و با خنده گفتند: «جدی نگیرش. برای ما بیشتر جذابه تا ناراحتكننده». به دوستم نگاه میكنم و میبینم چقدر خندهدار، بداخلاق نامتعادل است.