تبیان، دستیار زندگی
رویکرد رهبر کبیر انقلاب به جریان موسوم به ملی گرا ورفتار آن در نهضت ملی،از سرفصلهای شاخص پژوهش در باره نهضت ملی وبه ویژه گذار ان به نهضت وانقلاب اسلامی به شمار می رود.درگفت وشنودی که پیش روی دارید،محقق ارجمند جناب دکتر مجتبی سلطانی به بررسی رویکرد حضرت ام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جریان ملی گرا همواره در جهت تثبیت وابستگی به بیگانگان عمل کرده است

رویکرد رهبر کبیر انقلاب به جریان موسوم به ملی گرا و رفتار آن در نهضت ملی،از سرفصلهای شاخص پژوهش درباره نهضت ملی و به ویژه گذار ان به نهضت وانقلاب اسلامی به شمار می رود.درگفت وشنودی که پیش روی دارید،محقق ارجمند جناب دکتر مجتبی سلطانی به بررسی رویکرد حضرت امام به این جریان ایدئولوژیک وسیاسی ومبانی آن پرداخته است.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
جریان ملی‌گرا همواره در جهت تثبیت وابستگی به بیگانگان عمل کرده است

در دورانی که بسیاری از مورخین و حتی برخی از علما نسبت به عملکرد دکتر مصدق نگاه بینابین و حتی مثبت داشتند،حضرت امام خمینی همواره به عملکرد جریانات ملی گرا به دیده تردید می نگریستند و ارزیابی مثبتی ازکارکردجریان موسوم به ملی  نداشتند. به نظر شما علت چه بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت امام در مورد جریان ملی گرایی همواره موضع قاطع و روشنی داشتند. با نگاهی به عملکرد این جریان در تاریخ معاصر، شاهدیم همیشه از این جریان به عنوان آلترناتیوی برای به حاشیه راندن یا تضعیف جریان مذهبی استفاده شده است.

البته نفی این جریان توسط امام به معنی نفی عنصر« میهن دوستی» نیست.اینطور نیست؟

قطعاً همین طور است. هر چند نسل فعلی، گاهی ملی گرایی به مثابه یک جریان با میهن دوستی و علایق ملی و میهنی و ارزش های مستقر در آن اشتباه می گیرد، اما قطعاً اسلام موید میهن دوستی و حفاظت و حراست از سرزمین آبا و اجدادی است، کما اینکه در هشت سال دفاع مقدس برخلاف پیامدهای تمام جنگهای تاریخ معاصر ایران، به مدد رهبری داهیانه امام و فرزندان پاک باز ایشان، حتی یک وجب از این سرزمین هم به دست دشمن نیفتاد. آنچه که امام با آن مخالفت می ورزند،یک ایدئولوژی سیاسی با تعبیر ناسیونالیسم است که مآلاً مسلمانان را به دامان تفرقه می اندازد و در پشت شعاری مطلوب، اهدافی بیگانه گرایانه را برای اسلام زدایی دنبال می کند، والا هیچ عقل سلیمی تلاش برای صیانت از مرزهای جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی یک ملت را نفی نمی کند، بلکه در جهت تقویت آنها نیز می کوشد.

ناسیونالیسم و ملی گرایی در ایران طبعاً فراز و نشیب هایی هم داشته است.این جزر ومدها از چه قرار بوده اند؟

همین طور است. تنوع و تفاوتهای رویدادها و شرایط زمانی، حتی گاهی موجب شده است که ماهیت این جریان آشکار نباشد. گاهی کسانی که دغدغه های دینی و اسلامی هم داشتند، مرتکب این اشتباه شدند که تفکر ناسیونالیسم و اندیشه ملی گرایی را می توان به خدمت اسلام در آورد، اما ظهور و تطور ملی گرایی در تاریخ معاصر ایران، همواره نهایتاً به ضرر جریان اسلام گرایی و حتی گاهی استقلال کشورها بوده است.

در مورد آسیبهاوخبطهای جریانات ناسیونالیستی به استقلال کشورها توضیح بیشتری بفرمایید.

در نگاه اول شاید این گونه تصور شود که ملی گرایی می تواند کشورها را به استقلال برساند. مثلاً در بسیاری از کشورهای افریقایی، آسیایی و خاورمیانه ناسیونالیسم زمینه های دستیابی به استقلال را فراهم کرده است که البته خود این هم جای بحث دارد که آیا استقلال این کشورها واقعی بوده یا در واقع در آنها استعمار کهنه به استعمار نو تبدیل شده است؟ در هر حال در بسیاری از این کشورها، ظاهراً ناسیونالیسم موجب تهییج و بسیج مردم برای گسستن بندهای وابستگی بوده است، اما نکته جالب و در عین حال بسیار تأسف  بار در ایران این است که ملی گرا همواره در جهت تثبیت وابستگی به بیگانگان و از بین بردن استقلال کشور عمل کرده است.

چرا؟

چون منشأ بیگانه داشته و مغایر با مقتضیات فرهنگی، اجتماعی و دینی کشور ما طراحی شده و به عنوان ابزاری در دست بیگانگان به تخریب بنیانهای دینی و فرهنگی ما پرداخته و بیشتر در جهت تأمین منافع جریانات وابسته به بیگانگان عمل کرده است.

جریان ملی گراها در تاریخ معاصر ایران در خدمت گسترش نفوذ غرب، به ویژه امریکا، تضعیف بنیانها و ارزشهای دینی و اسلامی در عرصه های اجتماعی و سیاسی بوده و به شدت به این بنیانها صدمه زده است. علتش هم این است که ملی گرایی کاری به احکام و موازین اسلامی ندارد و اگر هم به ظاهر دینی را می پذیرد، در حد انجام تکالیف فردی و نماز و روزه است، اما دخالت اسلام را در عرصه های سیاسی و اجتماعی قبول ندارد.

یعنی همان چیزی که غرب می خواهد؟

دقیقاً. به همین دلیل هم غرب همواره از این جریان حمایت کرده است، چون می داند که در ایران فقط با پوشش دینی است که می توان اهداف خود را پیش برد و دین ستیزی آشکار، همواره با مخالفتهای گسترده اجتماعی رو به رو خواهد شد، لذا از جریان ملی گرایی حمایت می کند که ظاهراً مخالفتی با دین در حیطه شخصی و خصوصی ندارد، ولی عملاً دستش از دخالت در امور سیاسی و حتی فرهنگی جامعه کوتاه است.

امام بر اساس چنین تحلیلی که کارکرد جریان ِ به ظاه ملی، به زیان اسلام و استقلال ملت است، مخالفت می کنند و تجربه های تاریخی هم صحت تحلیل امام را اثبات کرده است.

این تحلیل شامل جریان ملی مذهبی هم می شود؟

قابل انکار نیست که برخی از افراد این جریان، آدمهای مخلصی هم هستند و قطعاً در پی وابسته کردن کشور به بیگانگان نیستند، اما از آنجا که رویکرد آنها بیشتر عاطفی، هیجانی و احساسی و فاقد شناخت عمیق و بصیرت است، تلاش می کنند اسلام و ملی گرایی را در هم بیامیزند و انصافاً برخی از آنها سوء نیت هم نداشتند، اما در جریان نهضت ملی دیدیم نتیجه چنین تفکری مآلاً به حذف جریان اصیل و مقاوم در برابر استعمار منجر شد. برخی از این افراد انگیزه های خوب، اما تحلیلهای نادرستی داشتند و دارند. البته باید امثال فراماسونرها و آدمهای توطئه گر و وابسته به بیگانه را از این طیف جدا کرد، اما متأسفانه نتیجه عملکرد هر دو گروه یکسان و وابستگی به بیگانگان است.

این جریان چه در دوره مشروطه، چه در دوره رضاخان، چه بعد از شهریور سال 1320 و چه در قضیه ملی شدن نفت، به جای اینکه در جهت تحکیم دستاوردهای آرمانی مردم بکوشد، جامعه را به عقب برگردانده و دستیابی به استقلال واقعی را به تأخیر انداخته است. در دوره مشروطه رشد احساسات ناسیونالیستی باعث شد ماهیت مشروطه تغییر کند و تبدیل به یک نهضت ناکام شود و استبداد نوینی جای استبداد کهن را بگیرد. در دوره رضاخان ناسیونالیسم در خدمت سلسله ای قرار گرفت که مأموریتی جز تأمین منافع بیگانگان نداشت. بعد از شهریور سال 1320 بار دیگر ملی گراها سعی می کنند آرمانها و مطالبات ملی مردم را به سمت ناسیونالیسم هدایت کنند که حاصل آن شکست نهضت ملی بود. اگر انقلاب اسلامی پیش نیامده بود، آثار فرهنگی حاصل از ناسیونالیسم، می توانست تا یک قرن دیگر هم بقای سلسله پهلوی را تضمین کند.

عملکرد جریان ملی گرا پس از کودتای 28 مرداد را چگونه تحلیل می کنید؟

پس از کودتای 28 مرداد، سایه سنگین یأس فرهنگی، سیاسی و فلسفی مردم ایران، به ویژه روشنفکران را فرا گرفت و در نوشته های این جماعت پس از 28 مرداد، کوچک ترین روزنه امیدی را نمی بینید! علت هم این است که ناسیونالیسم یک ایدئولوژی عقیم و نازا و برخلاف ظاهر ملی گرا و فریبکارانه اش، به شدت وابسته به بیگانه، ضد استقلال و ارزشهای ملی و میهنی است. مسئول شکست خوردن نهضت ملی فقط این جریان است و بس، زیرا فرآیند ذاتی ناسیونالیسم چنین است.

ذکر این نکته را لازم می دانم که رژیم کودتا بعدها به یک عنوان زشت و نامطلوب تبدیل شد، وگرنه در دوران خودش بسیاری از رهبران ملی شدن نهضت نفت از آن استقبال و با آن همکاری کردند و فقط بخش کوچکی که در معادله قدرت به بازی گرفته نشدند، اسم کودتا روی آن گذاشتند! حتی بعضی از افرادی که از مجلس پانزدهم شروع می کنند و به مجلس شانزدهم و بعد هم به دولت ملی گرای دکتر مصدق می رسند، اساساً خودشان زمینه سازان کودتا هستند و بعد هم در خدمت رژیم کودتا قرار می گیرند.

پس از نظر جنابعالی کودتای 28 مرداد به نوعی ادامه طبیعی انحراف در نهضت ملی نفت است.اینطور نیست؟

دقیقاً همین طور است. به همین دلیل، غالباً از تعبیر کودتا برای رویداد 28 مرداد استفاده نمی کنم. این یک شهرت تاریخی است و تصور می کنیم کودتا حامل آگاهی و فهمی از دخالت بیگانگان است و لذا مسامحتاً از این اصطلاح استفاده می کنیم، وگرنه شاه همان کاری را کرد که قانون اساسی به او اجازه داده بود.

چطور؟

وقتی مصدق مجلس را منحل کرد    که البته دست امریکا و انگلیس پشت این قضیه بود و در واقع آنها نبودند که او را به این کار تشویق و ترغیب کردند    عملاً دست شاه را باز گذاشت که در غیاب مجلس نخست وزیری را عزل کند. البته بنده مشکلی ندارم که رویداد 28 مرداد را کودتا بنامیم، اما واقعیت این است که 28 مرداد مولود طبیعی ناسیونالیسم ورشکسته جبهه ملی بود.

نقش حزب توده، انگلیس و امریکا را در این جریان چگونه ارزیابی می کنید؟

بدیهی است حزب توده در این جریان نقش داشت و اختلاف رهبران جبهه ملی و دخالت های انگلیس و امریکا از طریق ایادی داخلیشان در این ماجرا نقش داشت، اما زمینه های اصلی ایجاد چنین وضعیتی را باید در خود ایدئولوژی ناسیونالیسم که اساساً بیمار و آفت زده است جستجو کرد.

یعنی خود ملی گرایی است که بستر دخالت بیگانگان را فراهم می کند؟

بله، کارکرد ویروسی و سرطانی ناسیونالیسم، پراکنده کردن نیروهای متراکم جامعه حول محورهای قومی آنها و هدایت جامعه از اهداف واقعی و استقلال طلبانه، به سمت اهداف دهان پرکن و کاذب است! ناسیونالیسم در ایران همواره به عنوان عاملی که سرمایه ملی را به باد داده عمل کرده است. اساساً کارکرد ذاتی ناسیونالیسم این است.

برخی تصور می کنند مخالفت حضرت امام با این جریان، صرفاً به دلیل مخالفت آنها با اسلام بوده است، در حالی که بر اساس تحلیل شما امام اساساً این تفکر را به نفع استقلال کشور نمی دانستند.اینطور نیست؟

بله، قطعاً همین طور است. حضرت امام نه تنها این ایدئولوژی را ابتر، عقیم و اسلام ستیز می دانستند، بلکه آن را در تضاد با استقلال کشور هم ارزیابی می کردند. برخی تصور می کنند سکولاریسم در ذات خود با دین تعارضی ندارد و می تواند با دین همزیستی هم داشته باشد. گیریم این تعبیر غلط را قبول هم داشته باشیم، باز می بینیم سکولاریسم ملی گرای جبهه ملی یک سکولاریسم دین ستیز بوده است، وگرنه تردیدی نیست که آدمهای متدین هم در جبهه ملی بودند. جبهه ملی در ابتدای امر، با تعامل فداییان اسلام شکل گرفت و نیروهای مذهبی بودند که آن را تقویت و به جریانی قوی تبدیل کردند، اما کم کم به سمت دین ستیزی میل کرد و از همین رو نیروهای متدین را از دست داد، زیرا آنها به این نتیجه رسیدند که اگر اسلام از دست برود، دیگر امکان جبران و احیا باقی نمی ماند، ولی اگر نهضت از دست برود، شاید بتوان بعدها کاری کرد. به همین دلیل هم اکثر مذهبیها در برابر تغییر دولت مصدق سکوت کردند و حتی ته دلشان خوشحال هم بودند، چون به تعبیر امام اگر مصدق در قدرت باقی مانده بود به اسلام سیلی می زد و در مورد مسائل اسلامی خیلی بدتر از پهلوی عمل می کرد، چون پهلوی مجبور بود برای کسب مشروعیت خود گاهی ماهیت دین ستیزانه اش را پنهان کند، اما جریان ملی گرایی مدعی پیروزی در یک نبرد ملی گرایانه بود و خود را قهرمان ملی می دانست و لذا برای حذف اسلام و مسلمانها، دست بازتری داشت. بد نیست به این نکته جالب هم که دکتر فاطمی در نامه ای به آیت الله سید رضا زنجانی نوشته است و در کمال مردانگی در دادگاه بیان نکرد، اشاره کنم که او گفته بود: در فاصله 25 تا 28 مرداد هر چه را که در روزنامه «باختر امروز» چاپ می کردم، قبلاً به اطلاع شخص مصدق می رساندم و از او تأیید می گرفتم. او حتی متن سخنرانی 26 مرداد خود علیه شاه و سلطنت را هم به اطلاع مصدق رسانده بود، اما هر چند خودش در دادگاه کلامی در این باره به زبان نیاورد، ولی مصدق هیچ یک را در دادگاهش به عهده نگرفت و در مورد این مسئله و مسائل دیگری که اقدام علیه شاه و خاندان سلطنت تلقی می شد، از خود سلب مسئولیت کرد! فاطمی به جرم صراحت و صداقت در مواضع ضد سلطنتی اعدام می شود، ولی مصدق را سه سال حبس می کنند و بعد هم به احمدآباد می فرستند. مصدق هرگز از سلطنت طلبی عقب نشینی نکرد و به قول خودش پشت قرآن را هم امضا کرد و به شاه گفت: من دشمن این قرآن باشم اگر به شاه و سلطنت خیانت کنم! به همین دلیل در روز 28 مرداد شهربانی دولت مصدق مانع از حضور مردم در خیابانها می شود تا شهر عرصه تاخت و تاز کودتاچیها شود! اگر در روز 28 مرداد نصف جمعیتی که در روز 26 مرداد در میدان بهارستان جمع شدند به خیابانها ریخته بودند، قطعاً کودتا صورت نمی گرفت. دوستان مصدق سعی می کنند با یک جمله «مصدق اشتباه کرد» سر و ته قضیه را به هم بیاورند، در حالی که ویران شدن یک کشور پس از 28 مرداد را با چنین تعابیری نمی توان توجیه کرد.

و سخن آخر؟

به اعتقاد من 28 مرداد مولود طبیعی اندیشه دولت مصدق و نهضت ملی به یغما رفته است. این نهضت ماهیتاً مردمی توسط ملی گراها ربوده شد و فاجعه ای روی داد که هنوز هم از آثار آن در رنج هستیم.


منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران