تبیان، دستیار زندگی
الاغه رفت لب دریا آب بخورد. دریا او را گرفت. دُم الاغه فرار کرد. پرید توی ساحل و داد و زد:...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دُم الاغ

الاغه رفت لب دریا آب بخورد. دریا او را گرفت. دُم الاغه فرار کرد. پرید توی ساحل و داد زد:

دم الاغ


زود باش الاغم رو بده. دریا دنبالش کرد. دُم الاغ رفت شهر، قلاب ماهیگیری خرید و برگشت. قلاب را انداخت توی دریا. قلاب تو دهن دریا گیر کرد. دُم الاغ قلاب را کشید. دریا دردش شد و دادش شد. گفت: نکش، نکش. هر چی بخواهی بهت می دم. بهش ماهی داد. گفت: ماهی نمی خواهم. الاغم را می خوام.
بهش خرچنگ داد. گفت: نمی خوام.
صدف داد. لاک پشت داد. مرواریدهای درشت داد. گفت: نمی خوام. الاغم را می خوام.
دریا غصه ش شد. گفت: من این جا همه چیز دارم، الاغ ندارم. می خوام سوار الاغت بشم و الاغ سواری کنم. بذار الاغت مال من باشه.
گفت: نمی شه.

بعد با قلابش دریا را کشید. آورد توی ساحل. دریا نفسش بند آمد. داشت خفه می شد. هی مثل ماهی بالا و پایین پرید و داد زد: باشه، باشه. قلابت رو در بیار،الاغتو می دم.
دُم قلابش را درآورد. دریا هم الاغش را داد. الاغه دیگر تشنه نبود. آن قدر آب خورده بود که شکمش باد کرده بود. دُم الاغ چسبید به الاغش و با هم از آن جا رفتند. دریا یواشکی پشتشان سوار شده بود!


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.