زمین داره فرو می ریزه

در روزگاران قدیم سنجابی بود که از همه چیز می ترسید و دائم می گفت...

اگه آسمون بیفته رو سرمون چی می شه؟ زمین یه هو فرو بره چی میشه ؟ اگه؟ اگه؟

یک روز بعد از این که این حرفارو چند بار به خودش گفت، صدای بلندی شنید...گرومپ...

سنجاب فریاد بلندی کشید و گفت :ای وای دیدی بالاخره زمین فرو می ریزه.حالا چی کار کنیم؟

سنجاب به خرگوش رسید و گفت: چرا ایستادی؟ جونت رو بردار و برو. خرگوش هم به دنبال سنجاب دوید. سنجاب رسید به گوزن .

تند تند به گوزن گفت: چرا ایستادی؟ جونت رو بردار و برو. زمین داره فرو می ریزه.

گوزن هم به دنبال سنجاب و خرگوش دوید. گوسفند و خرس هم این حرف رو از هم شنیدن و دنبال اونا شروع به دویدن کردن. تا این که به شیر بزرگ رسیدند. شیر که دید همه دارن می دوند تعجب کرد، دادی کشید و همه از ترس غرش ایستادند.

شیر گفت: صبر کنید ببینم . چیه، از چی فرار کنین؟

میمون گفت، مگه نمی دونی زمین داره فرو می ریزه؟

شیر با تعجب گفت؟ تو با چشم خودت دیدی؟

میمون گفت: نه ندیدم. شغال بهم گفت. من هم فرار کردم

شیر از فیل پرسید:تو با چشم خودت دیدی زمین داره فرو می ریزه؟

گوسفند گفت: نه ندیدم. ولی خرس بهم گفت و من هم ترسیدم.

شیر حالا از خرس پرسید ولی خرس هم از گوزن شنیده بود.

گوزن گفت: من از خرگوش شنیدم اون حتما می دونه. ولی خرگوش هم از سنجاب شنیده بود .

سنجاب به شیر گفت: آره من به همه گفتم.من خودم دیدم. همون جا.

شیر گفت: باشه، بیاید همه با هم بریم و به ما نشون بده سنجاب خیلی می ترسید برگرده. اما شیر خیلی اصرار کرد. سنجاب مجبور شدبا ترس و لرز برگرده همون جایی که اول بود.

سنجاب با ترس گفت: همین جاست حالا باید زود فرار کنیم.

میمون گفت: این جا که یه درخت نارگیله. خرس و گوزن با تعجب گفتند: همین؟؟؟ بله، همین.

سنجاب چون بی دلیل از همه چی می ترسید از صدای افتادن نارگیل هم آن قدر ترسیده بود که فکر می کرد زمین داره فرو می ریزه. این آخرین باری بود که سنجاب بی دلیل می ترسید ، حیوان ها حسابی خسته و گرسنه شده بودند به پیشنهاد میمون نارگیل ها را شکافتند و یه شکم سیر نارگیل خوردند .جای شما خالی....