تبیان، دستیار زندگی
و پایان گفتگو آمیخته می شود به اشک های مادرانه و این مادر شهید در آخرین کلام می گوید: علی من یک فرشته بود که خدا به من عطا کرد حیف که قدرش را ندانستم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مادر، صید فرشته اش شد

پایان گفتگو آمیخته می شود به اشک های مادرانه و این مادر شهید در آخرین کلام می گوید: علی من یک فرشته بود که خدا به من عطا کرد حیف که قدرش را ندانستم.

فرآوری: سامیه امینی- بخش فرهنگ پایداری تبیان

مادر شهید صیاد

شهربانو شجاع مادر بزرگوار امیر سرلشگر شهید علی صیاد شیرازی، قهرمان 8 سال دفاع مقدس امروز پس از تحمل یک دوره بیماری به فرشته اش پیوست.
شهربانو شجاع مادر شهید صیاد شیرازی ظهر امروز پس از تحمل یک دوره بیماری در بیمارستان شمس الشموس مشهد دار فانی را وداع گفت.
وی دارای سابقه بیماری قلبی بوده و به همین دلیل وضعیت جسمانی وی وخیم شد و به کما رفت و از بیستم تیرماه در بیمارستان شمس الشموس ارتش مشهد بستری شده بود.
گفتنی است زمان و مکان، مراسم تشییع پیکر این مادر شهید متعاقباً اعلام می شود.

وقتی دل مادر از چیزی خبر داشت

روز هیجده فروردین، مادر از حج برگشت، در فرودگاه مشهد وقتی او علی را در میان فرزندان و استقبال کنندگانش ندید، دلش به تلاطم افتاد و به جای همه پاسخ ها تنها پرسید: پس علی کجاست؟ علی؟
با قسم به هر چه که پیش او عزیز بود، فهماندند که علی صحیح و سالم است اگر که الآن در آنجا نیست فقط به خاطر جلسه ای است که در تهران با فرماندهان عملیات ثامن الائمه دارد؛ اما دل مادر آرام و قرار نداشت. نگران علی بود. آیا دل مادر از چیزی خبر داشت؟
ساعتی بعد کار مادر به بیمارستان کشید. اطرافیان این را به حساب ضعف جسمانی او گذاشتند. مسبوق به سابقه بود. به همین خاطر اگر اصرار علی نبود حتی به حج هم نمی توانست برود.

اما این بار که بیمارستان رفت دیگر علی اش نبود که حالش را خوب کند شاید روزهایی که در کما می گذراند آن شب را با علی مرور می کرد و امروز دیگر دوری را تاب نیاورد و رخت بست تا صید صیادش بشود

آن شب خوب شد تا امشب صید فرشته اش شود

نیمه های شب بود که چشم های مادر باز شد. علی بالای سرش بود. فقط شنید: «عزیز جان!» باز از هوش رفت؛ اما صبح که به هوش آمد، کسی متوجه او نشد. احساس کرد حالش بهتر شده است. علی کمی آن طرف تر با دکترها دور میز نشسته بودند و صبحانه می خوردند. دلش می خواست لحظاتی سیر پسرش را نگاه کند...

آن روز حال مادر خوب شد. آن قدر خوب که تا شب به خانه برگشت و صبح فردا آنچه را انتظار می کشید رخ داد و علی آقایش پرکشید.
اما این بار که بیمارستان رفت دیگر علی اش نبود که حالش را خوب کند شاید روزهایی که در کما می گذراند آن شب را با علی مرور می کرد و امروز دیگر دوری را تاب نیاورد و رخت بست تا صید صیادش بشود.


منابع: خبرگزاری مهر/ سایت آجا/فردا