تبیان، دستیار زندگی
منصور کوچک محسنی در صفحه شخصی خود در اینستاگرام به بیان خاطرات اعزام قوای محمد رسول الله (ص) به سوریه و لبنان پرداخته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دیوید دوج در قبال حاج احمد

منصور کوچک محسنی در صفحه شخصی خود در اینستاگرام به بیان خاطرات اعزام قوای محمد رسول الله (ص) به سوریه و لبنان پرداخته است.

بخش فرهنگ پایداری تبیان

کوچک محسنی


وی که دومین فرمانده نیروهای اعزامی در لبنان است که پس از سردار «احمد متوسلیان» این سمت را عهده دار شده می نویسد:

یکی از بحث هایی که مطرح است، شهادت حاج احمد است. از روزی که ربایش حاج احمد اتفاق افتاد و چند ماهی که در آن منطقه مشغول خدمت بودیم، هیچ خبر و اطلاعی در رابطه با شهادت او مطرح نبود و این خبر از سال 62 به بعد بیان شد و اکنون نیز چند سال است که بحث زنده بودن او مطرح است.

این مسائل هر سال در تیرماه جزو اخبار تبلیغاتی و سیاسی است و بعد از پایان تیرماه باید تا سال آینده در انتظار اخبار تازه و جدیدتری باشیم.

بیشتر نقل قول ها در مورد شهادت حاج احمد، این است که بیان می کنند در همان روزی که آن ها در مسیر طرابلس به بیروت درحرکت بودند در پاسگاهی که خودرو آن ها را متوقف می کنند، درگیری پیش می آید و در آن درگیری حاج احمد به شهادت می رسد.

و اما گروگان هایی که در اختیار ما بودند بعد از بررسی هایی که در مورد شخصیت آن ها داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که آن ها مهره های ارزشمندی ازنظر سیاسی نیستند و شاید به همین دلیل بود که فالانژی ست های لبنانی که رئیس آن ها سمیر جعجع بود، ژس العمل مثبتی برای آزادی آن ها نشان نداد. هرچند برادران لبنانی جهت به گروگان گرفتن آن ها زحمات زیادی کشیدند.
در پایان به این نتیجه رسیدیم که لازم است در مورد افراد دیگری کار کنیم و فرد، باید در حدی باشد که بتوان روی شخصیت سیاسی او حرکت مفیدتری انجام داد.
البته یک موی حاج احمد ارزشش از همه آن ها بیشتر است؛ ولی ازنظر شخصیتی چاره ای نداشتیم که به دنبال رجال سیاسی بگردیم.
ما برای افرادی که مد نظر داشتیم، مشکلاتی هم داشتیم. نمی خواهم کسی یا نهادی را متهم کنم به اینکه آن ها کوتاهی کردند و ما موفق نشدیم. چون هر کسی یا ارگانی موظف است به کارهای قانونی خودش عمل کند. ما نیز در آن موقعیت چاره ای جز قدم برداشتن به سوی گروگان گیری بابت آزادی حاج احمد و همراهان او نداشتیم.

سیاست خارجی ما با گروگان گیری مخالف بود، حق هم با آن ها بود. ما درگیر جنگ با صدام بودیم. آن ها باید خیلی از مسائل خارجی را با دقت کنترل و هدایت می کردند. دولت سوریه نیز نظرشان این بود که برادران سپاه و بسیج فقط در پادگان ها مستقر شوند و هیچ کار سیاسی و نظامی انجام ندهند. به همین جهت ما باید سعی می کردیم افرادی را انتخاب کنیم که تنش کمتری ایجاد کند.
بالاخره تصمیم گرفتیم در مورد سمیر جعجع تحقیقاتی صورت گیرد. فکر می کردیم اگر موفق به گروگان گرفتن این شخص شویم قدم بسیار بزرگی در آزادی حاج احمد و همراهان او برداشته ایم.
پاسگاه برباره محل ربایش حاج احمد و همراهانش در جاده طرابلس - بیروت محلی است که تحت کنترل فالانژها بود و دبیر کل حزب فالانژ را در آن زمان جعجع به عهده داشت. او در کشتار بی رحمانه در صبرا و شتیلا دست داشت. او متهم به چندین قتل بود. یک مورد آن قتل رشید کرامی نخست وزیر اسبق لبنان بود. او نزدیکترین فرد سیاسی به رژیم صهیونیستی اسرائیل بود.
با سازمان دانشجویان شیعه لبنان از طریق شهید عباس موسوی و حسین موسوی آشنا شدیم. جوانانی متدین بانشاط و فعال بودند از آن ها تقاضا کردیم، بسیار محرمانه در مورد وضعیت سمیر جعجع تحقیقاتی انجام دهند. بخصوص از محل و مکان هایی که رفت وآمد دارد. بعد از چند روز، گزارش کاملی از آن فرد تهیه کردند. سراغ آن آدم رفتن کار بسیار سخت و دشواری بود. هم ازنظر عملیاتی و هم ازنظر ژس العمل های بعدازآن و به قول یکی از دوستانمان که می گفت «یک نفر توان انجام این کار را دارد و آن فرد کسی جز حاج احمد نیست.»
بالاخره مقدمات آن کار را آماده کرده بودیم تا ببینیم در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد.
در محل استقرار ما در زبدانی تیپ ذوالفقار ارتش نیز حضور داشت. چون جنگ با اسرائیل منتفی شده بود، دیگر نیازی به ماندن آن تیپ نبود. در دیدارهایی که با مهمان های خود از جمله به آقایان دکتر ولایتی، شمخانی، محسن رفیق دوست داشتیم این مطلب را بیان می کردیم.
یک روز از طرف مجلس شورای اسلامی آقایان دری نجف آبادی و مرتضی الویری جهت تهیه گزارش مهمان ما بودند و ما گزارش هایی که در مورد کارهایمان و حاج احمد بود را ارائه کردیم. بازگشت تیپ ذوالفقار را نیز مطرح کردیم و در چند روز بعد دستور مراجعت آن تیپ به تهران ابلاغ شد.
نیروهای تیپ ذوالفقار ارتش، زبدانی را ترک کردند و به تهران مراجعت کردند. ما هم در فکر این بودیم که به مرورزمان، نیروها را از زبدانی سوریه، به بعلبک لبنان انتقال دهیم.
در این مورد با فرماندهی سپاه تهران شهید داود کریمی مشورت کردیم. او نیز نظر موافق داشت و از آن شهید بزرگوار تقاضا کردیم در صورت امکان تعدادی مربی آموزش نظامی را به سوریه اعزام کنند. شهید کریمی گفت: «به علت نیازی که به مربیان در تهران دارند، بهتر است، تعدادی از برادران لبنانی را که استعداد گذراندن دوره مربیگری آموزش نظامی را دارند را به تهران اعزام کنیم تا ضمن فراگیری مربیگری آموزش نظامی، از این به بعد خودشان بتوانند کارهای آموزشی را به عهده بگیرند»، البته بعدها این کار انجام شد.
تقریباً چند روزی بود که از ربایش حاج احمد و همراهان او گذشته بود. هنوز نتوانسته بودیم کار مثبتی انجام دهیم و دوستانمان نیز از طریق دیپلماسی پیشرفتی نداشتند.
کارهای اجرایی پیش می رفت. فشارهای اولیه کارها کاهش پیدا کرده و واحد بسیج رونق گرفته بود. مساجد در امر بسیج فعال شده بودند. واحد آموزش کارها را به سرعت پیش می بردند، ولی ازنظر کمبود مکان آموزش هنوز مشکل داشتیم.
برای برادران پاسدار و بسیجی مستقر در زبدانی کلاس های زبان عربی و انگلیسی را فراهم کردیم تا از وقت های اضافی خود استفاده کنند.
شهید حسن بهمنی که آن زمان معاونت طرح و عملیات سپاه تهران به عهده او بود از تهران تماس گرفت. اعلام کرد که به دنبال بحث های قبلی می خواهند تیپ سید الشهداء (ع) را تشکیل دهند و به دنبال مشخص کردن فرماندهی آن هستند.

قبل از عملیات الی بیت المقدس که منجر به آزادی خرمشهر شد، شهید محسن وزوایی به عنوان فرمانده آن تیپ انتخاب شده بود. ولی بعد از شهادت ایشان، برادران به دنبال تعیین فرمانده بودند. شهید حسن بهمنی نظر برادرانی که مشغول خدمت در سوریه و لبنان بودند را نیز می خواستند.

با دوستان خود مطلب را بیان کردیم و نظر تمام دوستان برای فرماندهی تیپ شهید علی موحد دانش بود و او با اینکه زیاد موافقتی نداشتند، پذیرفتند.
نتیجه مشورت با دوستان، در مورد حاج علی را به تهران ارسال کردیم. قرار شد به زودی حاج علی عازم تهران شود تا بتواند مقدمات تشکیل تیپ را فراهم سازد. بیشتر برادرانی که در سوریه و لبنان همراه ما بودند، در عملیات های بازی دراز، فتح المبین و آزادی خرمشهر از فرماندهان و یاران و همراهان حاج علی بودند و تقریباً همان برادران ازجمله شهیدان کاظم رستگار، مرتضی سلمان طرقی، ناصر شیری، اصغر شمس، علی اسکوئی، داود حیدری، احمد ساربان نژاد، عباس قمی و برادران سردار احمد غلامی، عابدین وحیدزاده، مهدی قاسمی، مهدی حکمت شعار کادر اصلی تیپ را تشکیل دادند.

شهید حاج علی موحد دانش را عازم تهران کردیم.

صبح به محل آموزش نظامی بسیج برادران لبنانی حرکت کردیم. در درب خروجی، برادران نگهبان اعلام کردند که دو دانشجوی لبنانی قصد دیدار با شما را دارند. با آن دو نفر صحبت کردیم. آن ها تقاضا کردند جلسه خصوصی داشته باشیم. به دفتر ستاد رفتیم. همیشه در جلساتی که برقرار می شد، برادر تلاشگر ما دکتر واصلی به عنوان مترجم، همیشه همراه ما بود. ولی آن دو دانشجوی عزیز می گفتند که هیچ کس در جلسه نباشد، ولی حضور آقای واصلی ضروری بود.

آن ها اهل جنوب لبنان بودند و گفتند که در بیروت در دانشگاهی مشغول تحصیل هستند. آن ها کم و بیش، از فعالیت های ما در لبنان مطلع بودند و از ربایش حاج احمد متوسلیان و همراهانش خبر داشتند. آن ها اعلام کردند که رئیس دانشگاه شان فردی آمریکایی به نام دیوید دوج است و ریاست دانشگاه پوششی است برای کارهای او. می گفتند که این فرد نماینده سیا در خاورمیانه است

ابتدا آن دو دانشجو خودشان را معرفی کردند. آن ها اهل جنوب لبنان بودند و گفتند که در بیروت در دانشگاهی مشغول تحصیل هستند. آن ها کم و بیش، از فعالیت های ما در لبنان مطلع بودند و از ربایش حاج احمد متوسلیان و همراهانش خبر داشتند. آن ها اعلام کردند که رئیس دانشگاه شان فردی آمریکایی به نام دیوید دوج است و ریاست دانشگاه پوششی است برای کارهای او. می گفتند که این فرد نماینده سیا در خاورمیانه است.
آن ها نظرشان این بود که این فرد ازنظر شخصیتی برای آمریکا بسیار مهم است و عنوان می کردند که اگر در پی آزادی حاج احمد متوسلیان و همراهانش هستید، کلید آزادی آن ها دیوید دوج است و مدعی بودند که می توانند آن فرد را به عنوان گروگان گرفته و به ما تحویل دهند.

ما هیچ شناختی از آن دو جوان نداشتیم. البته در جلساتی که با شورای لبنان داشتیم، از طرف سازمان دانشجویی شیعه نیز برادرانی حضور داشتند، ولی آیا آن دو ارتباطی با آن ها داشتند یا نه را نمی دانستیم. ما در رابطه با گروگان گرفتن آن فرد نظرمان این بود که خود آن ها باید تصمیم بگیرند و ما نمی توانیم به آن ها دستور کاری را بدهیم. البته از آن جلسه نظرمان این بود که این کار برای آن ها کار سختی خواهد بود و قادر به انجام آن کار نیستند.


منبع: خبرگزاری دفاع مقدس