تبیان، دستیار زندگی
شاه بهرام شاهرخ از چهره هایی است که در تمام صحنه هایی که ظاهر شد راه افراط را پیمود. در هیچ دوره ای نام نیک از وی برجای نماند چه روزگاری که سرباز هیتلر بود و چه روزگاری که در جهت منافع شرکت نفت انگلیس در ایران تلاش می کرد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاه بهرام شاهرخ چه کسی بود؟

شاه بهرام شاهرخ از چهره هایی است که در تمام صحنه هایی که ظاهر شد راه افراط را پیمود. در هیچ دوره ای نام نیک از وی برجای نماند چه روزگاری که سرباز هیتلر بود و چه روزگاری که در جهت منافع شرکت نفت انگلیس در ایران تلاش می کرد.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
شاه بهرام شاهرخ چه کسی بود؟

شاه بهرام شاهرخ  در تمام صحنه هایی که ظاهر شد راه افراط را پیمود

شاه بهرام شاهرخ، فرزند ارباب کیخسرو شاهرخ و فیروزه در تهران متولد شد و دوران تحصیل را در تهران، بمبئی، انگلستان و آلمان(1307-1311)گذراند و در رشته روزنامه نگاری فارغ التحصیل شد. در تهران مدتی کوتاه  سردبیری روزنامه ایران را که صاحب امتیاز آن مجید موقر بود برعهده گرفت . با توجه به گرایشهای ضد انگلیسی که داشت در تهران با آلمانها ارتباط برقرار کرد و  در 1317 به آلمان رفت، در این دوره با  داود منشی زاده مناسبات دوستانه برقرار کرد و به جرگه طرفداران سیاستهای آلمان فاشیستی پیوست.او خود شرح پیوستن به اداره تبلیغات را  چنین شرح می دهد:"در اوایل بهمن 1317  از رییس اداره شرق  وزارت تبلیغات وقت خواستم و همان هفته او را ملاقات کردم. مردی  بود پنجاه ساله با موهای خاکستری و چشمان  باهوش و دقیق. گفت: وابسته مطبوعاتی  ما در تهران ورودتان  را اطلاع داده و نظر ما را متوجه شما ساخته است.  از جریان زندگی شما کاملا مطلع هستم . آیا مایلید  با ما همکاری کنید "؟

همکاری با  اداره تبلیغات را پذیرفت و برنامه ای برای تبلیغ در شرق تدوین کرد که به تایید گوبلز رسید.در سی ام آبان 1318نخستین برنامه زبان فارسی رادیو برلن  آغاز شد. سخنگوی این رادیو کسی نبود جز  بهرام شاهرخ.  اجرای او  و حملات تند و تیزش علیه انگلستان و معرفی هیتلر ،به سان منجی ایران ، سه بار در روز  پخش می شد. گاهی این برنامه رادیویی در میدان سپه از طریق بلندگو پخش می شد و طرفداران آن مشتاقانه در میدان  حاضر می شدند.

فعالیت او در این رادیو و تشویق مردم به همراهی با آلمان و مخالفت با رضا شاه کار را به جایی رساند که سفیر ایران در آلمان خواستار استرداد وی شد که مورد توجه مقامات آلمانی قرار نگرفت.

خصوصا که بهرام شاهرخ، همسری آلمانی هم داشت و  به عضویت اتاق بازرگانی و دستگاه ضد جاسوسی آلمان هم درآمده بود. کنایه های او به  رضاشاه باعث جلب مخاطبان می شد:  "شاهرخ در یکی از برنامه های رادیو  ضمن حمله به دیکتاتورهایی که  به وسیله  انگلیس روی کار آمده بودند  گفت  انگلیسی ها در افریقا یک سرجوخه  آفریقایی  را به مقام ریاست رسانیده اند . او  چند پسر هرزه دارد و این پسران هرزه  نیز شب و روز به دنبال دخترهای معصوم  و محترم پایتخت افتاده اند  و با زور دخترها را  از خانه هایشان بیرون می کشند و می برند... خود این رییس آفریقایی هم تمام املاک مردم را گرفته  حتی هتلهای مملکت هم مال اوست." شاهرخ همچنین عضو  کمیته ملی ایران متشکل از حسن قریشی و برداران قشقایی بود که قرار بود در صورت تصرف تهران توسط آلمانی ها  در ساختار حکومت نقش داشته باشند.

در کنار  برنامه رادیویی او مجله جهان نو را نیز در برلن منتشر می کرد   که به تهران ارسال می شد و در زمانی که فعالیت این نشریه علیه رضا شاه به اوج خود رسید  ماموران شهربانی  در پستخانه  آن را توقیف می کردند. سخنرانیهای تند و حمله به شاه ،  مجموع این فعالیتها سرانجام منجر به  آن شد که ارباب کیخسرو شاهرخ ، پدر  بهرام، در تیر ماه 1319به دستور رضا شاه به  قتل رسیدو  جسدش در خیابان کاخ(فلسطین ) کوچه سزاوار  پیدا شد. ارباب کیخسرو چند روز قبل از مرگ در نامه ای به شاه بهرام او را از وضعیت خطرناک خود آگاه کرده  و خواستار آن شده بود که دست از مخالفت با شاه بردارد:

این دو سه شب  اخیر  هم در پای رادیو فارسی فزون هتاکی به انگلیسی ها می شود در صورتی که یقین حاصل است به خود زبان آلمانی چنان نیست . این اقدامات و ناخشنودیها به کلی  برخلاف  بی طرفی و نظریات مقدس  شاهنشاه بزرگوار ما بوده  و مداخله شما در این امر که راجع به  خاوز نزدیک سخنانی  به زبان شما گفته شود ایجاد مشکل عظیم  می نماید .هرچند شما  دور از اینجا هستید ولی من در دسترس  و نزدیکم. من سمت رسمی نمایندگی  مجلس دارم .... من نمی توانم هیچ عذری متعذر شوم زیرا که شما  پسر من هستید و احدی باور نمیکند  که مسلک شما  با من در این مسائل  به کلی منافی  و دور از  هم است.  من خود را برای این کار  در معرض حملات  و مخاطرات می بینم. آیا ممکن است  برمن و خود و خانواده رحم کنید.

بهرام شاهرخ در مورد قتل پدرش می نویسد:

از روزی که پدرم کشته شد بر من مسلم گشته است که ریخته شدن خون در راه ایدآلهای  اجتماعی تنها مایه قدرت معنوی است ... موضوع قتل ارباب کیخسرو  تنها مربوط به من نیست بلکه یک نکته  مهم اجتماعی است... فقط تصور  آنچه که بر این پیرمرد در دقایق  آخر عمرش گذشته کافی است  که انسان را از زندگی بیزار  کند . در آن نیمساعتی که برای آوردن سوزن جدیدی  رفته بودند که مرگ را بر او تزریق کنند یک ایرانی فداکار سر خود را  در میان  دستهای بدون  ترحم عزرائیل می دید و از روزگار و عاقبت خود ناله می کرد..... شب روزی که خبر قتل پدرم  رسید رادیوی  آلمان  با کلمات بسیار سنجیده  به ملت ایران فهماند  که مرگ طبیعی نبوده است . اداره کل شهربانی متوسل به اقداماتی  شد که  وقوع جنایت را محرز ساخت. روز سوم موضوع قتل  برای دولت آلمان و  من ثابت  شده بود.

آلمان تحت فشار برخی از سیاستمداران خودی و ایرانی در تیر 1320  شاهرخ  را  به ظاهر  از  آلمان اخراج و به کرواسی فرستاد. ماهیانه ای به مبلغ هزار مارک برای و ی درنظر  گرفته شد و از او خواستند تا  فعالیت سیاسی نداشته باشد. اسمعیل کوشان جای او را در رادیو برلن گرفت.با سقوط رضا شاه در شهریور بیست ،بهرام شاهرخ بنا به درخواست  مقامات آلمانی  به برلن بازگشت و کار در رادیو را از سرگرفت. محمدعلی فروغی، نخست وزیر وقت ، بیش از  همه در معرض حملات وی قرار داشت و این حملات به علت پذیرش پیمان سه جانبه از سوی  دول متفقین بود.

سر رید بولارد، سفیر وقت انگلیس در ایران درباره اجرای برنامه های رادیو برلن توسط شاهرخ نوشت:

رادیو آلمان هر روز از برلین  سه برنامه  به زبان فارسی پخش می کند روی امواج  دو برنامه  احتمالا توسط روسها اختلال  ایجاد  می شود ولی یک برنامه  شنیده می شود و ما  آن  را یادداشت  می کنیم  تا سر  فرصت بخوانیم. برنامه توسط  یک زرتشتی  خیلی زیرک  که برای فرار از تعقیب به خاطر کلاهبرداری  به آلمان گریخته اجرا می شود. او کاملا فاقد  اصول اخلاقی است ولی خیلی زیرک است و مزخرفاتی  که سرهم  میکند  به مذاق ایرانی  بی فرهنگ خوش می آید . در چند روز اخیر  با گزارشهای او در مورد جنگ  مصر سرگرم بودیم. این است یک نمونه  آن : ایتالیا و آلمان عملیاتشان را محرمانه  انجام دادند تا به دشمن  اجازه دهند با سر به طرف  نابودی  پیش رود. جنگ مصر نمونه کامل یک جنگ صحرایی است . برای دیدن نتیجه ما باید مدتی صبر کنیم.

بهرام شاهرخ بعد از  پایان جنگ دوم جهانی و سقوط آلمان نازی به ایران بازگشت اما دیگر از گرایشهای آلمانی او خبری نبود و به انگلیسیها روی آورده بود. در پاریس مناسبات دوستانه ای با  دکترحسین فاطمی پیدا کرده بود بنا به توصیه وی به ایران آمد و به جرگه روزنامه نگاران پیوست . در 1326 به  همکاری با روزنامه مردامروز به مدیریت محمد مسعود مشغول شد وخاطرات خود در آلمان و دوره فعالیت در رادیو برلن را تحت عنوان " خاکستر گرم" در این  روزنامه منتشر کرد که با ترور مسعود و توقف انتشار روزنامه خاطرات وی تا اخراجش از المان به کروواسی نیمه کاره ماند. شاهرخ با توجه به سابقه  کار در  سازمان تبلیغاتی آلمانیها و حسن شهرت در این زمینه در میان ایرانیان، در 1327در دولت محمد ساعد به سمت مدیرکل تبلیغات و انتشارات منصوب شد و در  آذر 28  از این سمت برکنار شد:

سیزدهم آذر 1328:گزارش مامور ویژه حاکی است که در محافل مختلف تهران برکناری  شاهرخ مدیرکل سابق تبلیغات و شایعه برکناری ابتهاج  رییس بانک ملی و مشرف نفیسی مدیرعامل سازمان برنامه را عقب نشینی  جناح انگلیسی  در مقابل جناح امریکایی می دانند.

گرچه این برکناری کوتاه بود و در اخبار دی ماه همان سال از او  به عنوان مدیرکل تبلیغات نام برده اند. در 1329 در دولت رجبعلی منصور  به همین سمت منصوب شد اما  مخالفتهای وی با نخست وزیر برکناری اش را از ریاست اداره  تبلیغات  رقم زد.

همین اتفاق در دولت بعدی،تیمسار حاج علی رزم آرا ، برای وی رخ داد. انتصاب او به این سمت در دولت رزم آرا بنا به میل نخست وزیر نبود و  اسفندیار بزرگمهر برای این سمت در نظر  گرفته شده بود  بنا به خواست شخص شاهشاهرخ ، که بیش از دیگران مورد حمایت انگلیسیها بود ،به جای  بزرگمهر  به این سمت منصوب کند. اما  میل شاهرخ برای پیوستن به  جبهه ملی  و ملاقات با سران این تشکل راه به جایی  نبرد:

بهرام شاهرخ ضمن آن نطقهای گداخته  خود به دستور رزم آرا به جبهه ملی نیز حملاتی می کرد که روزنامه های وابسته  به جبهه  پاسخ دندانشکنی به وی می دادند . آن  مقالات کوبنده  خاصه سرمقالات دکتر فاطمی در روزنامه باختر امروز شاهرخ را دچار بیم و هراس کرده  به دنبال راهی می گشت تا رهبران جبهه را نسبت به خود  بر سر لطف آورد. او برای آن منظور به من[ ناصرنجمی] مراجعه کرد  قبلا یادآور شده  بودم  که نگارنده عضو  اداره کل تبلیغات بودم و شاهرخ که مرا از روی مقالاتم می شناخت  و می دانست  با دکتر  مصدق و یاران و ی دوستی و همکاری  دارم گریبانم را گرفت  و چند بار خیلی محرمانه و  با لحن التماس آمیز  از من تقاضا کرد  تا وسیله  ملاقات وی را  با یکی از  یاران دکتر مصدق از جمله دکتر سید علی شایگان، و حسین مکی فراهم  کنم . در برابر تقاضاهای مکرر او با علم به اینکه  رهبران جبهه ملی که به رزم آرا و همکاران او  اعلان جنگ و مبارزه بر سر قضیه  نفت داده بودند شروع به طفره  رفتن کردم ...

کشف اسناد خانه سدان در دولت دکتر مصدق از همکاریهای  شاه بهرام شاهرخ با انگلیسیها، دریافت حقوق از شرکت نفت انگلیس در جهت حفظ منافع این کشور در ایران  پرده برداشت. مدتی کوتاه به جرم  اقدام برای ورود دستگاه  چاپ روتاتیو  در دولت دکتر مصدق حبس شد.از فعالان کودتای بیست و هشت مرداد بود  و بعدها به پاس این خدمت خود  از سوی اردشیر زاهدی به سمت مدیر عاملی سد همدان منصوب شد.

از فعالیت سیاسی بهرام شاهرخ بعد از کودتای بیست و هشت مرداد خبری در دست نیست و ظاهرا تصمیم گرفت در سکوت و سایه  بماند. تنها خبر، خبر مسلمان شدن او بود که در  بیست و دوم  دی ماه 1344 در روزنامه کیهان منتشر شد :"تشرف به دین اسلام  به طوری که امروز محضر شماره 1276 اطلاع داد  اقای بهرام شاهرخ در اذر ماه سال گذشته  در حضور آیت الله قوامی  به دین اسلام مشرف گشته است ".

خبری که در شماره دوم بهمن ماه 1344 واکنش وی را به دنبال داشت:"پیرو خبری که محضر 1276 درباره تشرف  این جانب به دین مبین اسلام  منتشر نموده و  در شماره چهارشنبه  آن روزنامه به چاپ رسیده بود لازم به توضیح  می دانم که اصولا اعتقادات مذهبی افراد جنبه شخصی دارد  این جانب با وجود  اعتقاد دیرین به دین مبین  تمایل  به تظاهر  نداشته ام وگرنه  زودتر از اینها  شخصا  به انتشار آن مبادرت ورزیده  بودم . با تجدید  ارادت بهرام شاهرخ".

شاه بهرام شاهرخ، در 28 شهریور 1353 درگذشت بی آنکه نامی خوش از وی در صحنه سیاست به جا مانده باشد و تنها نقش مزدور را ایفا کرد.

ارباب کیخسرو شاهرخ، این فرزند خود را اینگونه توصیف کرد:"پسر سوم شاه بهرام به خانواده علاقه مند است ولی مزاج ثابتی ندارد و به صداقت رفتار نمی کند و می خواهد خیلی زرنگ باشد در می ماند خیلی جنجال طلب است خداش حفظ و هدایت کند . او هم زن آلمانی دارد".


منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران