تبیان، دستیار زندگی
ماندگار ترین صحنه ای كه از شهید علی حسینی كاهكش در ذهنمان مانده، جمله ای است كه او با ماژیك سبز روی دیواری نوشته بود سریع در فضای مجازی پخش شد و نام شهید حسینی كاهكش را سر زبان ها انداخت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

40 تیر برای 40 داعشی

ماندگار ترین صحنه ای كه از شهید علی حسینی كاهكش در ذهنمان مانده، جمله ای است كه او با ماژیك سبز  روی دیواری نوشته بود سریع در فضای مجازی پخش شد و نام شهید حسینی كاهكش را سر زبان ها انداخت.

بخش فرهنگ پایداری تبیان

شهید مدافع حرم

این شهید بر دیواره نوشته است: «اینكه تیر یا تركش به تو و من اصابت كند و بمیریم كه شهادت نیست. دشمن هم با تیر و تركش می میرد. شهادت آن زمان شهادت است و زیباست كه به تكلیف عمل كرده باشیم و مزد و اجر آن را خداوند تعیین كند و آن موقع است كه شهادت، شهادت است و عندربهم یرزقون است...»
شهید حسینی كاهكش به عنوان تك تیرانداز در سوریه حضور داشت و توانسته بود در مدت كوتاهی كه آنجا حضور دارد تلفات زیادی از تروریست های تكفیری بگیرد.

این شهید كه مدرك مهندسی برق قدرت داشت و در شركت نفت كار می كرد، وضع مالی خوبی داشت و با رها كردن همه موقعیت های خوبش بسیجی وار عازم دفاع از حریم اهل بیت می شود و بهمن سال گذشته به درجه رفیع شهادت نائل می آید. رضا حسینی كاهكش برادر شهید ویژگی های شخصیتی برادر را برایمان بازگو می كند.

دوران كودكی تان همراه با علی آقا در چه حال و هوایی گذشت؟

ما در خانواده ای هفت نفره و نسبتا شلوغ بزرگ شدیم. من متولد 59 بودم و علی متولد 63 بود. خانواده ساده و زندگی معمولی داشتیم و علی در چنین فضایی بزرگ شد. پدرمان جانباز جنگ است و همان سال 59 در خرمشهر جانباز شد. در خانواده نماز و روزه  و مسائل اعتقادی سر جایش بود. علی بیشتر از 10 سال عضویت فعال بسیج را داشت و در كل خیلی بچه فعالی بود. تحصیلات دانشگاهی داشت و مهندسی برق قدرت خوانده بود و در شركت توربین از زیرمجموعه های شركت نفت در مناطق نفت خیز اهواز كار می كرد. شكر خدا وضع مالی خوبی داشت.

با توجه به تحصیلات و شغل شان چرا تصمیم به رفتن گرفتند؟

می گفت به خاطر ظلمی كه در حق مردم سوریه می شود می خواهم بروم. من به عنوان برادر به علی گفتم آنجا جنگ و گلوله و آتش است و حضورت در سوریه خطرات زیادی دارد و شرایط را برایش توضیح دادم. علی در جواب حرف هایم می گفت اگر ما الان به سوریه نرویم باید با تروریست ها داخل اهواز بجنگیم. می گفت اینها می خواهند حرم حضرت زینب(س) را خراب كنند و ما باید برویم تا نگذاریم داخل حرم بشوند و به حرم حضرت آسیبی برسانند. در رفتن مُصر بود و می گفت باید بروم.

از چه زمانی فكر رفتن به سرشان افتاد؟

مدت ها بود كه در فكر رفتن بود ولی امكان رفتن برایش مهیا نمی شد. دی ماه سال گذشت بالاخره توانست اعزام شود و در همان اولین اعزامش هم شهید شد. حدود 40 روز آنجا بود كه در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا شهر شیعه نشین شهید شد. علی آنجا تك تیرانداز بود.
اینكه در شركت نفت كار می كرد و فكر دفاع از حرم به سرش افتاد خیلی عجیب است.
سر پر شوری داشت و بچه پرشوری بود. بسیار نترس و مثبت بود. طوری نبود كه بگویم از سر بیكاری یا اجبار به سوریه رفت بلكه كاملاً داوطلبانه اقدام به رفتن كرد.

علی آقا حرف برخی ها كه می گویند مدافعان حرم برای پول به سوریه می روند را كاملاً رد می كند. چون كارمند شركت نفت بوده و قطعاً وضع مالی خوبی داشته است؟

خیلی از كسانی كه این حرف ها را می زدند وقتی داستان زندگی علی را فهمیدند از حرفشان برگشتند. دوست دیگری به نام سید حسن موسوی داریم كه آنجا مجروح شد و پس از مدتی كه حالش بهتر شد دوباره به سوریه رفت. ایشان هم مدرك كارشناسی ارشد دارد و روی نفتكش  های شركت های خصوصی در امارات كار می كند. دریافتی ایشان حدوداً ماهی 20 هزار دلار است كه به پول خودمان نزدیك به 70 میلیون دریافتی در ماه دارد. آیا او هم برای پول رفت؟ اصلاً چنین چیزی نیست. آدم چیزهایی می شنود و ناراحت می شود. علی یك سمند صفر اسپرت داشت كه خیلی تمیز از آن نگهداری می كرد. موتورش هم 8 میلیون قیمت داشت كه در خانه مانده است. رزمندگان مدافع حرم به خاطر اعتقاداتشان به سوریه و عراق می روند. می روند تا به حرم آسیبی نرسد یا این تروریست ها جرئت نزدیك شدن به مرزهای ایران را پیدا نكنند. همگی عقیده دارند باید همانجا جلویشان را بگیرند تا جرئت نزدیك شدن به ایران را پیدا نكنند.

شهید در عین تفكرات معنویشان به زندگی مادیشان هم می رسید؟

اصلاً طوری نبود كه بگویم بچه نداری بود. نمی دانم چرا برخی از مردم این حرف ها را قبول می كنند و می گویند مدافعان حرم 50 میلیون تومان گرفته اند تا به سوریه بروند یا وارد جمعی می شوم كه می گویند این بچه ها پول هنگفتی گرفته اند. چنین حرف هایی ناراحت كننده است. ببینم كسانی كه می گویند این بچه ها 100 میلیون گرفته اند خودشان حاضرند این پول را بگیرند و وارد میدان جنگ شوند؟

می دانید علی آقا چقدر حقوق می گرفت؟

دقیق نمی دانم ولی بالای 2 میلیون در ماه حقوق می گرفت. از لحاظ مالی و كاری تأمین بود و مشكل مالی نداشت.
شما برادر و همدم شهید بودید و بیشتر از هر كسی از رازهایش خبر دارید. جوانی كه درس خوانده و كار خوبی هم دارد، چه دلیلی او را به سوریه میان جنگ و آتش می كشاند؟
باور كنید خودم هم مانده ام. قبل از رفتن خیلی با علی صحبت كردم و شرایط آنجا را توضیح دادم تا بلكه از رفتن منصرف شود. چون همین یك برادر را داشتم و برادر دیگری ندارم. همین دو پسر بودیم و مادرمان ناخوش احوال بود و الان بعد از شهادت علی حالش بدتر هم شده است. تمام اینها را به علی گفتم ولی او انتخابش را كرده بود.

پدر و مادر چه نظری داشتند؟

علی به آنها می گفت رضایتنامه ام را امضا كنید و راضی به رفتنم باشید؛ می گفت دوست دارم با رضایت شما بروم. رضایتنامه  را امضا كردند و در آخر او به سوریه رفت و از آنجا به خانواده زنگ می زد. روز آخر كه می خواست برای عملیات برود گفت كه ما داریم به عروسی می رویم و معلوم نیست كی بتوانم تماس بگیرم و نگران نباشید. فردای آن روز حدود ساعت 3، 4 صبح عملیات شروع شد كه حدود ساعت 10:30 شهید می شود. به خاطر شرایط عملیات علی خیلی جلو می رود و پس از شهادتش بچه ها امكان آوردن پیكر علی به عقب را نداشتند. پیكرش در معركه ماند تا شب آن را به عقب برمی گردانند. علی 12 بهمن شهید شد و پیكرش را شانزدهم آوردند.

شب به ما اطلاع دادند و ما خیلی پریشان بودیم و حالمان بد بود. فرمانده شان به نام سردار احمد مجدی هم از بچه های اندیمشك همان روز شهید شد. طبق آماری كه به ما دادند، علی بیش از 40 داعشی را با قناسه كشته بود

از شنیدن خبر شهادت برادر كوچك تر تان چه احساسی داشتید؟

اصلاً باوركردنی نبود. چون علی تك تیرانداز بود و تك تیراندازها معمولاً جلو نمی روند. چون اسلحه شان دوربین و برد زیادی دارد همان عقب می مانند. علی خیلی شجاع و نترس بود و برای این عملیات خیلی جلو رفته و در تیررس قرار گرفته بود. ما اصلاً فكر نمی كردیم علی روزی شهید شود. شب به ما اطلاع دادند و ما خیلی پریشان بودیم و حالمان بد بود. فرمانده شان به نام سردار احمد مجدی هم از بچه های اندیمشك همان روز شهید شد. طبق آماری كه به ما دادند، علی بیش از 40 داعشی را با قناسه كشته بود.

با توجه به اینكه شهید نظامی نبود تك تیراندازی را از كجا یاد گرفته بود؟

از بچگی به سلاح های جنگی خیلی علاقه داشت و در مانورها شركت می كرد. 11 سال عضو فعال بسیج بود. زمان آموزشی كه با علی صحبت كردم گفت در آموزش، اسلحه قناسه را انتخاب كرده و همانجا دوره تكمیلی را گذراند و تك تیرانداز شد.

جالب اینجاست اصلاً به چهره شهید نمی خورد كه در قامت یك تك تیرانداز در میدان نبرد می جنگیده است؟

دوستانش هم در سوریه می گفتند علی تو چرا ریش نمی گذاری كه او هم در جواب می گفت خوب بودن كه به ریش نیست. آنجا هم خیلی به خودش می رسید. موقع رفتن به عملیات اصلاح می كرد و ادكلن می زد. روزی كه می خواست به سوریه برود 3 میلیون تومان از حسابش برداشت و برای بچه هایی در یك پرورشگاه لباس، دارو و اسباب بازی خریده بود. غذاهای مازاد مقرشان را برای خانواده هایی كه وضعشان اسفناك بود، می برد. فرمانده شان می گفت دو تا از بچه ها را به دنبال علی فرستادم تا ببینم او شب ها از مقر با پلاستیك  كجا می رود كه می بیند غذاها را دم خانه  خانواده هایی كه وضع خوبی ندارند، می برد. بعد فرمانده اش خودش چند غذای دیگر به آن غذاها اضافه می كند و دو نفر را به كمك علی می فرستد. كسانی كه صحبت پول می كنند بدانند اگر علی به خاطر پول می رفت 3 میلیون از حسابش برنمی داشت تا برای بچه هایی كه ایرانی نیستند هزینه كند.

به همین خاطر می گویند از روی ظاهر نمی توان قضاوت كرد؟

دوستان صمیمی اش در آنجا می گفتند كه از برخی می شنویم كه می گویند علی برای این معركه نیست و چه كسی او را به اینجا آورده كه تند تند اصلاح می كند و ادكلن می زند. علی برای شناسایی به صورت داوطلبانه می رفت. اولین شهید گردانشان برادرم بود. در عملیات با اینكه تك تیرانداز بود و لزومی نداشت جلو برود ولی از كمینش بیرون آمد، سلاحش را برداشت و با خودش برد كه همانجا به سرش شلیك می كنند و او به شهادت می رسد. نیروهای ایرانی صحبت داعشی ها را در بیسیم شنود می كردند كه می گفتند تك تیرانداز را بزنید چون تلفات دارد می گیرد.

این بچه ها را تازه با شهادتشان می توان كشف كرد و فهمید.

دقیقاً. علی عكس های دیگری با عینك دودی و جلیقه دارد كه خیلی شیك افتاده و هر كسی ببیند باورش نمی شود اینها متعلق به یك رزمنده است. دوستانش به او می گفتند علی خوش تیپ. یك روز در محله مان یكی از بچه هایی را كه زباله  جمع می كنند، دید و وقتی از او درباره كار و وضع زندگی اش پرسید هر چه پول در جیبش داشت را به پسر داد. این آدم ها با خدا معامله كردند.

متنی كه شهید روی دیواری نوشته و در فضای مجازی دست به دست می شود را كجا نوشته اند؟

حلب در آسایشگاهی كه می خوابید این جمله را نوشته و دوستانش عكسش را گرفتند و چاپ كردند و در بنر و قاب برای پدرم آوردند. خودمان هم آنطوری كه باید و شاید علی را نشناختیم. علی خیلی بچه توداری بود. نمی گفت چه كار می كنم. اگر ما نمی دیدیم نمی گفت به چه كسی كمك می كند. به ما هم نگفت 3 میلیون از حسابم خالی كردم و برای بچه ها لباس و اسباب بازی خریده ام. اینها را ما تازه بعداً از دوستانش شنیدیم. حتی تمدید كرده بود كه برنگردد. به خودم در تلفن گفت برنمی گردم و سردار طاهری كه به خانه مان آمد گفت خیلی التماس كرد كه بماند. اگر علی شهید نمی شد مطمئناً برنمی گشت و همانجا می ماند.

شهید از زبان پدر

من الان هر گاه به مسجد حضرت رسول(ص) كه زمانی علی به آنجا می رفت می روم، دوستان می گویند علی در هر مناسبتی چه شادی و چه عزا در مسجد برگزار می شد، حضور داشت. چند وقت پیش سر مزارش رفتم و آقایی آمد و خودش را معرفی كرد و گفت علی برای مراسماتمان هر كاری كه از دستش برمی آمد انجام می داد و حالا آمده ام تا برایش فاتحه ای بخوانم. دوستانش می گفتند علی همیشه خوش تیپ، خوشرو و بی آزار بود. پسربچه ای برای كارگری یكی از همسایه ها آمده بود كه سر و وضع جالبی نداشت. علی وقتی پسر را دید و از كار و زندگی اش پرسید 50، 60 هزار تومان به او پول داد تا ناهار خوبی برای خودش بگیرد.
علی با همكاران و دوستانش برخورد خوبی داشت. دو سالی  می شد كه در فكر رفتن بود. می گفت بابا الان موقعیتی است كه من بروم و اگر نروم دیگر حضورم به چه دردی می خورد. اگر چهار جوان مثل من جلوی اینها را نگیرند چند ماه دیگر در بانه و مریوان و شهرهای مرزی باید با اینها بجنگیم. گفت بابا می روم اگر خدا قبول كرد و من را قابل دانست شهید می شوم، اگر نه این دین گردنم هست و باید بروم. می گفت من تصمیم گرفته ام در این راه قدم بگذارم و از این راه بهتر هم چیزی نیست. خدا گواه است ممكن است از چشم خودم بدی دیده باشم ولی از علی جز احترام و محبت به پدر و مادر چیزی ندیدم.


منبع : روزنامه جوان