تبیان، دستیار زندگی
عبدالحمید فرائی شاعر آیینی کشورمان به مناسبت ایام شهادت مولای متقیان ، حضرت علی (ع) شعری سروده و در اختیار تبیان قرارداده که در ادامه منتشر شده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کوفه، بنای عشق ویرانی ندارد

قطعه شعری از عبدالحمید فرائی به مناسبت شهادت امام علی (ع)

عبدالحمید فرائی  شاعر آیینی کشورمان به مناسبت ایام شهادت مولای متقیان ، حضرت علی (ع) شعری سروده  و در اختیار تبیان قرارداده که در ادامه منتشر شده است.

جمالی فرد - بخش ادبیات تبیان

کوفه، بنای عشق ویرانی ندارد

عبدالحمید فرائی  شاعر آیینی کشورمان به مناسبت ایام شهادت مولای متقیان ، حضرت علی (ع) شعری سروده  و در اختیار تبیان قرارداده که در ادامه منتشر شده است.

من ای کوفه کنم ازتوشکایت
نکردی حا ل مو لا را، رعایت
علی باتو،هماره رازمی گفت
حدیث قصه ی پروازمی گفت
عروج خلق ر ا ، آواز می داد
خلا یق ر ا ، پر پرواز می داد
ولی تو، گوشهارابسته بودی
اسیرنفس خود، پیوسته بودی
علی اندیشه دراندیشه هاداشت
زبندتن، علی"ع"جانی رهاداشت
علی"ع" بارمز هستی آشنا بود
علی "ع" آ ئینه ی جا ن خدا بود
خدا با و ر ترین ، انسان هستی
زخودبی خود،زشوق حق پرستی
علی"ع" همکاسه جام محمد"ص"
علی"ع"پیوسته همگام محمد"ص"
علی باحق پرستان الفتی داشت
علی درسینه ی خود،آیتی داشت
علی کانون علم و  عشق هستی
خداخواهی ،به دورازخودپرستی
علی "ع" ا یتا م را ، مثل پدر بود
ز د ر د  د ر د مندان ، او نیا سود
شبانه نان و خرما ، حمل می کرد
مگر ر نگی دهد ، بر چهره ی زرد
علی نا ن آ و ر بیچا ر گا ن  بو د
علی را،درد مسکینان به جان بود
علی "ع" تفسیر آ یا ت خد ا بود
علی"ع" ا ز ر و ز اول پارسابود
ندانستی چرا ؟ قد ر علی"ع" را
چه سودی دارد ای کوفه ، دریغا
تو با مو لا ، و فا د ا ر ی نکردی
علی"ع" را ، ذره ای یاری نکردی
و فا د ا ر ی تو ر ا ، معنا ندارد
و فا د ر مسلک تو ، جا  ندارد
تو ر ا د"ر آ زمایش ، خام دیدم
تورا ای کوفه ، بد فرجام دیدم
علی را شربت حرمان چشاندی
تو بذ ر غم ، به جان او نشاندی
"قطام" آ ن دلفریب فتنه پرداز
چو شیطان کرد اغوا ، ناز طناز
اسیر مکر زن ، چون شدمصمم
خبیث هر د و عالم ،"ابن ملجم"
چومومی نرم شددردست شیطان
سیه کر د ا ر ، ابله ،مرد نادان
به خواهشهای آن زن،گفت آری
نصیبش شد دو عالم،شرمساری
به تیغ تیز کین  ز هر آلود
علی شدرستگارو،اونیاسود
علی درخانه ای کوچک بسربرد
علی افتاده ای ، هر گز نیازرد
علی ساده،به نیکی زندگی کرد
علی با پارسائی ، بند گی کرد
هنوز آن خانه دل، باز برجاست
تماشاکن ، درآنجا ،نورمولاست
هنوز آن خانه دل را،می رباید
دل شیدا،علی"ع"را می ستاید
بنا ی عشق ، و یر ا نی ندارد
خد ا ئی شد ، پریشانی ندارد
 ولی کاخ ستم ، ویرانه گشته
کلاغ و جغد ها را ، لانه گشته
عبیدالله، در آنجا ظلم می کرد
درآنجا بخش می شدماتم ودرد
بنای ظلم ، از اول خراب است
پی کاخ ستم ،برروی آب است
تو با مهمان خود، نیرنگ کردی
تو عرصه برمحبان ، تنگ کردی
در خودرا ، به مسلم وا نکردی
تو ازمهمان کشی، پروانکردی
مگرطفلان،چه جرمی کرده بودند
غریبانه ، چو گل  پژمرده  بودند
دل"ازرق" ،توبودی سخت کردی
تو آن  گمراه را ، بد بخت کردی
تو با "ازرق" ، تبانی کرده بودی
تو بر بیرحمی اش ، دائم فزودی
دو طفلان را ،تو بودی سربریدی
قلوب  خلق ، بر  آتش  کشیدی
نمک خوردی ، نمکدان راشکستی
تو  عهدی  بستی و اما گسستی
حسین نازنین ، بر کوفه  خواندی
به روی نعش او ، مرکب دواندی
تودعوت کردی آن سرو روان را
توکشتی، کودک و پیرو جوان را
تو  تا  از  فتنه ها ، آگاه گشتی
تو با"شمر"لعین ، همراه گشتی
تو خنجر ، از نیام خود ، کشیدی
به بی رحمی سر گل را ،بریدی
ندیدی فاطمه"س"اندوهگین بود؟
گل زهرا"س"تنش روی زمین بود
زمین و آسمان، در تاب و تب بود
خودخنجر هم از تو ، درغضب بود
تو سوزاندی ، خیام  عاشقان  را
تو سرگردان نمودی کودکان  را
تو  آل  الله  را  ، آواره  کردی
حجاب حق  پرستان ، پاره کردی
توآن هارا، به محمل ها نشاندی
به سوی کوچه و برزن کشاندی
مگر  آ نا ن ، گل  تقوا  نبودند
مگرجان ودل زهرا "س"نبودند
ستمکاری به آن سرچوب میزد
لب و دندان  آن محبوب می زد
تلاطم در دل زینب ، نهان  بود
یقینا  لحظه های  امتحان  بود
ولی کوفه ، توخودننگ آفریدی
جهان تا هست ، بدنامی گزیدی