تبیان، دستیار زندگی
طالبان، جنبشی شکل گرفته از علما و طلاب مدارس دینی افغانستان است که عمدتا در پاکستان تحصیل کرده و تعداد آنها در دو دهه اخیر به هزاران نفر می رسد. گرایش نسل جدید مهاجرین به مراکز دینی، دلایل ایدئولوژیک و اجتماعی متعددی داشت. نسل جدید افغان ها معتقدند، گرای
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : قبس زعفرانی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هرآنچه لازم است، درباره طالبان بدانید

طالبان، جنبشی شکل گرفته از علما و طلاب مدارس دینی افغانستان است که عمدتا در پاکستان تحصیل کرده  و تعداد آنها در دو دهه اخیر به هزاران نفر می رسد. گرایش نسل جدید مهاجرین به مراکز دینی، دلایل ایدئولوژیک و اجتماعی متعددی داشت. نسل جدید افغان ها معتقدند، گرایش های فکری مراکز آموزشی دولتی افغانستان، به ویژه پس از سیطره چپگرایان،  منحرف و ضدمذهبی است.

قبس زعفرانی - بخش سیاست تبیان
طالبان

«قندهار»، دومین شهر بزرگ افغانستان در سال 1979 میلادی 250 هزار نفر را در خود جای می داد، شهری با قدمت 500 سال قبل از میلاد که طی تاریخ مهمترین نقطه تلاقی تجارت، هنر و صنعت ایران و هند بود و بازارهایش قرن ها شهرت داشت.
«احمد شاه درانی»، بنیانگذار سلسله درانی از قندهار بر خاسته و با حکومت 300 ساله اش پایه های دولت جدید را در افغانستان بنا نهاد تا قندهاری ها از موقعیت ممتازی برخوردار باشند و شاهان کابل آنها را از خدمت سربازی معاف کنند.
آرامگاه «احمد شاه درانی» در بازار مرکزی قندهار قرار دارد. پشت این آرامگاه محل نگهداری خرقه حضرت محمد(ص) مقدس ترین مکان زیارتی در افغانستان است، خرقه به ندرت از محل خود خارج می شود، «امان الله خان»، پدر استقلال افغانستان  برای اتحاد قبایل، خرقه مبارک را به عموم نشان داد، بار دیگر وقتی وبا شیوع یافت، به مردم شهر نشان داده شد، در سال 1996 «ملا محمدعمر» برای کسب مشروعیت رهبریش و به عنوان کسی که مسئولیت الهی دارد، مردم را رهبری کند، خرقه را از محل خود بیرون آورده و به طالبان نشان داد.
قندهار در وسط صحرا قرار دارد، گرمای تابستان هایش نفس گیر است، اما اطراف شهر را نهرهای و زمین های سرسبز و باغات فراگرفته است. تجار قندهار که از یک قرن پیش تجارت خود را با صدور میوه به دهلی و کلکته آغاز کردند، مهمترین حامیان طالبان هستند.
قندهار یکی از پر مین ترین شهرهای جهان است. مهاجرینی که به مزارع اشان بازگشته اند، به کشت خشخاش روی آورده، منبع درآمد مهم طالبان هستند.
نهضت مقاومت قندهار را درانی ها تاسیس کردند. در قندهار مبارزه با روس ها جهاد قبیله ای بود که رهبری آن را روسا و شیوخ قبایل برعهده داشتند، نه جهادی ایدیولوژیک به رهبری اسلامگرایان.
در قندهار احزاب پیروان خاص خود را دارند، اما پرطرفدارترین حزب، حزبی است که بر پیوندهای قبیله ای تشکیل شده باشد، مانند جنبش انقلاب اسلامی به رهبری «مولوی محمدنبی محمدی» و حزب اسلامی به رهبری «مولوی یونس خالص».
در قندهار وفاداری حزبی وابسته به تأمین اسلحه و پول است، برهمین اساس ملا محمدعمر به حزب یونس خالص و ملا محمدحسن پیوست. جنبش انقلاب، از ساختار منسجم حزبی و پیوندهای قومی- قبیله ای محروم بود، برخلاف حزب اسلامی «گلبدین حکمتیار» که ساختاری سازمان یافته، سری و متمرکز داشت و کادرهایش از پشتون های تحصیلکرده بودند.
تا قبل از اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، اسلامگرایان تندرو جایگاه تعریف شده ای نداشتند، اما به لفط حمایت های سیا و اسلام آباد نفوذ سیاسی بسیاری به دست آوردند.

فضای ایدئولوژیک و قرار گرفتن علما در صف اول مبارزه، نقش مراکز دینی و فارغ التحصیلان آن را دو چندان کرده بود

صف آرایی اسلامگرایان در قندهار موجب خروج رهبران سنتی از صحنه و ورود نسل جدیدی از رهبران شد که اسلامگراتر از نسل سابق بودند و قندهار برای آنها از اهمیت بسیاری برخوردار بود.
اینکه ملاعمر چگونه گروه کوچکی از طلاب را علیه اقوام خشن قندهار به حرکت درآورد، سخن بسیار است، موثق ترین آنها آن است که بهار 1994 زمانی که مجاهدین در کابل می جنگیدند، ساکنان محله سنگسار نزد ملاعمر از یکی از روسای اقوام قندهار شکایت بردند، ملاعمر با 30 طالب به مقر وی یورش برده، با از پای درآوردن او، سلاح هایش را به غنیمت بردند، ملاعمر درباره این یورش می گوید: علیه مسلمانان گمراه جنگیدیم، چطور می توانستیم آرام بنشینیم، در حالی که به زنان و بیچارگان ظلم می شد. 
چندماه بعد در جریان درگیری بین دو قوم قندهاری چند نفر کشته می شوند. میانجیگری ملاعمر به قضیه پایان می دهد، از آن پس مردم از آنها در مشاجرات محلی کمک می گرفتند تا ملاعمر به منجی و یاری گر مظلومان معروف شود، به ویژه آنکه وی بها و پاداشی دریافت نمی کرد، تنها خواسته اش حمایت و پیروزی از او برای تاسیس نظام اسلامی بود.
دیدار فرستادگان ملاعمر با والی های هرات و کابل مصادف با انزوای کابل بود، موضوعی که با استقبال حکومت از نیروی جدید پشتون و وعده کمک مالی به طالبان به شرط مبارزه با حکمتیار را درپی داشت.
نوامبر 1994 کاروان تجاری بزرگی از پاکستان در جاده «سپین بولدک» قندهار به مقصد آسیای مرکزی مورد حمله گروهی مسلح قرار می گیرد، اما آنچه تاراج شده بود، توسط گروهی اسلامگرا پس گرفته می شود. این گروه، گروه طالبان بود. این حادثه سرآغاز رشد و گسترش سریع گروه ملاعمر  شد که شهر مهم و استراتژیک قندهار اولین هدفش بود و بی اعتنا به بحران های داخلی و خارجی به لشکرکشی هایش در ولایات مختلف ادامه می داد تا چهار سال بعد بر مهمترین پایگاه های احزاب جهادی از غرب(هرات) تا شمال (مزارشریف و شبرغان) و از مرکز(بامیان و هزارجات) تا کابل تسلط یافته باشد.
ظهور ناگهانی طالبان و تاثیر آن بر معادلات سیاسی و نظامی افغانستان و موفقیت های نظامی آن، گمانه زنی ها درباره ماهیت، اهداف و روابط خارجی این جنبش را افزایش داد، به ویژه آنکه اندیشه های مذهبی اش در لفافه اجرای شریعت و تشکیل دولت اسلامی محافل داخلی و منطقه ای را نگران کرده بود.
علیرغم این تشویش ها، نوپایی طالبان، عدم تثبیت جایگاهش و عدم تشکیل دولت مورد نظر آن، موجب شده مبانی فکری جنبش به دقت مورد ارزیابی قرار نگیرد و بیرون مرزها انژاس نیابد.  با این حال مبانی فکری طالبان بر دو محور «دین و قومیت» متمرکز است.
- مبانی تفکر دینی
برای ارزیابی مبانی فکری طالبان باشد اندیشه های رایج در محیط ظهور و شکل گیری این گروه و ارتباط آن با مراکز فکری و آموزشی و شرایط زمانی و مکانی تاثیرگذار بر این افکار بررسی شود.
- پیشینه و بستر فکری طالبان
طالبان، جنبشی شکل گرفته از علما و طلاب مدارس دینی افغانستان است که عمدتا در پاکستان تحصیل کرده  و تعداد آنها در دو دهه اخیر به هزاران نفر می رسد. گرایش نسل جدید مهاجرین به مراکز دینی، دلایل ایدئولوژیک و اجتماعی متعددی داشت. نسل جدید افغان ها معتقدند، گرایش های فکری مراکز آموزشی دولتی افغانستان، به ویژه پس از سیطره چپگرایان،  منحرف و ضدمذهبی است.
از سوی دیگر، در صفوف مجاهدین، حضور علما و طلاب جوانی که داعیه دفاع از دین و وطن داشتند و قدرت آنها در رهبری مبارزات، به شدت جلب توجه می کرد.
فضای ایدئولوژیک و قرار گرفتن علما در صف اول مبارزه، نقش مراکز دینی و فارغ التحصیلان آن را دو چندان کرده بود، به ویژه آنکه محدودیت مراکز دینی در اردوگاه های مهاجرین افغان در پاکستان، به احزاب اسلامگرای افراط گرای افغان فرصت داد، تحت تاثیر انگیزه های دینی و طایفه ای (پشتون گرایی) مراکز آموزشی جدیدی برای مهاجرین دایر کنند، جایی که شکل دهنده هسته اولیه مبانی فکری طالبان بود و این جنبش به شدت از آن متاثر بود. در این برهه سه جریان فکری اسلامگرا در پاکستان فعالیت داشت که عبارت بودند، از:
- جریان «شاه ولی الله دهلوی»: محمد قاسم نانوتوی معروف ترین چهره این جریان مدرسه «دیوبند» را در هند بنیان نهاد تا تبدیل به یک مکتب فکری شود. «جمعیت علمای هند»، شاخه سیاسی این مکتب است و «جمعیت علمای اسلام» شاخه آن در پاکستان است. این حزب، امروز به اکثریت و اقلیت تقسیم شده، رهبری اکثریت را مولانا فضل الرحمن و اقلیت را مولانا سمیع الحق به عهده دارد که پشتون هستند و به شدت به قرآن، سنت، سیره خلفا و سلف صالح معتقد و مخالف اجتهاد و تجدد می باشند.
- جریان «مولانا ابوالعلا مودودی»: با اندک تسامح می توان آن را جریان اخوانی پاکستان شمرد. مودودی نقد تاریخ صدر اسلام را جایز دانسته، «جمهوری الهی» را بهترین نوع حکومت اسلامی می داند. مودودی در کنار مکتب سلفی، نظام های سیاسی معاصر، نظام چندحزبی و انتخابات آزاد را می پذیرد. وی بنیانگذار «جماعت اسلامی پاکستان»، بزرگترین حزب اسلامگرای پاکستان است که قاضی «حسین احمد»، رهبری آن را به عهده دارد. وی طرفدار وحدت اسلامی و مبارزه با نفوذ فرهنگ غرب به شیوه های مسالمت آمیز است و تحول فکری و فرهنگی بر تحول در نظام سیاسی ضروری می داند و در دوره جهاد افغانستان از جمعیت اسلامی برهان الدین ربانی و حزب اسلامی حکمتیار حمایت می کرد.
- جریان «سید احمد خان» به عنوان جریان اسلامگرای لیبرال در محافل روشنفکری پاکستان شناخته شده و به مراجعه مستقیم به قرآن به عنوان بهترین راه شناخت دین معتقد و سنت و اجماع را رد و نوگرایی را ترویج می کند. لذا اسلامگرایان تندرو او را به ارتداد و انحراف از دین متهم کردند. مسلمانان روشنفکر تحصیلکرده و «مسلم لیگ» از هواداران این جریان هستند.
تقسیم بندی دیگری نیز در پاکستان وجود دارد که مدارس دینی، علما و روحانیون مذهبی را به دو گروه دیوبندی و بریلوی تقسیم می کند. اعتقادات دیوبندی ها شبیه وهابی هاست، برخلاف بریلوی ها که انعطاف پذیر است. «احمد رضاخان بریلوی»، بنیانگذار این مکتب و نماینده سیاسی آن در پاکستان «جمعیت علمای پاکستان» به رهبری مولانا شاه احمد نورانی و عبدالستار نیازی است.
مکتب دیوبندی دین رسمی پاکستان و مورد حمایت عربستان است، جمعیت علمای اسلام، سپاه صحابه و جمعیت اهل حدیث مهمترین گروه های این مکتب در پاکستان هستند و طالبان افغانستان با هر سه گروه ارتباط تنگاتنگی دارد و این رابطه زمانی نزدیک تر شد که پاکستان و عربستان اعلام کردند، در افغانستان از احزاب تندرو اسلامگرا حمایت می کنند.
پس از آن بود که جمعیت علمای اسلام و اهل حدیث طرح های بنیادینی برای مهاجرین و مجاهدین افغان اجرا کردند و اهل حدیث فعالیت در ولایت های شرقی را آغاز و در ولایت های کتر، بدخشان و نورستان شمالی «امارت هایی» شبیه دولت وهابی سعودی  تاسیس کرد.
آنچه گذشت، مهمترین تحولات افغانستان در صحنه نظامی و سیاسی پس از سال 1994 بود که جمعیت علما در آن نقشی کلیدی در بسیج طالبان ایفا کرد، مشترکات فرهنگی، قومی و زبانی مهمترین عامل جذب جوانان افغان در مدارس این جمعیت و القای اندیشه های دیوبندی بود که مبانی فکری طالبان را تشکیل می دهد.

- مبانی فکری

آشکار شد، تفکر دینی طالبان، مبانی دیوبندی است که نسخه دیگر «سلفی وهابی» است و مهمترین اصول و مبادی آن عبارتند از:
- احیای مدل خلافت که مهمترین اصل در اندیشه سیاسی دیوبندی و سایر گروههای بنیادگرای افراطی از جمله طالبان است
- رد تجددگرایی غربی و مبارزه با مفاسد فرهنگی و تمدنی غرب
- بازگشت به عصر قبل از تجدد و تفسیر تعصب گرایانه از دین که از مبادی اصلی و پیچیده در بینش طالبان بطور خاص و اسلامگرایان تندرو بطور عام است
- خود حق پنداری ستیزجویانه که از شاخص های اسلامگرایان وهابی است و با توسل به حربه تکفیر به مبارزه با مذاهب و فرق اسلامی رفته، جز خویشتن، سایر گروه ها را باطل و کافر می پندارد
- باورهای قومی
دین، فرهنگ، عرف و موقعیت اجتماعی و اقتصادی از جمله مقولات تاثیرگذار بر افکار و رفتار انسان ها و جوامع بشری از جمله جامعه قبایلی پشتون و بطور خاص طالبان است که ارزش های قومی و قبیله ای در آن ریشه دار است.
پشتون های افغانستان آداب و رسوم خاصی دارند که «پشتون والی» نام دارد و در عرف پشتون ها «مجموعه قوانین و ایدیولوژی» را دربرمی گیرد و مهمترین اصول این مجموعه، قوانین ناظر بر کرامت انسانی، کین خواهی و مهمان نوازی است.
پیوندهای قبیله ای و سنت های پشتونی موجب تعلق شدید این گروه نسبت به هم نژادان خود شده، حمایت از آنها را از جمله وظایف رسمی قبیله ای خود بداند، لذا علی رغم نزاع های داخلی، این خصومت ها در شرایط حساس و بحرانی کنار گذاشته شده، در موضوعات مربوط به سرنوشت مشترک دور هم گردمی آیند.
جنبش طالبان به عنوان جنبشی برخاسته از جامعه روستایی و سنتی  ? قبیله ای پشتون افغانستان نمی تواند، از تاثیر این عوامل دور باشد،  به گونه ای که اولین و مهمترین تاثیر فرهنگ قبایلی بر اندیشه دینی طالبان، در نوع انتخاب الگوی نظام سیاسی و راه های کسب مشروعیت برای آن قابل ملاحظه است، مثلا مدل نظام خلافت در تفکر سیاسی طالبان اگرچه یک مدل اسلامی است، اما انتخاب آن به عنوان مدل حکومت مشروع از میان سایر مدل ها در جهان اسلام با انگیزه های دیگری نیز درآمیخته، مثلا قرار گرفتن یک فرد با اختیارات کامل در راس یک نظام با مدل نظام ریاستی قبیله ای مرسوم در جوامع روستایی پشتون ها شباهت زیادی دارد.
نوع بینش خاص طالبان نسبت به زن و حقوق آن در جامعه و خانواده یکی دیگر از تاثیرات عرف پشتونی بر برداشت دینی طالبان است. «خشونت و انعطاف ناپذیری»، دو ویژگی دیگر در شیوه سیاستمداری طالبان است که محصول فرهنگ سنتی پشتون هاست، معمولا فرهنگ قبایلی، فرهنگی توام با خشونت و عدم انعطاف است، کین خواهی و انتقام جویی از اصول مهم در عرف پشتون والی است و قبایل پشتون در امر کین خواهی در افغانستان و پاکستان شهرت دارد و اگر جنبش طالبان با تاکید بر سیاست نظامی گری مسالمت جویی با مخالفان را رد می کند، متاثر از این ایده است که نظامی گری سمبل قدرت، غیرت، شجاعت و مردانگی است که در سنت پشتون ها معنای بزرگی دارد.
بنابراین، آنچه طالبان به عنوان یک گروه مذهبی - سیاسی تحت عنوان دین و مذهب ارائه می دهد، صرفا مذهبی نیست، بلکه با پیش فرض های فرهنگ سنتی و قبایلی شکل گرفته است.