تبیان، دستیار زندگی
«دزدی عاشقانه» یک اثر کمدی است که به سختی می تواند مخاطبش را بخنداند، یا بهتر بگوییم به سختی می تواند بدون ارجاع به آثار کمیک دیگر مخاطبش را بخنداند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تلاش رقت انگیز برای کمدی سازی

نگاهی به فیلمنامه «یک دزدی عاشقانه»

«دزدی عاشقانه» یک اثر کمدی است که به سختی می تواند مخاطبش را بخنداند، یا بهتر بگوییم به سختی می تواند بدون ارجاع به آثار کمیک دیگر مخاطبش را بخنداند.

محمدرضا مقدسیان- بخش سینما وتلویزیون تبیان
  «یک دزدی عاشقانه»

فیلمنامه استخوان بندی یک اثر سینمایی است و به ظن این قلم یک اثر سینمایی، یا یک فیلمنامه استاندارد یا قابل قبول دارد و مورد توجه مخاطب قرار می گیرد و یا ندارد که در اینصورت تمام تلاش های کارگردان و سایر عوامل فنی تولید اثر اگر نگوییم بی اثر، کم اثر می شود.
«دزدی عاشقانه» یک اثر کمدی است که به سختی می تواند مخاطبش را بخنداند. یا بهتر بگوییم به سختی می تواند بدون ارجاع به آثار کمیک دیگر مخاطبش را بخنداند. اما چه چیز باعث شده تا موعد تماشای این اثر موعد تجربه کمترین نوسان حسی و سراغ گرفتن بسیار کم رمق از شادی و لبخند شود. اصل کلی که در این شرایط خودنمایی می کند، اصل باور پذیری و فضاسازی است. در واقع این دو به هیچ وجه از یکدیگر جدا نیستند. به بیان بهتر نمی توان سراغی از باور پذیری گرفت وقتی فضاسازی قابل دفاعی در کار نباشد. و البته نمی تواند فضاسازی را دست یافتنی دید وقتی منطق حاکم بر اثر توان همراه کردن شش دانگ مخاطب را نداشته باشد. «دزدی عاشقانه» با بحران باورناپذیری و غیر خودی دیده شدن روبرو ست. در واقع چون مخاطب نتوانسته شخصیت ها و رخدادهای داستانی اثر را باور کند، حرکات بازیگران و دیالوگ هایی که بناست ایجاد کننده یک موقعیت کلامی کمیک باشند را جذاب ببیند، واکنش های شخصیت ها در موقعیت  هایی که بناست کمدی موقعیت ایجاد کنند را کمیک ببیند و موقعیت های عاشقانه تر را عاشقانه درک کند، در نهایت از درک تمام جوانب متکثر اثر باز مانده است. نتیجه این که «دزدی عاشقانه» تبدیل شده است به اثر بی اثر و کم رمق که مخاطب آن را درک نمی کند و به اصطلاح نچسب تلقی اش می کند. در فیلمنامه «دزدی عاشقانه» همه چیز ریشه در کلیشه دارد. اما این تمام ماجرا نیست. نوعی از ساده پسندی و بی رمقی کمیک در کلیت فیلمنامه حاکم است که باعث می شود اثر در مرحله نگارش متن از خنداندن مخاطب و درگیر کردن حالات و احساساتش ناموفق باشد.

در بهترین حالت می توان «دزدی عاشقانه» را هجویه ای قابل اعتنا از کمدی های دهه شصت و موقعیت های داستانی متعلق به آن دوران تلقی کرد. در واقع فیلمنامه «دزدی عاشقانه» نه تنها اثری از این دست را خواسته یا ناخواسته به هجو می کشد، بلکه با شوخی با اثر متفاوت خود کارگردان اثر (مینای شهر خاموش)، کلیت سینما و حال و روز آن را به هجو می کشد

از حق نگذریم اما، افتتاحیه فیلمنامه بسیار کم نقص و با ریتم درست به نگارش درآمده است. شیوه ورود به داستان که از مرحله تیتراژ شکل می گیرد، به شکلی موجز روایت تاریخی تولد تا مقطع فعلی شخصیت ها را روایت می کند و بی آنکه به پرگویی بیفتد، مخاطب را با پیشینه طویل چهار شخصیت اصلی داستان یعنی جمال کف گرگی (فرهاد آییش)، کمال شاه کلید (مهدی هاشمی )،ناصر کانادا (لوون هفتوان) و عصی یا پارمیدا (لادن مستوفی) آشنا می کند و مخاطب دیگر کم و کسری برای همراه شدن با شخصیت ها ندارد. جدای از شیوه کارگردانی اجرای بصری این سکانس، باید پذیرفت که سرعت انتقال اطلاعات، شیوه روایت و جنس انتخاب کلمات همگی با دقت و با کمترین زائده ای انتخاب شده است. همین رخداد در تیتراژ پایانی و شوخی هجو آمیز که در مورد سرنوشت شخصیت ها صورت می گیرد، وجود دارد. اما تمام مشکل فیلم از مرحله بعد از تیتراژ ابتدایی تا تیتراژ انتهایی است. به بیان دیگر تقریبا تمام فیلمنامه.

هجویه ای قابل اعتنا از کمدی های دهه شصت

«دزدی عاشقانه» را با عینکی دیگر هم می توان دید. حداقل شاید با انتخاب این زاویه دید تازه، ارتباط بهتری بین مخاطب و  فیلمنامه برقرار شود. موقعیت ها، واکنش ها، نقاط عطف، بحران ها، گره گشایی ها و داستانک های کلیشه ای تا حدی به ذات کلیشه ای بودنشان وفادارند که در مقطعی از فیلم این حدس ایجاد می شود که شاید «دزدی عاشقانه» هجویه ای است بر این جنس از کمدی سازی و کلیشه ای کار کردن. این همه باعث می شود در بخش هایی از فیلم نه به موقعیتی که درحال تماشای آن هستیم، بلکه به موقعیتی که به نظر می رسد فیلم در حال هجو کردن آن است می خندیم. برای نمونه شکل و شمایل ناصر کانادا و جنس رفتار و سکناتش، یا شیوه برگزاری سکانس های ساخت فیلم در مورد محمدعلی شاه و حضور هنروران در این سکانس ها، سکانس های عاشقانه کمال شاه کلید و عصی و ... همگی به شکلی باسمه ای و غلو شده و اغراق آمیز ارائه شده و به طرزی باور نکردنی بی مزه و غیر کمیک است. تنها مفر مخاطب برای درک این فضای نچسب، پذیرش این اصل است که فیلمنامه بنا را بر هجو موقعیت های مشابه این وضعیت قرار داده  و از پی آن می تواند پا به پای اثر پیش بیاید. در بهترین حالت می توان «دزدی عاشقانه» را هجویه ای قابل اعتنا از کمدی های دهه شصت و موقعیت های داستانی متعلق به آن دوران تلقی کرد. در واقع فیلمنامه «دزدی عاشقانه» نه تنها اثری از این دست را خواسته یا ناخواسته به هجو می کشد، بلکه با شوخی با اثر متفاوت خود کارگردان اثر (مینای شهر خاموش)، کلیت سینما و حال و روز آن را به هجو می کشد. این شکل نگاه هجو آمیز در شیوه ساخت اثری با محوریت تاریخ معاصر ایران، شکل و شمایل اداره سینما و هنروران، سلیقه مخاطب در پذیرش یا عدم پذیرش اثری مثل «مینای شهر خاموش» و مشخصه هایی از این دست بروز پیدا می کند. برای نمونه می توان به دیالوگ کارگردان درون فیلم اشاره کرد که در پاسخ به این سوال که «به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه در تابستان رخ داده بود، فصل رو چه کنیم؟» و این پاسخ که «من روایت خودم رو از تاریخ می سازم، فصل و اینا خیلی مهم نیست». یا اینکه عصی به عنوان سرمایه گذار در سینما و تامین کننده هنرور برای فیلم ها فعالیت می کند، از سوی دیگر طراح سرقت، کلاش و دزد هم هست، به نوعی طعنه آمیز می تواند تلقی شود. این همه در کنار دیالوگ های غلو شده و به شدت نخ نمای فیلم و البته موقعیت ها نچسب و غیر قابل باور فیلمنامه، تنها این راه را پیش روی مخاطب قرار می دهد که بپذیرد امیرشهاب رضویان در «دزدی عاشقانه» در تلاش بوده به هجو وضعیت فعلی سینما و جنس خاصی از گونه طنز را دنبال کند ورنه خود اثر به خودی خود چندان چنگی به دل نمی زند و ویژگی دیگری برای تحلیل فیلمنامه آن به کارنیست.

  «یک دزدی عاشقانه»

شناسنامه فیلم «دزدی عاشقانه»

نویسنده وکارگردان: امیرشهاب رضویان
بازیگران: مهدی هاشمی، فرهاد آئیش، لادن مستوفی، لوون هفتوان، امیرحسین رستمی، فرزانه قاسمی، احد محمدکرمی و...
خلاصه فیلم: دو دزد پیر کهنه  کار، آقاکمال و آقاجمال پس از سال  ها از زندان آزاد می  شوند و به امید دریافت سهم  خود از آخرین سرقت مشترک شان به سراغ همدست  شان، اسی  خانم می روند، اما...