تبیان، دستیار زندگی
اتفاقاتی عجیب در کنار دریاچه جنوا، الهام بخش «مری شلی» برای خلق رمان «فرانکشتاین» شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرانکشتاین، فراتر از یک داستان

اتفاقاتی عجیب در کنار دریاچه جنوا، الهام بخش «مری شلی» برای خلق رمان «فرانکشتاین» شد.

بخش ادبیات تبیان
دریاچه جنوا

وقتی در ماه می سال 1816 «مری شلی» شروع به نوشتن داستان «فرانکنشتاین» کرد نمی دانست تا چه حد می تواند فرهنگ داستان نویسی را در قرن های آینده تغییر دهد. او هجده ساله بود و «فرانکنشتاین» اولین تجربه او در نوشتن محسوب می شد.
اکنون پس از گذشت 200 سال از زمان نوشتن این اثر دو نمایشگاه برگزار شده که در آن در پی آن هستند که اتفاقات عجیبی را که منجر به نگارش این کتاب شد بررسی کنند؛ این که چه چیز سبب شد ایده کتاب «فرانکنشتاین» به ذهن نویسنده آن برسد.
اتفاقاتی که موجب شد «مری شلی» به این سفر بیاید خود ارزش تبدیل به یک رمان بلند را دارد. او با نامزد جوان خود «پرسی شلی»، شاعر بنام انگلیسی به این کشور فرار کرد.
همگان از اتفاقاتی که منجر شد «مری شلی» این داستان را بنویسید اطلاع دارند. حضور «شلی» و «لرد بایرون» دیگر شاعر بنام انگلیسی موجب الهام «مری» شد. در این دهکده آرام و دور از خانه حواس او پرت نمی شد و می توانست روی انرژی که از این دو فرد دریافت می کرد تمرکز کند.
شب ها که آن دو مشغول صحبت درباره موضوعات مختلف بودند «مری» ساکت می نشست و به سخنان آنان گوش می سپرد. آن دو بسیار به برقراری عدالت در دنیا علاقه مند بودند. شاید همین دغدغه و سرگرم شدن آنان سبب شد اثر «مری» از آثار آنان در زمینه علمی-تخیلی پیشی بگیرد.

اگر بخواهیم نگاه دقیقی به این کتاب بیندازیم باید اعلام کنیم کتاب داستان ارواح نیست. هیچ چیز فوق طبیعی در این داستان وجود ندارد. «مری شلی» سوالاتی را در اثر خود مطرح می کند که تا امروز اذهان مردم را مشغول کرده است. آیا انسان حق دارد زندگی مصنوعی خلق کند؟ آیا دانشمندان در حال اختراع دنیایی جدید هستند که از کنترل انسان خارج می شود؟

دریاچه «جنوا» دیگر منبع الهام «مری» برای نگارش این داستان بود. این دریاچه که به دلیل جنگ «بریتانیا» با «فرانسه» به روی مردم کشور بسته شده بود بار دیگر به روی بازدیدکنندگان بریتانیایی گشوده شد. اطراف این دریاچه پر از کوه های پوشیده از برف بود که اصلاً شبیه کوه های «انگلیس» نبودند. هنگام درخشش آفتاب منظره زیبایی شکل می گرفت اما هوای طوفانی این منطقه الهام بخش هوای زمستانی داستان فرانکنشتاین شد. اگر هوای این منطقه همیشه آفتابی بود شاید این داستان به ذهن «مری» خطور نمی کرد. هرچند  تابستان آن سال هوا نه تنها در سوئیس بلکه در همه جای دنیا بسیار سرد بود.
همین هوای سرد سبب شد جمعی که برای گردش به «جنوا» سفر کرده بودند برای چند روز در خانه حبس شوند. اینجا بود که «لرد بایرون» به همه برای نوشتن یک داستان ترسناک پیشنهاد داد..
اگر تاکنون فقط فیلم هایی که از روی این داستان نگاشته شده است خوانده اید بهتر است کتاب را بخوانید تا بفهمید چقدر بهتر از نسخه های ویدئویی داستان است. «مری» دختر «ویلیام گودوین»، نویسنده مشهور انگلیسی و «مری وول استونکِرَفت»، فعال حقوق زنان در قرن هجدهم بود. او همیشه در فضایی زیسته بود که  افراد فرهیخته بود. داستان او نیز نظرات فلسفی دوران خود را دچار چالش می کند.
اگر بخواهیم نگاه دقیقی به این کتاب بیندازیم باید اعلام کنیم کتاب داستان ارواح نیست. هیچ چیز فوق طبیعی در این داستان وجود ندارد. «مری شلی» سوالاتی را در اثر خود مطرح می کند که تا امروز اذهان مردم را مشغول کرده است. آیا انسان حق دارد زندگی مصنوعی خلق کند؟ آیا دانشمندان در حال اختراع دنیایی جدید هستند که از کنترل انسان خارج می شود؟

«مری» خطر جدایی اخلاقیات از علم را دریافته بود. امروزه در قرن 2016 مهندسی ژنتیک علم روز محسوب می شود و «مری» این موضوع را دویست سال قبل پیش بینی کرده بود.

«مری» در آغاز داستان کوتاهی با همین موضوع نوشته بود و «پرسی شلی» پس از خواندن آن «مری» را ترغیب به تبدیل آن به یک رمان بلند می کند.

««فرانکنشتاین» در سال 1818 منتشر شد و به سرعت به یک اثر پرفروش تبدیل شد. او از زبانی ساده در اثر خود بهره گرفته بود در حالی که آثار این چنینی در آن زمان از کلمات خارجی بسیار استفاده می کردند.
او پس از «فرانکنشتاین» چند داستان دیگر نوشت اما هیچ کدام محبوبیت آن کتاب را به دست نیاوردند. به زعم خود وی «آن روزها بسیار خوب بودند. روزهایی که مرگ و اندوه در حد کلمه قدرت داشتند.» او در سال 1851 و در سن 53 سالگی به عنوان آخرین بازمانده حلقه «جنوا» از دنیا رفت.

این دو نمایشگاه که در منطقه «جنوا» برگزار می شوند دارای اسم های متفاوتی هستند. اولی «فرانکنشتاین: خلق تاریکی» و دیگری «لرد بایرون و ملاقات قلعه آشیون» نام دارد.


منبع: ایبنا