تبیان، دستیار زندگی
محمد ابراهیم جعفری معتقد است که نوگرایی همان سادگی است او شجاعت داشتن در بیان هنری را در نوگرا بودن موثر می داند تا آنجا که هنرمند مدام تجربه کند حتی اگر این تجربه‎ها اشتباه باشند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

محمدابراهیم جعفری و  نوگرایی

محمدابراهیم جعفری معتقد است که نوگرایی همان سادگی است او شجاعت داشتن در بیان هنری را در نوگرا بودن موثر می داند تا آنجا که هنرمند مدام تجربه کند حتی اگر این تجربه َها اشتباه باشند.

محمد ابراهیم جعفری نقاشی است نوگرا. این را از کارهایی که در نخستین سال های جوانی خلق کرده است می توان فهمید. او نقاشی را مثل شعر می َداند و شعرهایش نیز همچون تابلوی نقاشی سرشار از تصویر است، تصویرهایی که جهان او از کودکی تا همین سال َهای پربار کهنسالی را نشان می َدهد. با او به گفت َوگو نشستیم تا درباره این جهان شاعرانه و رنگارنگ صحبت کنیم.

آقای جعفری شما به عنوان یکی از نخستین هنرمندان نوگرای ایران شناخته شده اید. این نوگرایی را چگونه تعریف می کنید؟

من معمولا ساده با این موضوع برخورد می کنم، نوگرایی یعنی تو از هر چیز ساده ای خوشت بیاید و اصلا هم فکر نکنی که اشتباه می کنی. من این جمله را بسیار دوست دارم که می گوید؛ به اندازه اشتباهاتت می توانی خلاق باشی، یا آن حکیم چینی که می گوید: فکر خوب قلم مو را از حرکت باز می دارد. به نظر من زیربنای هر چیز در کار ما آن چیزی است که در اطراف ماست یعنی اکر نقاشی می کنیم با همه چیز را بشناسیم. به تعداد آدم َها در مسیر تجربه هنری آثاری هست که ممکن است باعث خنده دوستان هنرمند شده باشد اما وقتی کار به نتیجه رسیده است که موجبات حسادت یا شگفتی دیگران را فراهم کنید.

زمانی که جریان نوگرایی در هنر ایران پیش آمد مثل هر رویداد دیگری مخالفانی وجود داشت، در چنین شرایطی چطور کار می کردید؟

پیش از آن دوره من و چند نفر از دوستان از جمله غلامحسین نامی به این فکر کردیم که باید کاری کنیم که از طریق آن پول دربیاوریم، من دوستی داشتم که دندانپزشک بود و هر سال برنامه ای برگزار می َکرد که در آن دندانپزشک ها به مردم روش درست مسواک زدن را یاد می دادند. برای این برنامه به تعدادی غرفه نیاز داشتند و از ما برای ساختن این غرفه ها دعوت کردند. من تکه ای پلاستوفوم پیدا کرده بودم و با آن کار کردم و به نظرم رسید که این ماده بهترین متریال برای ساختن غرفه است. به همراه آرابیک باغداساریان و دوست دیگری شروع به کار کردیم. دیدم این ماده تا می شود و نوعی چسب آن را سوراخ می َکند به همین دلیل شروع به ایجاد شکل ها و حفره هایی روی این ماده کردم. محسن وزیری مقدم وقتی این کار را دید خیلی خوشش آمد هرچند خودش چوب را برای کار انتخاب کرد. آن حجم را با خاک رس رنگ کردم. مدرنیسم آن دوران شروع شده بود و اولین بار که کارهای مدرن ایرانی را برای نمایش انتخاب کردند این کارهای من با پلاستوفوم را انتخاب کردند. پس از آن نمایشگاه در خارج از ایران بود که من به هنرمند مدرنیست تبدیل شدم. من شعر هم می َگفتم و با غلامحسین نامی موزیک هم می ساختم که همه حال و هوایی نو داشتند و این رویکرد نو در همه کارهای من وجود داشت. کسی که فکر کند می َخواهد مدرن کار کند و برای چنین شکلی از کار کردن تصمیم بگیرد، موفق نخواهد شد. باور بشر است که او را خلاق کرد و می َتوان گفت بشر اولیه مدرن ترین افراد در تاریخ بوده است.

همانطور که گفتید استفاده از متریال بود که نخستین بار شما را به سمت خلق اثری با حال و هوای مدرنیستی برد، کمی درباره تاثیر متریال در حرکت مسیر هنری تان به سمت خلق آثار مدرنیستی صحبت کنید.

من فکر می کنم هر اندازه که جرات داشته باشید می َتوانید متریالی که دیگران استفاده کرده اند را دوباره در کارخودتان نو کنید. متریال نقش بسیار مهمی دارد کسی که به کاری که انجام می دهد آگاه است توانایی این را دارد که از همه چیز استفاده کند بدون آنکه کارش مصنوعی یا تقلیدی به نظر برسد. هنرمندی که توانایی خلق دارد از ذهنی شاعر برخوردار است. شاعر نه به معنای کسی که از کلام استفاده می َکند بلکه هر کسی که به سادگی هنرش را نشان می دهد.

چه شد که نخستین بار در کارهایتان از ماسه استفاده کردید و بعد آن را در کارهای دیگرتان ادامه دادید؟

یکی از مسائل مهم در نقاشی بافت و آشنایی با انواع آن است، خود این بافت انرژی خاصی دارد و حتی گاه کمی تغییر نور می َتواند کل کار را تغییر دهد. شن بسیار راحت بود، بوم را چسب می َزدیم روی آن شن می َریختیم و این شن بسیار محکم روی بوم می َچسبید.

فضای کارهای شما در عین انتزاعی بودن حال و هوای ایرانی خود را حفظ کرده است درباره این شکل فرم و فضا در کارهایتان نیز بگویید.

من در فضای معماری ایرانی و خانه َهای روستایی بزرگ شده ام، در چنین فضایی حتی اگر چیز دیگری هم به ذهن شما بیایید با خود خواهید گفت کشیدن آن به من چه ربطی دارد. وقتی من شروع به کار کردم بافت درخت َهای بادام یا حتی خود میوه بادام به من انرژی می َداد، در واقع من هر چیزی که در اطرافم می دیدم را می َکشیدم. اگر من در فضای این آثار زیست نکرده بودم نمی َتوانستم آنها را به شکلی بکشم که بر مخاطب تاثیر بگذارد. اما درباره فضای انتزاغی نیز باید بگویم این عادت ماست که فکر می َکنیم درخت انتزاعی نیست، ما اینگونه فکر می َکنیم زیرا درخت را می َشناسیم و برای انسان چیزی که ناشناخته است و آن را ندیده می تواند انتزاعی باشد. اگر طبیعت را خوب بشناسید و زبان درستی نیز انتخاب کنید کاری ارائه خواهید کرد که همه آن را می فهمند اما نو است. ما از یک پرده با رنگ َهای سفید آبی روشن و خاکستری خوشمان می َآید چون این رنگ ها در جان ما ریشه دارند و البته ما آنها را در چنین پرده نقاشی نمی َشناسیم.

کارهای شما همیشه فضاهای تیره و خاکستری رنگی َهستند که تاش های رنگی درخشانی روی آنها دیده می َشود این فضای رنگی چه مفهومی برای شما دارد و چرا در یکی دو دهه اخیر کار تمام رنگی از شما ندیده ایم؟

تا آنجا که می دانم همه رنگ ها در کارهای من وجود دارند؛ در مورد رنگ دو نکته"سرد و رنگ" و "تاریک و روشن " وجود دارد. من سرد و گرم را با احتیاط روی بوم می گذارم اما تاریک و روشن را به راحتی به کار می َبرم و البته خودم دلیل این موضوع را نمی دانم.

اگر بخواهید دوره های کاری برای خودتان در نظر بگیرید این دوره ها چه عناوینی خواهند داشت؟

من نمی َتوانم کارهایم را به این شکل تقسیم بندی کنم زیرا همه این کارها با هم مرتبط هستند. وقتی کاری می َکنم آن اثر را بخشی جدا تصور نمی َکنم بلکه این کار فقط یکی از همه آثار من است.

شما نقاشی می کشید، شعر هم می َگویید، خودتان را شاعر می دانید یا نقاش؟

من بیشتر خودم را شاعر می َدانم. فضای شاعرانه را تو خودت خلق می کنی و وجود خارجی ندارد. تمام خلاقیت ها نه از عقل که از جان برمی َخیزد مانند کسی که در خواب و بیداری باشد و گویی رویا می بیند.

هنرآنلاین