تبیان، دستیار زندگی
سینمای حاتمی کیا ، سینمای شهودی است. در واقع حاتمی کیا از لحظه ای ساخت اثرش را آغاز می کند که تصمیم می گیرد حرفی که دغدغه روزش است را بزند. در مرحله بعد هرآنچه اتفاق می افتد ریشه در درونیات و باورهای حاتمی کیا دارد. برای او چندان اهمیتی ندارد که مثلا فلان
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دنیای بادیگارد حاتمی کیا

سینمای حاتمی کیا ، سینمای شهودی است. در واقع حاتمی کیا از لحظه ای ساخت اثرش را آغاز می کند که تصمیم می گیرد حرفی که دغدغه روزش است را بزند. در مرحله بعد هرآنچه اتفاق می افتد ریشه در درونیات و باورهای حاتمی کیا دارد. برای او چندان اهمیتی ندارد که مثلا فلان قاعده در داستان گویی رعایت شده است یا نه، یا بهمان شیوه دیالوگ نویسی به کار بسته شده است یا خیر.

محمدرضا مقدسیان - بخش سینما و تلویزیون تبیان
بادیگارد

در این فضا حاتمی کیا بیش از آنکه به بیان درونی محتوای فکری اش اهمیتی بدهد، و بیش از آنکه تلاش کند مفاهیم مدنظرش را به اصطلاح دراماتیزه کند، ذوق آن را دارد تا حرفش را بزند ولو به شکلی نخراشیده و گل درشت و حتی شعاری. مهمترین اصل برای حاتمی کیا سخن گفتن از آن چیزی است که حس می کند باید بگوید.از سوی دیگر اما حامی کیایی که فیلمنامه نویسی قوام یافته را چندان مهم نمی داند یا نمی تواند که بداند، در مرحله کارگردانی حرف های بسیاری برای گفتن دارد. این جنس از عملکرد هم شاید ریشه در ذهن تصویری و شیوه شهودی او برای فیلم سازی داشته باشد.
سکانس آغازین و پایانی "بادیگارد" نمود واضحی بر تبحر حاتمی کیا در کارگردانی و حلق سکانس های تاثیر گذار و در عین حال بزرگ است. وجه بارز این سکانس ها لزوما وسعت و پیچیدگی ظاهری آنها نیست، بلکه روحی است که دراین سکانس ها جریان دارد و این دقیقا همان مشخصه ای است که جان مایه اصلی آثار حاتمی کیا را شکل می دهد و مخاطب را بعضا دل دلی می کند.
اما نکته اینجاست که به نظر می رسد در "بادیگارد" یکدستی و همگنی در شیوه کارگردانی وجود ندارد. درواقع برخی سکانس های فیلم(به طور ویژه سکانس تعقیب و گریز نهایی) در سطح بالایی به تصویر در آمده ولی در بخش های میانی اثر ردپایی از این آب و رنگ و ذوق ورزی در کارگردانی را نمی بینیم.

پر واضح است که رخدادهای فیلمنامه و نقاط عطف داستانی است که بستر بروز بیرونی شیوه کارگردانی را فراهم می کند. به بیان بهتر برکسی پوشیده نیست که نمی توان انتظار داشت که در تمام سکانس های فیلم حجم پرتعداد حوادث و رخدادها با سرعت بالا رقم بخورد.اما نکته اینجاست که به دلیل ضعف های جدی فیلمنامه "بادیگارد" در سکانس هایی که می بایست بار پیشبرد فیلم بر دوش فیلمنامه، رخدادهای اصلی و فرعی و کنش و واکنش های درونی شخصیت ها پیش باشد، و کارگردانی و جلوه های ویژه بصری و میدانی، انفجار و درگیری و تعقیب و گریزی در کار نیست، تمام ضعف ها و از هم پاشیدگی های ساختار درام به چشم می آید باعث افت کیفی واضح فیلم می شود. گو اینکه در فضای شلوغ سکانس های اصلی فیلم مخاطب مجالی برای دریافت مشکلات فیلمنامه نمی یابد و در میانه داستان این نواقص بیشتر به چشم می آیند.

روایت ماجرای یکی از اعضای تیم حفاظت شخصیت ها که دچار تردید در انجام وظایفش شده و به لحاظ اعتقادی درگیری های شخصی را تجربه می کند و در این میان با فرزند یکی از دوستان قدیمی اش همراه می شود، به خودی خود خط داستانی جذاب و پرکششی دارد، اما چه می شود که این خط داستانی در حد همان خط داستانی باقی می ماند و به قصه و فیلمنامه ای تمام عیار بدل نمی شود. یکی از جدی ترین دلایل این ماجرا خلق موقعیت های گل درشت و بیان دیالوگ های گل درشت تر از زبان شخصیت هایی است که مخاطب باورشان نمی کند.در واقع درشت گویی و باورناپذیری دو بال مهم ماجرای ضعف فیلمنامه هستند. از یک سو درشت گویی و بیان مفاهیم به صورتی مستقیم و نخراشیده باعث جداافتادگی مخاطب از شخصیت ها می شود چرا که باور این جنس دیالوگ ها و فهم موقعیت های مثالی که حاتمی یا آنها را خلق می کند برای مخاطب دشوار است و به شکلی هم افزا، مسئله باورناپذیری باعث تشدید نخراشیده به چشم آمدن سایر دیالوگ های فیلم نیز می شود. در واقع این دو نقیصه به کمک هم می آیند تا مخاطب را از اثر جداکنند.

بادیگارد

در کنار این نواقص برجسته در "بادیگارد"، همانطور که در سطرهای بالا مطرح شد، نمی توان از توان حاتمی کیا در کارگردانی، فضا سازی و استفاده بهینه از داشته های تکنیکی سینما اعم از رنگ، نور، صدا، موسیقی و البته نماهای آهسته (slow motion) که به نوعی امضای حاتمی کیا در ساخت آثارش تلقی می شود به راحتی صرف نظر کرد. در سینمایی که سالهاست ساخت اثری از جنس بادیگارد را فراموش کرده، کمتر کارگردانی در قد و قواره های حاتمی فعال هستند که قابلیت طراحی و کارگردانی سکانس هایی از جنس سکانس حمله انتحاری ابتدای فیلم و یا سکانس بمب گذاری انتهای فیلم را با این قوت کارگردانی کنند. کمتر کارگردانی این جرات را به خرج می دهد که ساخت چنین سکانس هایی را برای اولین بار تجربه کند. اما نکته اینجاست که اگر انصاف داشته باشیم باید قبول کنیم که حاتمی چه در "بادیگارد" و چه در بسیاری ازاثار قبلی خودش، یکی از اولین ها در بردن سینمای ایران رو به جلو بوده است. در واقع کارگردانی با استاندارد و اندازه های حاتمی کیا چه دوست داشته باشیم و چه خیر، یکی از بهترین کارگردان های حال حاضر سینمای ایران است، اما جز متوسط ترین فیلمنامه نویسان سینمای ما هم هست. پر واضح است که اگر حاتمی کیا زوج فیلمنامه نویس مناسب و همداستان خودش را بیابد حتما و قطعا می تواند حرف های بسیار مهم تری در سینمای ایران بزند، حرف هایی که از کلیشه، شعار و بیانیه دور می شود و تبدیل به داستان و فیلمنامه می شود. حرف هایی که نه در اولین مرحله گوش فرادادن بلکه بعد از تماشای فیلم و در بطن روان مخاطب درک شود. حرف هایی که در لایه های درونی فیلمنامه تنیده شده باشد و در فضایی سینمایی مطرح شود. آنجاست که توان غیر قابل انکار حاتمی کیا در فیلمسازی شهودی و کارگردانی به دور از محافظه کاری، می تواند یک فیلم که ابتدا سینماست و بعد بیانیه و منتقل کننده معنا را به جریان سینمای ایران عرضه کند. "بادیگارد" به طرزی قابل پیش بینی تمام مشخصه های سینمای حاتمی کیا را دارد.این فیلم همزمان فیلمنامه ای متوسط اما کارگردانی قابل دفاع و جسورانه را تداعی می کند. به بیان بهتر حاتمی کیا در اثر تازه ش همچنان بر جنس نگاه بیانیه محورش بر سینما تاکید دارد و بر مبنای خوش سلیقگی و توانایی بالایش در کارگردانی اثری قابل قبول از جنس سینمای همیشگی اش به مخاطب عرضه کرده است.