تبیان، دستیار زندگی
ابوالفضل راه چمنی فروردین امسال به جمع شهیدان مدافع حرم پیوست. راه چمنی از مربیان نمونه طرح صالحین و عضو فعال پایگاه شهید آوینی حوزه ۳ سیدالشهدا(ع) ناحیه مقاومت بسیج شهرستان پاكدشت بود كه در دفاع از حرم اهل بیت و در مبارزه با تروریست های تكفیری به درجه رف
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قرآن، رهنمود شهادتش

ابوالفضل راه چمنی فروردین امسال به جمع شهیدان مدافع حرم پیوست. راه چمنی از مربیان نمونه طرح صالحین و عضو فعال پایگاه شهید آوینی حوزه ۳ سیدالشهدا(ع) ناحیه مقاومت بسیج شهرستان پاكدشت بود كه در دفاع از حرم اهل بیت و در مبارزه با تروریست های تكفیری به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید متولد 1364 و متأهل بود. «علی اكبر راه چمنی » پدر شهید از ویژگی های رفتاری و اخلاقی فرزندش می گوید.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
ابوالفضل راه چمنی

شهدای مدافع حرم تربیت یافته دامان خانواده ای هستند كه آنها را به سعادت شهادت رساندند، شما به عنوان پدر شهید چه كاری برای بالا بردن اطلاعات معنوی و اعتقادی پسرتان انجام دادید؟
از بدو تولد آقا ابوالفضل، مادرش تأكید بسیاری داشت كه بدون وضو به نوزاد شیر ندهد. خیلی روی این مسئله مقید بود. زندگی شهید از بدو تولد اینگونه آغاز شد. از بچگی تحت تأثیر تعالیم مادرش بزرگ شد و پا گرفت. در مدرسه هم یكی از بهترین دانش آموزان مدرسه بود و در رشته ریاضی رتبه دوم را در منطقه آورد. بعد از دوران تحصیل هم عضو سپاه شد و علاقه بسیار زیادی به كارش داشت. كارهای نظامی را خیلی دوست داشت. از بچگی دنبال ورزش رفت و یك كوهنورد و صخره نورد، چترباز و غواص واقعی بود. دوره تمام این رشته های ورزشی را دیده بود و حرفه ای ورزش می كرد. گاهی هم كشتی می گرفت. شغل من طوری بود كه خیلی نمی توانستم در رابطه با مسائل مختلف با ابوالفضل صحبت كنم و به همین دلیل كاملاً تحت نظر مادرش رشد كرد. مادر شهید نقش بسیار زیادی در پیدا كردن مسیر زندگی شهید داشت و اینكه ابوالفضل امروز به عنوان یك شهید مدافع حرم شناخته می شود، حاصل زحمات مادرش است.

چند فرزند دارید؟
من شش فرزند دارم كه دو دختر و چهار پسر هستند. ابوالفضل فرزند یكی مانده به آخر بود.

بحث رفتنشان به سوریه از چه زمانی پیش آمد؟
اصلاً هیچ حرفی درباره سوریه رفتنش به ما نگفته بود. هر بار كه می خواست اعزام شود به ما می گفت برای رفتن به یكی از شهرهای داخلی مأموریت دارم، نگرانم نباشید. تماس هم می گرفت شماره تهران می افتاد و ما نمی فهمیدیم كه به سوریه می رود. چون من ناراحتی قلبی دارم و مادرش هم خیلی سرحال نیست به همین خاطر هیچ وقت به ما نمی گفت به كجا می رود. من این اواخر متوجه شدم به سوریه می رود.

این اواخر كه متوجه اعزامش شدید از دلایل رفتنش صحبت كردید؟

ابوالفضل انس زیادی با قرآن داشت. یك قرآن جیبی داشت و حداقل پنج، شش بار آن را می خواند. فكر می كنم حافظ پنج جزء قرآن بود. گاهی به من تأكید می كرد كه پدر چرا كم قرآن می خوانی ، حضرت امام روزی چند جزء قرآن می خواند. مگر ایشان الگوی ما در زندگی نیست. به نظرم همین انس داشتن به قرآن باعث شد ابوالفضل به این درجه برسد

ابوالفضل رفت تا از حرم حضرت زینب(س) دفاع كند. خیلی بچه توداری بود. سؤال هایی كه از او می پرسیدم را به سختی جواب می داد. خیلی راضی نبود درباره كارهایش با كسی صحبت كند. یكی از دلایلی كه بی سروصدا می رفت و می آمد همین موضوع بود. الان تازه بعد از شهادتش فهمیدم ابوالفضل درجه دار بود. خیلی بی ریا بود و اصلاً اهل تعریف كردن از خودش نبود.

شهید چند بار اعزام شده بود؟
 دفعات زیادی رفته بود. فكر می كنم قبل از شهادت هفت یا هشت بار اعزام شده بود.

رفتن و شهادتش برایتان سخت نبود؟
خیلی سخت بود. مگر می شود فرزند آدم از دست برود و سخت نباشد. البته از یك طرف هم خوشحالم پسرم در راهی قدم گذاشته كه به شهادت ختم شده. در راه خیر قدم گذاشت و عاقبت به خیر هم شد. از یك طرف هم بچه ام است و جایش برایم خیلی خالی است.

اگر از همان اول می فهمیدید به سوریه می رود ممكن بود اجازه ندهید برود؟
نه، اجازه می دادم. صحبت كردن درباره ابوالفضل برایم سخت است، نمی دانم چرا. این اواخر به من اشاراتی می كرد و از من اجازه می گرفت و می رفت. منتها مادرش هیچ خبری از رفتنش نداشت. با من در تماس بود و این اواخر در جریان فعالیت هایش بودم.

متأهل بودند؟
بله، متأهل بود ولی فرزندی نداشت. همسرشان هم مثل خودشان یك بسیجی محكم و درجه یك است. ابوالفضل هم با صحبت هایش به خوبی او را آماده كرده بود.

شما پسرتان را به عنوان یكی از شهیدان مدافع حرم چگونه شناختید؟ به نظرتان چه مسائلی آقا ابوالفضل را به عنوان یك جوان دهه شصتی انقدر شاخص كرده بود؟
ابوالفضل یك ریال هم به دنیا وابسته نبود و هیچ دلبستگی ای به دنیا نداشت. به تعبیر دیگر برای زمین نبود و در آسمان ها سیر می كرد. پسرم حساب هر روزش را داشت و آخر هر سال خمس مالش را می داد. یك ریال هم خمس بدهكار نبود. ابوالفضل انس زیادی با قرآن داشت. یك قرآن جیبی داشت و حداقل پنج، شش بار آن را می خواند. فكر می كنم حافظ پنج جزء قرآن بود. گاهی به من تأكید می كرد كه پدر چرا كم قرآن می خوانی ، حضرت امام روزی چند جزء قرآن می خواند. مگر ایشان الگوی ما در زندگی نیست. به نظرم همین انس داشتن به قرآن باعث شد ابوالفضل به این درجه برسد. خیلی عاشق بود. برای رهبرش می مرد و خیلی ولایی بود. الان همه از بابت نبود ابوالفضل ناراحت هستند كه دیگر بینمان نیست. خودم واقعاً دوستش داشتم و بچه دوست داشتنی ای بود. اخلاق آرام و خوبی داشت. خنده رو بود و با بچه ها بچگی و با بزرگ ترها، بزرگی می كرد. هیچ وقت به من و مادرش بی احترامی نكرد. پای مادرش را می بوسید و اگر یك روز ناراحت بودیم به خانه مان می آمد و سعی می كرد خوشحالمان كند. واقعاً قوت قلب من بود.

سخن پایانی.
این لطف خدا بود كه ابوالفضل نسبت به بقیه همسن و سال هایش متفاوت باشد. مادرش زمان برادر بزرگ ترش مریض احوال بود و شاید هنگام شیردادن به آنها دقت نداشت، اما برای ابوالفضل همیشه با وضو شیر می داد. به نظر خودم شیر دادن با وضو به بچه تأثیر بسیار زیادی در رفتار و روحیات او دارد. شهید بدون وضو از خانه خارج نمی شد. به دوستانش هم خواندن قرآن و نماز شب را بسیار توصیه می كرد.


منبع : روزنامه جوان