حدیث اخلاص
(زندگینامه شیخ عباس قمی)
آشنایی با مردان بزرگ و آگاهی از زندگی فردی، اجتماعی آنان و كشف راز و رمز موفقیّت و پیشرفت آنان در راه فتح قلههای علم و عمل مایه رشد و پیشرفت جامعه و افراد آن است. هر جامعهای وقتی زنده و پویاست كه آثار گذشتگان را مورد مطالعه و بررسی عمیق قرار دهد و از گفتهها و عملكردهای آنان بهره برد. و آنان را الگوهای زندگی خویش بشمار آورد و رو به قبله انسانهای نمونه به نماز ایستد.
پدر و مادر شیخ عباس قمی
شیخ عباس بارها گفته است: قسمت مهمی از موفقیتهای من مربوط به مادرم هست زیرا آن بانوی محترم در حدّ امكان در حال ناپاكی مرا شیر نداده و مدام سعی داشته است كه مرا با طهارت شیر دهد.
او میگفت: مادرم از زنان پارسا و با خدا بود و یكی از امتیازاتش این بود كه هیچگاه نماز اوّل وقتش فوت نمیشد. پدر وی هم از صالحین و متّقین بود طوری كه در كتاب تاریخ قم نوشته مرحوم ناصر الشریعه قمی آمده است، پدر شیخ عباس از صلحا و أتقیاء بوده است.
معلم نوجوان
شیخ عباس، دوران كودكی و نوجوانی را در زادگاهش شهر قم گذراند. از همان دوران كودكی آثار نبوغ در چهرهاش نمایان بود، او كه دارای اندامی ضعیف اما روحی مقاوم، دلی آرام و فكری بلند و ارادهای استوار بود، روح بلند و ذهن جستجوگرش وی را بر آن میداشت كه از هر چیزی آگاهی داشته باشد. هنگامی كه راه میرفت آهسته و با وقار گام برمیداشت. با در و دیوار محلّه و محیط زادگاهش كه زادگاه مردان بزرگی چون ابن بابویهها و علی بنابراهیمها و ابن قولویهها و ... بود سخن میگفت و برای آینده نقشههایی از تعبّد و تلاش و تكامل در ذهن ترسیم میساخت. گاه رو به سوی حرم مطهّر بانوی الهی دخت امام موسی بن جعفر علیهماالسلام مینمود و در بقعه نورانیش آثار دین و ایمان را نظاره میكرد، میدید كه چگونه زائران مشتاق گرد بارگاهش پروانهوار میگردند. و غبار كویش را همراه با معرفت دین، با خود به سوغات میبرند. او با خود میگفت: «هذا من فضل ربّی»؛ این از لطف و كرم خدای سبحان است كه در كنار تربت پاك بانوی دو عالم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام در آسایش و نعمت و بركت زندگی میكنم.
شیخ عباس گرچه از نظر سنّی كودك بود اما روحی بزرگ داشت. در هنگام صحبت چنان محكم و خوب حرف میزد كه گویی مردی با سنّ و سال و تجربه بالا سخن میگوید. او كودك بود ولی عادات كودكانه نداشت. هنگامی كه همسنّ و سالانش از وی درخواست میكردند كه در جمع آنها شركت جوید، نمیپذیرفت. وقتی اصرار میكردند میگفت با یك شرط من به جمع شما ملحق میشوم و آن این كه برایتان قصه بگویم. بچهها كه داستان را دوست میداشتند هورا میكشیدند و با فریاد شادی گردش را میگرفتند. او لب به سخن میگشود و داستان میگفت، داستان راستی و درستی، داستان جوانمردی و نامردی و قصه زندگیهای تلخ و شیرین. و با این داستانها كام دوستانش را شیرین میكرد و همگی را در شگفتی فرو میبرد. گویی معلّم دلسوز و مهربانی بود كه نغمههای عشق به معرفت و تربیت را در گوش كودكان زمزمه میكرد. زمانیكه كودكان را مجذوب حرفهای خود میساخت آنگاه دلهای آنان را به سوی بارگاه منوّر حضرت معصومه(س) متوجه میكرد.
عباس آقای قمی دروس مقدماتی را نزد استادانی بزرگ فرا گرفت. استادانی كه معرفت الهی در روح آنان تجسم یافته بود. او از خرمن دانش این بزرگان خوشهها چید. ولی بیشترین بهره را از محضر عالم آگاه آیةالله حاج میرزا محمد ارباب قمی برد. عباس آقا كه اینك شیخ عباس شده بود به استادش ارباب عشق میورزید و در مسیر تحصیل دروس حوزه در مقابل عظمت او زانوی ادب بر زمین میزد.
در حوزه نور
شیخ عباس قمی پس از به پایان رساندن مرحله متوسط تحصیلات حوزوی دلش هوای دیاری دیگر كرد. او كه دارای هوش و ذكاوت فوقالعادهای بود و برای كسب دانش و معرفت الهی حدّی نمیشناخت هرگز نمیتوانست خود را به اندوختههای محدود حوزه قم قانع ساخته و دل آرام گرداند. از این رو قبل از رفتن به نجف روح خود را روانه شهر پاكان و دیار ایمان و آستان مقدس امیرمومنان حضرت علی علیهالسلام كرد. او در سال 1316 هـ. ق كوله بار سفر بست و برای فراگیری دانش بیشتر عازم نجف اشرف شد. در بدو ورود به زیارت بارگاه منوّر امام همام و پیشوای شهیدان تاریخ شتافت و در كنار تربت پاكش قرار گرفت و با چهرهای غریبانه و دل گرفته بر غریبی آن مظلوم تاریخ گریست.
او آرزوهای دلش را به محضر پیشوای خود عرضه داشته و عنایت و توجه بیشتر را از عمق جان درخواست نمود. گویا آن انسان الهی و امام شیعیان جهان به این جوان قمی كه عصاره اخلاص قمیان بود و اینك زائر قبرش و طالب علوم علوی محسوب میشد، چنین خطاب كرد: «دلباخته چشمه زلال معرفت آرام بگیر و نویدت باد كه در آینده نزدیك یكی از ناقلان اخبار و روایان احادیث ما خواهی بود. از آنجا كه شیخ عباس اشتیاق وصفناپدیری به شناخت روات و محدثین صادق و نقل اخبار اهل بیت علیهم السلام داشت، سعی كرد استادی را برگزیند كه از كوثر حدیث سیرابش نماید. از این رو از همان ابتدای ورود به نجف اشرف شیفته عالم آگاه، محدث و محقّق بزرگ، حاج میرزا حسین نوری طبرسی گشت و در درس او شركت جست. شیخ عباس قمی آنچه را از استاد یاد میگرفت به رشته تحریر در میآورد و همانند استاد دوباره بازگو میكرد. طولی نكشید كه به واسطه حافظه قوی و تلاش پیگیر به مقام و منزلت والایی در نزد استاد دلسوز و پرتلاش دست یافت. تا آنجا كه استنساخ كتاب با ارزش مستدرك الوسائل را در اختیار گرفت و به خوبی از عهده این كار بزرگ برآمد و در زمینه تألیفات دیگر محدث نوری كمك شایستهای از خود نشان داد. شیخ عباس كه اینك محدّت قمی نامیده میشد در طول دوران تحصیل یك لحظه از كتاب و حدیث و دعا و مناجات جدا نبود.
زائر خانه خدا
محدث قمی پس از گذارندن مراحل حدیث شناسی در محضر استادی بزرگ چون محدث نوری اینك به لطف انس با احادیث اهلبیت نورانی شده بود. دعا و مناجات محدث قمی در شبانگاه و زیارت ائمه اطهار به خصوص مولای متقیان روح او را بیش از پیش صیقل داده بود به طوری كه خانه خدا كعبه دلها و قبله مسلمانان او را میطلبید. احساس میكرد كسی در وجودش او را ندا میزند. از این رو به قصد زیارت خانه خدا و مرقد مطهر رسول خدا صلوات الله علیه عراق را به سوی حجاز ترك كرد. او سال مشرف شدن به خانه خدا را چنین آورده است:
«در خدمت او (محدث نوری) بودم تا سنه 1318هـ. ق پس خداوند متعال حج بیتالله الحرام و زیارت قبر حضرت سیدناالانام علیه و علی آله التحیة و السلام مرا عنایت فرمود.»
محدث بزرگ، در این سال به طواف خانه خدا شتافت و قبر رسول اكرم صلوات الله علیه را در بغل گرفت و سیراب از زمزم عشق برای زیارت مرقد مطهر معصومه قم و صله ارحام با والدین و اقوام به سوی ایران كوله بار كوچك خود را برداشت.
محدث قمی در این خصوص مینویسد:
«پس از اداء حج و فراغ از زیارت از طریق فارس به بلد قم برای زیارت سیدتنا فاطمه بنت موسی بن جعفر(ع) كه وعده بهشت در زیارت او وارد شده و تجدید عهد با والدین مراجعت كردم.»
او در سال 1322 هـ. ق به قم برگشت و مشغول تألیف و تدریس و وعظ و ارشاد مردم شد. تا سال 1329هـ. ق در این شهر مذهبی اقامت داشته و برای بار دوم عازم بیتالله الحرام شد. پس از مراجعت از زیارت خانه خدا همچنان در قم سكونت داشت. در سال 1331هـ. ق بنا به عللی و مخصوصاً به خاطر تنگدستی و فقر مالی به مشهد مقدس حضرت امام رضا علیه السلام مهاجرت كرد و در آنجا سكونت گزید.
محدث قمی كه از كلام رسا و بیان شیوایش باران رحمت الهی میبارید و در مجلس موعظهاش گلهای معطر توبه و بازگشت به سوی خدا میروئید، هیچ فرصتی را برای تربیت و بازگو كردن احكام اسلام و اخلاق الهی از دست نمیداد. و طلاب و عامه مردم هم كه او را حدیث بارز اخلاص میدانستند و كمالات روحانی و انسانی را در قاموس او مییافتند یك لحظه از درس و بحث او غفلت نمیكردند و ساعات و وقت كار خود را به گونهای تنظیم میكردند كه از درس اخلاق او كه درس انسانسازی و دوستی دوباره با خدا و پشت كردن به دنیا بود استفاده كنند.
محدث قمی در هر هفته شبهای پنجشنبه و جمعه در مدرسه میرزا جعفر مشهد درس اخلاق برقرار میكرد. از همان ابتدا روشن بود كه مواعظ و اندرزهای او در جان شنوندگان خواهد نشست و با استقبال پر شور مردم روبرو خواهد شد. بدینسان در هر نوبت حدود هزار نفر در پای درس ایشان شركت میكردند و غذای روحی یك هفته را از درس پر مایه او تأمین میكردند.
از هنگامی كه چشم باز كرد و خود را شناخت خودسازی را سرلوحه زندگی خویش قرار داد و در كسب زیباییهای اخلاق همّت گماشت گویی وقتی شروع به خواندن قرآن مینمود و به آیه شریفه «و یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة» میرسید در فكر فرو میرفت. به این مسئله میاندیشید كه تعلیم اخلاق و تزكیه باطن چه مقام و منزلتی در نزد خدا دارد كه یكی از اهداف انبیاء است. و همین جا بود كه او به عظمت مكارم اخلاق اسلامی پی برد. او سخن ارزشمند رسول اكرم صلی الله علیه و آله را سرمشق زندگی خود قرار داد كه فرمود: «بعثت الاتمم مكارم الاخلاق»؛ «برانگیخته شدم تا مكارم اخلاق را كامل كنم.»
محدث قمی درس خواند و عمل كرد و پیش رفت و رسید به جایگاهی كه به دنبال آن بود. جایگاهی در ملكوت نه در خاك. مقامی در آستان قرب الهی نه منصبی در دربار دنیازدگان. محدث قمی در زمان خود یكی از مربیان بزرگ و معلمان اخلاق اسلامی در میان مردم و حوزههای علمیه شناخته میشد و از شهرت ویژهای برخوردار بود و حضوصیات اخلاقی فراوانی داشت كه در این فصل به پارهای از آنها اشاره میكنیم:
محدث قمی آئینه تمامنمای اخلاق و رفتار اسلامی به شمار میرفت، مراقبت و مواظب از تمام حركات و سكنات او مشاهده میشد به طوری كه هیچ عمل و رفتاری از او دیده نمیشد كه مطابق با حدیث و یا روایات نباشد. حتی در غذا خوردن و خوابیدن او حدیث حاكم بود.
این عملكرد و برگزیدن چنین زندگی از او فردی مقدس ساخته بود كه قداست چون نوری در پیشانی او میدرخشید و اگر نبود خدمت بزرگ او به حدیث هیچ نامی بهتر از مقدس قمی زیبنده نام او نبود.
قداست مقدس قمی تا به آنجا بود كه نام پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علهیمالسلام را بیوضو بر زبان راندن خلاف ادب و اكتفا كردن به (ص) و (ع) در كنار نام پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهمالسلام را محرومیت از سعادت میدانست و خود همیشه در این امر به ظاهر كوچك مراقب و مواظب بود.
در این خصوص مقدس قمی به حالت امام صادق علیهالسلام در موقع شنیدن نام مبارك پیامبر صلی الله علیه و آله تمسك میجوید و مینویسد:
«و آن جناب كثیر الحدیث و خوش مجالست و كثیرالفوائد بود. هرگاه میخواست بگوید قال رسولالله (صلیالله علیه وآله) رنگش تغییر میكرد، گاهی سبز میگشت و گاهی زرد، به حدی كه نمیشناخت او را كسی كه میشناخت او را ...
هزار مرتبه شویم دهان به مشگ و گلاب هنوز نام تو بردن كمال بیادبی است
این عشق و علاقه و احترام و تكریم تنها نسبت به نام مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار پایان نمییافت بلكه او هر جا و در هر مكانی كه به فرزندی از فرزندان این خاندان بزرگوار بر میخورد خاضعانه و خاشعانه سر تعظیم فرو میآورد و آنان را بر خویش مقدم میداشت ولو این كه كودكی خردسال باشد به گونهای كه هیچگاه محدث قمی را ندیدند كه در مقابل یك سید چه در حجره و خانه و یا در حال استراحت پا دراز كند یا بر او پیشی گیرد.
فرزند ایشان از مرحوم سلطان الواعظین شیرازی - مولف كتاب شبهای پیشاور- نقل میكند كه گفته بود، در ایامی كه مفاتیحالجنان تازه منتشر شده بود روزی در سرداب سامرا آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم. دیدم شیخی با قبای كرباس و عمامه كوچك نشسته و مشغول ذكر است.
شیخ از من پرسید: این كتاب كیست؟ پاسخ دادم: از محدث قمی آقای حاج شیخ عباس است و شروع كردم به تعریف كردن از آن. شیخ گفت: این قدر هم تعریف ندارد بیخود تعریف میكنی، من با ناراحتی گفتم: آقا برخیز و از اینجا برو [و دیگر از اینگونه سخنان بر زبان میاور].
كسی كه كنارش نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: مودب باش، ایشان خود محدث قمی هستند: من برخاستم با آن مرحوم روبوسی كردم و عذر خواستم و خم شدم كه دست ایشان را ببوسم ولی آن مرحوم نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت: شما سید هستید.
گویند چند ساعت قبل از وفات محدث قمی، مقداری آب سیب برایش آوردند دختركی خردسال از سادات در منزل آن مرحوم بود. محدث میگوید؛ اول بدهید این دختر بچه علویه از آن بنوشد بعد به من بدهید! اطرافیان هم ابتدا آب سیب را به دخترك دادند تا قدری نوشد، سپس محدث باقیمانده را به قصد استشفا سركشید!
«زمانی كه در قم تحصیل میكردم. خیلی تنگدست بودم تا جایی كه یك قران و دو قران جمع میكردم تا این كه مثلاً سه تومان میشد. آن را برداشته از قم تا تهران پیاده میرفتم و با آن كتاب خریده به قم برمیگشتم و به تحصیل ادامه میدادم.»
زندگی محدث قمی بسیار ساده بود به طوری كه از حد زندگی یك اهل عمل عادی هم پایینتر بود. لباسش عبارت بود از یك قبای كرباس بسیار نظیف و معطر و تمیز. چند سال زمستان و تابستان را با آن قبای كرباس میگذرانید. هیچگاه در فكر لباس و تجمل نبود. فرش خانهاش گلیم بود. از سهم امام استفاده نمیكرد و میگفت: من اهلیت ندارم از آن استفاده كنم. از نظر غذا هم با ملاحظه و محتاط بود. با این كه سینه درد داشت و مبتلا به تنگی نفس بود و هر غذایی برایش مناسب نبود معالوصف اهمیت نمیداد و از هر غذا و هر مقداری كه میسر بود استفاده میكرد.
روزی در نجف اشرف دو زن محترم كه در بمبئی سكونت داشتند و از بستگان آقا كوچك (از محترمین نجف) بودند. حضور آن مرحوم میرسند و تقاضا میكنند هر ماه مبلغ 75 روپیه به ایشان تقدیم كنند كه از لحاظ زندگی در رفاه باشند. در آن ایام مخارج ماهانه خانواده وی از ماهی 50 روپیه تجاوز نمیكرد. حاج شیخ عباس از پذیرفتن آن خودداری میكند. میرزا محسن محدثزاده فرزند كوچك آن مرحوم اصرار میكند تا قبول نماید ولی قبول نمیكند تا این كه زنان محترم ناامید میشوند و میروند.
پس از رفتن آنها فرزند به پدر میگوید: من هم دیگر از كسبه بازار برای مخارج روزانه قرض نمیكنم! حاج شیخ عباس میگوید: ساكت باش! من همین مقدار هم كه الآن خرج میكنم، نمیدانم فردای قیامت چگونه جواب خدا و امام زمان سلامالله علیه را بدهم. در جواب این مقدار معطل هستم، چگونه بارم را سنگینتر كنم؟!
مردی از بازرگانان تهران تا آخر عمر وجه مختصری به ایشان میداد و او با كمال اقتصاد زندگی میكرد.
در اواخر عمرش شخصی از همدان آمد به نجف اشرف و ایشان را در خانهشان ملاقات كرد. در ضمن صحبت، از وضع داخلی وی جویا باشد. آن مرحوم هرچه بود گفت.
شخص همدانی در موقع رفتن مبلغی پول به ایشان داد، ولی محدث قمی نپذیرفت هرچه اصرار كرد قبول ننمود.
پس از رفتن؛ فرزند بزرگش میگوید: پدر! چرا نپذیرفتی؟ جواب میدهد: گردنم نازك و بدنم ضعیف است، طاقت جواب خدا را در قیامت ندارم!
نظر آنان كه نكردند بدین مشتی خاك الحق انصاف توان داد كه صاحب نظرند
یكی از ویژگیهای محدث قمی علاقه فراوان به نویسندگی و مطالعه كتاب بود به طوری كه میتوان گفت زندگی او در كتاب و قلم خلاصه شده بود محدث یا در كتابخانه بود و یا با كتاب. و كمتر دیده میشد كه او مشغول مطالعه و بررسی كتابی نباشد. عشق محدث به كتاب آن هم كتب حدیثی نورانیّت خاصی به او بخشیده بود. فرزند بزرگ ایشان در این خصوص میگوید: «در اول كودكی با مرحوم پدرم هر وقت از شهر بیرون میرفتم او از اول صبح تا به شام مرتب به نوشتن و مطالعه مشغول بود» زمانی كه برای زیارت به كشورهای دور مسافرت میكرد اوقات فراغت خود را با كتاب سپری میكرد به گونهای كه میتوان گفت محدث قمی پس از مناجات و دعا و نماز، سیاحت و استراحت را خواندن كتاب میدانست. در این خصوص مینویسد:
«او با عدهای از تجّار به سوریه مسافرت كرد. آنان میگفتند هر وقت ما به سیاحت میرفتیم ایشان مینشست و مشغول مطالعه و تألیف میشد و هر چه اصرار میكردیم كه با ما بیرون بیاید امتناع میورزید. و شبها هم كه ما به خواب میرفتیم او مشغول مطالعه و تألیف میشد.»
محدّث قمی عاشق كتاب و مطالعه بود و پروانهوار گرد وجود قفسههای كتاب دور میزد و خستگی را با مطالعه و نوشتن بدر میكرد. او میخواند و مینوشت و هرگز از این كار خسته نمیشد. در شبانهروز هیجده ساعت مطالعه و نوشتن داشت.
با این كه ایشان مبتلا به بیماری ریوی بود و گاهی نشست و برخاست برایش مشكل بود و نمیتوانست كتاب را از زمین بردارد! با این همه شبانهروز كار میكرد و احساس خستگی به خود راه نمیداد. اكثر شبها بیدار بود و كمتر شبی در بستر میخوابید. معمولاً بالشی زیر دست مینهاد و سر روی آن میگذاشت و به خواب میرفت. خواندن برای نوشتن بود. خوب و سریع مینوشت. به قدری مینوشت كه دو طرف انگشتانش كه قلم به دست میگرفت؛ برآمدگی داشت. و كمتر اتفاق میافتاد كه در شبانهروز قلم در دست نداشته باشد!
عشق و علاقه محدث قمی به كتاب به اندازهای بود كه وقتی كمترین پولی را به دست میآورد آن را در خرید كتاب صرف میكرد و گاه پیاده از قم به تهران به استقبال آن میرفت. از شیخ عباس قمی نقل شده است كه خود میگفت:
«زمانی كه در قم تحصیل میكردم. خیلی تنگدست بودم تا جایی كه یك قران و دو قران جمع میكردم تا این كه مثلاً سه تومان میشد. آن را برداشته از قم تا تهران پیاده میرفتم و با آن كتاب خریده به قم برمیگشتم و به تحصیل ادامه میدادم.»
محدث قمی به همه كتابها عشق میورزید و به آنها به چشم مونس و دوست مینگریست. اما برای بسیاری از كتب شیعه مخصوصاً كتب روایی قداستی خاص و ویژه قائل بود تا جاییكه به آنان به چشم شفیعان و واسطههای نور نگاه میكرد و با احترام خاصی آنان را میگشود و در هنگام بیماری و گرفتاری به آنان متوسل میشد. او در كتاب فوائد الرضویه مینویسد:
«این احقر نیز هرگاه به سبب زیاد نوشتن چشمم ضعف پیدا میكند تبرك میجویم به تراب مراقد ائمه علیهمالسلام و گاهگاهی به مس كتابت احادیث و اخبار و بحمدالله چشمم در نهایت روشن است و امیدوارم كه انشاءالله در دنیا و آخرت چشمم به بركات ایشان روشن باشد.»
فرزند بزرگ محدث قمی میگوید:
«فراموش نمیكنم زمانی كه در نجف اشرف بودیم پدرم یك روز صبح - در حدود 1357 هـ. ق یعنی دو سال قبل از وفاتشان- از خواب برخاسته و گفتند: امروز چشمم به شدت درد میكند و قادر به مطالعه و نوشتن نیستم. و بسیار ناراحت به نظر میرسید تقریباً زبان حالشان این بود كه شاید خاندان پیغمبر صلواتالله علیهم مرا از خود طرد كرده باشند. آن مرحوم عادت داشت كه گاهی این مطلب را به تأثر میگفت و میگریست.»
آقای محدثزاده میافزاید:
«در آن اوقات مشغول تحصیل بودم. رفتم به مدرسه و ظهر كه به خانه برگشتم دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند. عرض كردم: چشمتان بهتر شد؟ فرمود: «درد به كلی مرتفع گردید.»
سوال كردم: چگونه معالجه فرمودید؟ پاسخ داد: وضو ساختم و مقابل قبله نشستم و كتاب «كافی» را به چشم كشیدم. درد چشم برطرف شد.» و تا پایان عمر دیگر به درد چشم مبتلا نگردید.
آن كتاب «كافی» كه آن را به چشم كشیده بودند خطی و به خط فقیه مشهور ملا عبدالله تونی صاحب كتاب «وافیه» بود و محدث قمی خیلی به آن علاقه داشت. زمانی كه در مشهد اقامت داشته است پسر كوچكش سه ساله بوده بیمار میشود. برایش داروی ایرانی جوشانده كه مختصری شكر در آن ریخته بودند، میآورند كه بیاشامد.
محدث با انگشت دست راست كمی داروی مایع را به هم میزند. همسرش میگوید: صبر كنید قاشق بیاورم. حاج شیخ عباس پاسخ میدهد: از این كار قصد استشفا دارم، چون با این دست هزاران حدیث از ائمه طاهرین سلامالله علیهم اجمعین نوشتهام.»
شیخ عباس شیفته خاندان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود. او بر مصائب اهلبیت رسول الله صلی الله علیه و آله میگریست و چنان بود كه اعتقاد قلبیش را بر روی صفحات كتاب منعكس ساخته است. هنگامی كه در نجف اشرف زندگی میكرد همه ساله دهه اول محرم را در مسجد هندی منبر میرفت و عموم مردم را از سخنان جالب و ثمربخش خویش بهرهمند میساخت روز عاشورا از آغاز تا پایان تنها ذكر مصیبت میكرد و در مظلومیت و مصیبت سالار شهیدان حسین بن علی علیهماالسلام سخن میگفت. اهل علم و طبقات دیگر در پای منبر ایشان چنان میگریستند كه قابل وصف نمیباشد.
همنشینی و انس با كتاب، مانع از رفتار محبتآمیز و دوستانه شیخ با همسفران خود نمیشد. با رویی گشاده، لبخند بر لب شوخ طبعی با همراهان، كمبود تفریح و گشت و گذار با دوستان را پر میكرد. او مصداق روشن این روایت شریف بود كه حضرت علی علیه السلام فرمود: «المومن آلف مالوف متعطف»؛ «مومن كسی است كه با دیگر مومنان انس میگیرد و آنان هم با او انس میگیرند و نرم و مهربان است.» بهطوری كه در این رابطه مینویسد:
«او در سفر رعایت حال همراهان را میكرد و با آنان فوقالعاده خوشرفتاری مینمود و به طوری كه نوشتهاند در مسافرت، فردی شوخ طبع و خوشگفتار و نیكو رفتار بود.»
از دیگر ویژگیهای ایشان تواضع بسیار و همه جانبهای بود كه از خود نشان میداد. در خانه، مدرسه،خیابان، هر كسی را - چه كوچك و چه بزرگ- كه میدید احترام میكرد. به علماء و از بین آنان به ویژه به كسانی كه با حدیث و اخبار اهلالبیت علیهمالسلام سر و كار داشتند اوج فروتنی و تواضع را به نمایش میگذارد خود را كوچك و آنان را بزرگ میشمرد. و هیچگاه در مجالسی كه وارد میشد در صدر مجلس نمینشست و هرگز خود را بر دیگران مقدم نمیداشت. وی از خودستایی و خودپسندی به شدت احتراز میكرد و به هیچوجه غرور نداشت و با همه اطلاعاتی كه در تاریخ و اخبار و احادیث داشت بسیار اتفاق میافتاد كه كتاب را همراه خود به منبر میبرد و از روی آن برای شنوندگان نقل حدیث كرده و یا روضه میخواند.
محدث قمی حدیث اخلاص بود و آیه زهد. مسیری كه میرفت اگر كوچكترین شبههای در دلش رخنه میكرد كه قدمش برای خدا نیست. و یا وسوسهای قلبش را میلرزاند بدون هیچ تأملی از مسیر باز میگشت. حتی اگر جمعیت بسیار نمازگزار، در قلبش او را متوجه خود میساخت، از امامت جماعت خودداری میكرد.
یكی از دانشمندان معاصر میگوید:
«من از همان اوقات كه به تحصیل مقدمات اشتغال داشتهام، نام محدث قمی را در محضر مبارك پدر بزرگوارم زیاد و توأم با تجلیل میشنیدم. وقتی كه برای تحصیل به مشهد مشرف شدم، زیارت ایشان را بسیار مغتنم میشمردم. چند سالی كه با این دانشمند با ایمان معاشرت داشتم و از نزدیك به مراتب علم و عمل و پارسایی و پرهیزكاری ایشان آشنا شدم روز به روز بر ارادتم میافزود.
در یكی از ماههای رمضان با چند تن از دوستان از ایشان خواهش كردیم كه در مسجد گوهرشاد اقامه جماعت را بر معتقدان و علاقهمندان منت نهند. با اصرار و پافشاری، این خواهش پذیرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در یكی از شبستانهای آن جا اقامه شد و بر جمعیت این جماعت روز به روز افزوده میشد. هنوز به ده روز نرسیده بود كه اشخاص زیادی اطلاع یافتند و جمعیت فوقالعاده شد. یك روز پس از اتمام نماز ظهر به من كه نزدیك ایشان بودم گفتند من امروز نماز عصر بخوانم. رفتند و دیگر آن سال را برای نماز جماعت نیامدند.
در موقع ملاقات و سوال از علت ترك نماز جماعت گفتند: حقیقت این است در ركوع ركعت چهارم متوجه شدم كه صدای اقتدا كنندگان كه پشت سر من میگویند:«یا الله، یا الله، ان الله مع الصابرین» از محلی بسیار دور به گوش میرسد. این توجه مرا به زیادتی جمعیت متوجه كرد و در من شادی و فرحی تولید كرد و خلاصه خوشم آمد كه جمعیت این اندازه است. بنابراین من برای امامت اهلیت ندارم!!»
این اخلاق و رفتار محدث تنها منحصر به نماز نبود. او در دیگر شعائر الهی نیز همین رویه را دنبال میكرد و هرگاه شبههای در دلش به وجود میآمد و احساس میكرد كسی و یا چیزی با اخلاص وی شریك میشود یا آن كار را رها میكرد یا از گرفتن اجرت و كمك صرفنظر مینمود.
محدث قمی از خود شروع كرد و به دیگران رسید. او هرگز گرد گناه نمیگشت و در ذهنش هم فكر گناه را جای نمیداد. از منكرات ناراحت میشد و دیگران را از ارتكاب آن باز میداشت. كسی جرأت غیبت در محضر او نداشت. و از دروغ گفتن ناراحت میشد. نگاه كردن به نامحرم را شدیداً زشت میدانست و سفارش میكرد كه خود را از نامحرم حفظ كنید و با نامحرم صحبت نكنید مگر در صورت ضرورت. از فرزند بزرگوارش نقل شده است كه یكی از اشخاص متنفّذ و محترم میگفت در زمان حیات حاج شیخ عباس به مكه مشرف شده بودم كه زنی بود میآمد پیش من و مسائل حج را از من میپرسید. روزی مسئلهای پیش آمد كه با او شوخی كردم. وقتی از سفر حج مراجعت نمودم، شیخ عباس را در نجف اشرف دیدم. وی بدون مقدمه فرمودند: مناسب نبود در سفر حج با نامحرم شوخی كنی همین كه متوجه شدم سخنش را تغییر داد و حرف دیگر به میان آورد.
نفوذ كلمه از ویژگیهایی است كه هر كس در هر مرتبه از علم و دانش قرار داشته باشد نمیتواند آن را به سادگی به دست آورد به طور كلی میتوان گفت: نفوذ كلمه هدیهای است الهی به آنانی كه لیاقت خود را در بندگی نسبت به خالق هستی به تمام معنی به اثبات رساندهاند و مراحل سیر و سلوك را یكی پس از دیگری طی نمودهاند.
محدث قمی، آنچه میگفت با آنچه عمل میكرد و آنچه مردم از رفتار و كردارش درك میكردند یكی بود. از این رو سخنش در دل شنوندگان مینشست.
آنانی كه در درس اخلاق و نصایح او شركت میجستند و گوش جان به این سروش اخلاص فرا میدادند نقل میكنند كه سخنان نافذ او چنان بود كه آدمی را تا یك هفته از تمامی گناهان و پندارهای بد دور میساخت و متوجه خدا و عبادت میكرد.
او در زمینههای مختلف تاریخ، رجال، تراجم، علوم قرآن، اخلاق، عقاید و... به قلمزنی پرداخت ولی پیش از همه در علم حدیث و تاریخ و رجال درخشید، تا آنجا كه عالمان بزرگ از وی به نام «محدث قمی» و «خاتم المحدثین» یاد كردهاند.
در اینجا گذری بر كتابخانه محدث قمی داریم و آثار قلمی این دانشور پر تلاش را به تماشا مینشینیم.
میراث ماندگار محدث قمی كه در زمینههای مختلف اخلاق، دعا، تاریخ و... با قلمی از نور نگاشته شده است به بیش از 60 جلد میرسد كه بسیاری از جوانان و حتی استادان و محققان با نام آنها نیز آشنا نیستند.
بخش اول از كتابهای ایشان عبارت است از:
1- فوائد الرّجبیّه.این كتاب نخستین نوشته ایشان است كه به خط خود و به عربی نگاشته است و به فارسی هم ترجمه شده است. شامل مطالبی است در مورد وقایع روزها و آداب مستحبی و اعمال ماههای عربی.2 - الدّرة الیتیمه فی تتمّات الدرّة الثمینة:این اثر شرح فارسی نصاب الصّبیان و تتمیم شرح نصاب فاضل یزدی است.
3- هدیّة الزّائرین و بهجة النّاصرین:درباره زیارت قبور ائمّه اطهار علیهم السلام و ثواب آن است. همچنین در تعیین قبور علما و مومنین مشهور و مدفون در كنار مشاهد مشرّفه امامان است كه به فارسی نگاشته شده است.
4- الّلئالی المنثورة:كتاب مختصری است در مورد دعا و سایر مستحبات.
5- الفصول العلّیة فی المناقب المرتضویة:مولف در این كتاب شریف تعدادی از مناقب و مكارم اخلاقی حضرت علی علیه السلام را گردآوری كرده و بسیاری از آنها را از كتابهای اهل سنّت نقل كرده است.
6- سبیل الرّشاد.
7- حكمة بالغة و ماة كلمة جامعة:این كتاب شامل سخنان كوتاه حضرت علی علیه السلام در عقاید و اصول دین است كه به فارسی نوشته شده است.
8- ذخیره الابرار فی منتخب أنیس التّجار:خلاصهای از أنیس التجّار ملاّ مهدی نراقی است كه به زبان فارسی و در مورد معاملات است.
9- غایة القصوی فی ترجمة عروة الوثقی:ترجمه فارسی العروة الوثقای مرحوم آیةالله سید محمد كاظم یزدی است كه در مورد احكام فقهی نگاشته شده است.
10- مفاتیحالجنان و الباقیات الصّالحات:همان كتاب مشهوری است كه در اكثر مشاهده مشرّفه و بیشتر خانههای شیعیان مورد استفاده بوده و به عربی نوشته شده و به فارسی هم ترجمه گردیده است.
11- التّحفة الطوسیّة و النّفخة القدسیّة:نوشته مختصری است مربوط به زیارت حضرت رضا علیهالسلام و بعضی فوائد مربوط به آستان مقدّسش.
12- رساله دستورالعمل حضرت سیدالشهداء علیه السلام.
13- نفس المهمومكه به عربی نوشته شده و بنا به تصدیق اهل فنّ بهترین و معتبرترین مقتلی است كه به رشته تحریر در آمده است. این كتاب تاكنون چهار بار چاپ شده كه آخرین بار در قم به چاپ رسیده است و امتیازات مهمّی دارد. ضمناً دو ترجمه از آن به قلم جناب محمد باقر كمرهای و مرحوم حاج میرزاابوالحسن شعرانی به فارسی در بازار وجود دارد.
14- نفثة المصدور:رسالهای است در تتمیم و تكمیل نفس المهوم كه قبلاً جداگانه چاپ شده بود و اخیراً هم به ضمیمه نفسالمهموم منتشر شده است.
15- الانوار البهیّة فی تاریخ الحجج الالهیّة:این كتاب به عربی است و در مورد ولادت و وفات چهارده معصوم علیهمالسلام نگاشته شده است.
16- رسالهای در گناهان كبیره و صغیره.
17- منازل الآخرة:كتاب نفیسی است كه مكرر چاپ شده و مراحل دشوار سفر آخرت را بر اساس روایات بررسی نموده و توشه لازم را یادآور شده است.
18- ترجمه مصباح المتهجّدمرحوم شیخ طوسی كه در حاشیه چاپ اول متن عربی به چاپ رسیده است.
19- نزهة النّواظر:ترجمه معدن الجواهر دانشور بزرگوار محمد بن علی كراچكی است كه مكرّر چاپ شده است.
20- مقامات علیّه:خلاصه معراج السّعاده مرحوم ملا احمد نراقی است.
21- ترجمه جمال الاسبوع سیّد بن طاووس.
22- الباقیات الصّالحاتكه در حاشیه مفاتیحالجنان چاپ شده است.
23- منتهی الآمال فی تاریخ النّبیّ و الآل:به فارسی نگاشته شده و در مورد زندگانی حضرات أئمه اطهار و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و دختر گرامیش حضرت زهرا علیهاالسلام و تاریخ ولادت و وفات و وقایع دوران آنها میباشد. این كتاب ارزشمند همواره مورد استفاده وعّاظ و مبلّغین قرار گرفته و به طور مكرّر چاپ شده و به زبان اردو نیز ترجمه گردیده است.
24- ترجمه مسلك دوم ملهوف سیّد بن طاووسكه به خط خود مولف در حاشیه یكی از چاپهای لهوف چاپ شده است.
25- تتمیم تحیّة الزّائر محدّت نوریكه با فوت وی ناتمام مانده بود و شیخ عباس بعد از فوت استادش آن را به اتمام رساند.
26- چهل حدیثكه به فارسی نگاشته شده و بارها چاپ شده است.
27- الكُنی و الالقاب:درباره زندگانی علما و شعرا و غیرهم است كه در سه جلد مكرّر به چاپ رسیده است. این كتاب یكی از كتابهای معتبر علم تراجم میباشد كه به فارسی ترجمه شده و چاپ گردیده است.
28- هدیّة الاحباب فی المعروفین با لكنی و الالقاب:خلاصهای از كتاب الكنی و الالقاب است كه علماء و دانشمندان معروف به لقب و كنیه به طور اختصار در آن جمعآوری شده است. این كتاب در اصل به زبان فارسی نگاشته شده و بارها در تهران و نجف چاپ شده است.
29- فواید الرّضویّه فی احوال علماء المذهب الجعفریِّه:این كتاب در مشهد مقدس و در مدت اقامت حاج شیخ عباس در آنجا به رشته تحریر درآمده و از آثار با بركت دوران اقامت محدث قمی در جوار بارگاه هشتمین امام شیعیان جهان است كه در جای خود بهترین كتاب در شرح حال علما و بزرگان دین است كه به زبان فارسی نگاشته شده است.
30- بیتالاحزان فی مصائب سیّدة النّسوان:این كتاب درباره رنجها و فریادهای دختر والامقام حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و زندگی و حوادث دوران حیات آن بانوی بزرگ نوشته شده است.
31- تتمّة المنتهی فی وقایع ایّام الخلفاء:به فارسی نگاشته شده است و مكرّر چاپ گردیده است.
32- تحفة الاحباب فی تراجم الاصحاب:درباره اصحاب حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهمالسلام است كه به زبان فارسی نوشته شده و در تهران چاپ شده است. ضمناً چاپ این كتاب بعد از فوت مولف بوده است.
33- سفینة البحار و مدینة الحكم و الآثار:این كتاب كه فهرست موضوعی بحارالانوار علاّمه مجلسی است در مدت بیست سال به پایان رسیده است. شیخ عباس خود مینویسد این كتاب بهترین اثر بجا مانده از وی است. ایشان آن را در دو جلد تنظیم نموده و در جهت آسان نمودن مراجعه به بحارالانوار نوشته است.
بخش دوم از تألیفات محدّث قمی
كتابهایی كه در زمان حیات خود به اتمام رسیده ولی در آن زمان به چاپ نرسیده عبارتند از:1- فیض العلام فی وقایع الشّهور و الایّام كه به زبان فارسی نگاشته شده و درباره وقایع ماهها و روزهاست.
2- هدیة الانام الی وقایع الایام كه خلاصه كتاب فیض العلام یاد شده است.
3- كلمات لطیفه: در مورد اخلاقیات بوده كه به ضمیمه كتاب نزهة النواظر ایشان چاپ شده است.
4- كشكول.
5- الدّر النّظیم فی لغات القرآن العظیم.
6- كحل البصر فی سیرة سیّد البشر: یكی از بهترین كتابهای سیره نبوی میباشد كه مكرّر چاپ شده و ترجمه فارسی آن به چاپ رسیده است.
7- كتاب نقد الوسائل شیخ حرّ عاملی.
8- تقسیم بدایة الهدایة شیخ حرّ عاملی.
9- شرح الوجیزه شیخ بهائی علیه الرّحمه،
10- فیض القدیر فیما یتعلّق بحدیث الغدیر كه تلخیص جلد غدیر كتاب عبقات الانوار مرحوم میرحامد حسین هندی است و درباره معرفی حضرت علی علیه السلام توسط پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در غدیر خم به سال 11 هجری قمری نوشته شده است.
11- علم الیقین كه خلاصه حقّ الیقین مرحوم علاّمه مجلسی است.
12- مقالید الفلاح فی عمل الیوم و اللّیلة .
13- مقلاد النّجاح خلاصه كتاب یاد شده است.
14- خلاصه جلد یازده بحارالانوار علامه مجلسی .
15- شرح كلمات قصار حضرت علی علیه السلام كه در آخر نهجالبلاغه آمده است.
16- كتاب مختصر شمائل ترمذی.
17- قوّة الباصرة فی تاریخ الحجج الطّاهرة.
بخش سوم از تألیفات محدّث قمی
قسم سوم از كتابهای محدّث قمی كتابهائی است كه ناتمام مانده و ایشان توفیق تكمیل را نیافته است. این آثار عبارتند از:1- ضیافة الاخوان.
2- صحائف النّور فی عمل الایّام و السّنة و الشّهور.
3- ذخیره العقبی فی مثالب اعداء الزّهرا علیهاالسلام.
4- مسلی المصاب بفقد الاب والاعزّة و الاحباب.
5- الآیات البیّتات فی اخبار امیرالمومنین علیه السلام عن الملاحم و الغائبات.مولف گفته است كه اصل نسخه آن گم شد.
6- شرح صحیفه سجادیّه.
7- غایةالمرامكه تلخیص كتاب دارالسلام مرحوم محدّث نوری است.
8- شرح كتاب چهل حدیث.
9- ترجمه زاد المعاد علامه مجلسی.
10- ترجمه تحفة الزّائر علامه مجلسی.
11-الدرّالنظیم.محدث قمی در ادامه كار بزرگ خود در حدیثشناسی و واژهشناسی حدیث دست به كار بزرگ دیگری در راستای واژهشناسی قرآن زد و برای آشنایی بیشتر پژوهشگران و نویسندگان علوم قرآن كتاب كم حجم ولی گرانقدر و گرانسنگ «الدرّ النظیم فی لغات القرآن العظیم» را در واژهشناسی قرآن به رشته تحریر در آورد.
آخرین سفر
در سال 1359 هـ. ق گلی از بوستان علم چیده شد شمعی در محفل یاران خاموش گشت مرغی از حرم پیشوای مومنان به پرواز درآمد و سربازی از خیل سربازان حضرت ولیّعصر علیه السلام به ملكوت اعلا پر گشود و مردی از قبیله ابرار به دیدار معبود شتافت. دانشمند والامقام و محدث ماهر و جامع فضایل و كمالات معنوی یعنی حاج شیخ عباس قمی پس از یك عمر زندگی پر بار و با تلاش و همراه با عزت و عظمت در شب سهشنبه 23 ذیالحجّة الحرام رخت از این جهان بر بست و به سوی منزل جاودان كوچ كرد. شمع خاموش گشت و پروانههای بال شكسته در شب تیره و تار و در غربت و بییاری سر به آن سو و این سو میكوبیدند و راه به جایی نمیبردند و با حركت عاشقانه خود میفهماندند كه چه معشوق بزرگواری را از دست دادهاند. آه از غم جدایی و فریاد از فراق!
رحلت شیخ عباس همگان را در حیرت فرو برد و موجب حزن و اندوه فراوان تشنگان چشمه زلال دانش گشت.
حوزههای علمیه سوگوار گشت و نجف اشرف در ماتم فرو رفت و سكوت بر آن حاكم شد. پرچمهای سیاه بر سر در منازل، خیابانها و مدارس آنجا به زبان حال میگفتند: «اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة لایسّد هاشیء»؛ زمانی كه عالم از دنیا رفت رخنهای در اسلام ایجاد میشود كه هیچ چیزی آن را جبران نمیكند.»
تشییع جنازه و برگزاری نماز
مردم نجف و اطراف آن كه به محض شنیدن خبر رحلت وی در كنار منزل نورانی او گرد آمده بودند منتظر تشییع جنازه وی بودند. هنگامی كه جسم شریف را بیرون آوردند عاشقان خاندان عصمت و طهارت و دانش و علم بر سر و سینه زنان تابوت او را بر دوش گرفته و با احترام و شكوه خاصی به طرف صحن مطهر امیرمنان حضرت علی علیه السلام تشییع كردند.
مرجع عالیقدر جهان تشیّع مرحوم آیة الله العظمی حاج سیّد ابوالحسن اصفهانی بر پیكر پاك ایشان نماز گزارد و پس از آن در صحن منوّر اولین امام شیعیان حضرت علی علیه السلام و در ایوان سوم از ایوانهای شرقی باب القبله كنار تربت شریف استادش مرحوم میرزا حسین محدّث نوری مدفون گردید. خداوند او را با اولیاء پاكش محشور گرداند.