تو شاه یكّه سواران دشت توحیدی
فتاده مرغ دلم ز آشیان در این وادی | كه هر كجا رود افتد به دام صیادی |
به دانهای دُّر یكدانه میدهد بر باد | نه گوش هوش و نه چشم بصیر نقّادی |
چنان اسیر هوا و هوس شدم كه نپرس | نه حال نغمه سرایی نه طبع وقّادی |
دلا دل از همه برگیر و خلوتی بپذیر | مدار از همه عالم امید امدادی |
مگر ز قبله حاجات و كعبه مقصود | ملاذ(1) حاضر و بادی(2) علیّ الهادی |
محیط كون و مكان نقطه بصیر وجود | مدار عالم امكان مجرّد و مادی |
شَها تو شاهد میقات «لِی مَعَ اللّهی» (3) | تو شمع جمع شبستان مُلك ایجادی |
صحیفه ملكوتیّ و نسخه لاهوت | ولیّ عرصه ناسوت بهر ارشادی |
مقام باطن ذات تو قاب قوسین است | به ظاهر ارچه در این خاكدان اجسادی |
كشیدی از متوكل شدائدی كه به دهر | ندیده دیده گردون ز هیچ شّدادی |
گهی به بركه درندگان(4) گهی زندان | گهی به بزم مِی و سازِ باغی عادی(5) |
تو شاه یكّه سواران دشت توحیدی | اگر پیاده روان در ركاب الحادی |
ز سوز زهر و بلاهای دهر جان تو سوخت | كه بر طریقه آباء و رسم اجدادی |
آیة الله غروی اصفهانی
________________
1- ملاذ: پناه
2- حاضر و بادی: حاضر: كسی كه در حضر و در شهر ساكن است. بادی: كسی كه بادیهنشین و صحرانشین است.
3- اشاره است به حدیث: «لی معالله وقت لا یسعنی فیه ملك مقرّب ولانبی مرسل: «مرا با خدا وقتی است كه در آن با من نمیگنجد هیچ ملك مقرّب یا پیغمبر فرستاده مرسل.» این حدیث منسوب به پیغمبراكرم صلی الله علیه و آله است و منظور از آن مقام استغراق یا محو و فنای در حضرت حق تعالی است. رك : شرح مثنوی، جلد چهارم، استاد دكتر سید جعفر شهیدی، صفحه286
4- بركه درندگان (بركة السباع): محلی بود كه مركز درندگان از قبیل شیر و پلنگ بود و امام بزرگوار را در آن محل خطرناك قرار دادند ولی به امر خداوند متعال درندگان برگرد آن حضرت حلقه زدند و زیانی به آن امام بزرگوار نرساندند.
5- باغی: سركش و طغیان كننده عادی: عداوت كننده و دشمن.