تبیان، دستیار زندگی
گفتگوی خود با دانشمند محترم حضرت آیة الله سید حسن مصطفوی را در خصوص موضوع جبر و اختیار در پنجمین مقاله با شناخت عرفاء که از معتقدان به جبر هستند ادامه می دهیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم جعفری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به این دلیل اختیار نداریم!

گفتگوی خود با دانشمند محترم حضرت آیة الله سید حسن مصطفوی را در خصوص موضوع جبر و اختیار در پنجمین مقاله با شناخت عرفاء که از معتقدان به جبر هستند ادامه می دهیم.

مصاحبه از: دکتر جعفری - بخش اعتقادات شیعه تبیان
آیة الله سید حسن مصطفوی

عرفاء

دسته دیگر مخالفان اختیار و معتقدین به جبر عرفاء هستند. عرفا علیت را منکر شده و می گویند " لا موثر فی الوجود الی الله " و بر این باورند که در برابر خدا چیزی وجود ندارد که معلول باشد تا خدا علت آن باشد زیرا موجودات همه عین ربط به ذات حق هستند و استقلالی ندارند که معلولی جدا از ذات حق باشند بلکه جلوه های حق هستند و جلوه های حق هم ضروری ذات حق است. امکان ندارد موجودی جلوه حق نباشد. پس هر موجودی خواه ناخواه جلوه حق است .
افعال موجودات هم جلوه حق است و باید هم چنین باشد مخصوصاً با آن قول کلی که ذات حق واجد همه حقائق وجود چه کلی و چه جزئی هست.
عرفاء معتقدند هر موجودی یک عین ثابته دارد مثلاً هر کدام از ما یک عین ثابته داریم و هر طور که آن عین ثابت هست ما نیز همانگونه هستیم و خلاف آن هم نمی توانیم انجام دهیم. همچنین می گویند هر کسی دو عین ثابته دارد، یکی عین ثابت کلی است یعنی نوع موجود است. مثلاً عین ثابت کلی ما انسان است و کبوتر عین ثابتش پرنده است. دیگری عین ثابت جزئی است یعنی آن جزئیت مشخصی که شخص از دیگران شناخته می شود.

عرفاء کسانی هستند که با برهان و استدلال کار نمی کنند. حقایق را با نظر خودشان شهود می کنند. اما کسانی که با استدلال سر و کار دارند عرفان آنها عرفان عقلی است

اعیان ثابته ی ما همانطور که هستند ذات حق، واجد همه آنهاست یعنی عین همه اینهاست و تفصیل پیدا می کند. این اعیان ثابته در تجلی اول که فیض الله مقدس است در آنجا بروز می کنند و سپس در خارج ظاهر می شوند، مثلا شخصی که دزدی کرده عین ثابت شخصی او (یعنی تمام اموری از وجود که به او تعلق دارد و در عین ثابت او وجود دارد) دزد است. زمانی که به عالم ماده می آید این انحراف را پیدا می کند پس نمی تواند غیر این باشد و این در واقع اعتقاد به جبر است یعنی خدا در عین ثابت شخصی انسان قرار داده است. به عنوان مثال خدا در عین ثابت چنگیز مغول قرار داد، آن تعداد آدم بکشد، شهرها را خراب کند و ...
همه اینها در علم حق هست و صورت علم حق است، یعنی علم حق، اول به عالم اسماء و صفات که فیض الله اقدس است می آید. سپس به ایمان ثابته که مرتبه دوم فیض است تنزل پیدا می کند، پس اختیاری وجود ندارد و همانطور که بوده به این دنیا آمده، شعر خیام هم همین مطلب را تائید می کند.
می  خوردن من حق ز ازل می دانست   گر می نخورم علم خدا جهل بود
اگر خدا شرابخواری مرا نمی دانسته پس خدا نقص دارد. اگر می دانسته که خواهم خورد، آیا می توانم نخورم؟
باید گفت علم خدا فعل است و مثل ما نیست. ما چون شخص، عملی را انجام می دهد متوجه می شویم، مثلا ساختمانی را می سازد با دیدن آن علم پیدا می کنیم. اما خدا می داند، چنین می شود. علم ما تابع است اما علم خدا متبوع است. حکماء می گویند علم خدا فعلی است یعنی سبب وجود است و اگر در علم خدا همه اعیان ثابته هستند بنابراین من نمی توانم خلاف آن را انجام دهم.
عرفا می گویند آنچه در عالم است صورت علم خداست و علم خدا عین ذات خداست، مثلا زلزله می آید و انسان ها کشته می شوند، همه را خدا می داند. تمام این ها در علم خدا هست به همین دلیل این گروه منکر اختیار هستند.
خواجه نصیر در جواب به عرفا می گوید: علم ازلی علت عصیان بودن   نزد عقلاء ز غایت جهل بود
یک اشکال وجود دارد، این که اگر خدا می دانسته من با اختیار خود شراب خواهم خورد، اختیار من از کجاست؟ با طرح این سوال باز هم اشکال فارابی مطرح می شود که پاسخ آن را پیش از این در مقاله اگر مجبوریم، پس چرا عقاب و عتاب؟! گفتیم.

عرفاء چه کسانی هستند؟

عرفاء کسانی هستند که با برهان و استدلال کار نمی کنند. حقایق را با نظر خودشان شهود می کنند. اما کسانی که با استدلال سر و کار دارند عرفان آنها عرفان عقلی است. علماء حقه شیعه که به درجاتی در سیر و سلوک رسیده اند آنها را جزء این گروه و صوفیه نمی دانیم و آنها حتی سخنان صوفیه را هم قبول ندارند.
عرفاء مورد نظر ما در این گفتگو صوفی ها هستند که قائل به وحدت شخصی وجود بوده و چهار دسته هستند. گروهی از آنها که تازه حرفهایشان خوب است می گویند وجود یک حقیقت واحد شخصی و ذات اقدس است و هر چیزی غیر از او ، وجودی نیست بلکه همه موجودات جلوه او هستند. جلوه هم قهرا صاحب جلوه است و نمی شود صاحب جلوه، جلوه نداشته باشد، همانطور که نور نمی تواند تجلی نداشته باشد. هرجا نور هست لازمه اش تجلی است و همه قبول دارند که خلقت نیز جلوه است.
بنابراین جلواتی که وجود دارند نمی توانند جلوه حق نباشند و هر موجودی که جلوه ای دارد، اثری هم دارد. آن اثر هم اثر این جلوه است و دیگر نمی شود از آن جدا شود. پس موجود مستقلی در برابر خداوند وجود ندارد که دارای اراده باشد و در واقع همه وابسته اند. از طرفی شانی که در شوون وجودی دارند لازمه وجودشان است و چون لازمه وجود است نمی شود جدا شود زیرا جزء عین ثابتش در عالم است و خدا هم به این علم داشته و نمی شود خلاف آن بیاید و این شخص اگر الآن خلاف آن را انجام می دهد مسئول نیست.

عرفا می گویند آنچه در عالم است صورت علم خداست و علم خدا عین ذات خداست، مثلا زلزله می آید و انسان ها کشته می شوند، همه را خدا می داند. تمام این ها در علم خدا هست به همین دلیل این گروه منکر اختیار هستند.

به همین دلیل است که عرفا با همه خوب هستند حتی با معصیت کارها و نه تنها با آنها مخالفتی ندارند بلکه صلح کل هستند. آنها بر این باورند که ما از خود چیزی نیستیم و هر چه در ذات ما هست در عین ثابت ما که در ذات اقدس احدیت است، وجود دارد به این معنا که خدا مجموعه ای از این اعیان ثابته است که ظهور حق است. عین ثابت عین علم حق است و نمی شود خلاف آن باشد و چون چنین است چرا ما با دزد، شخص معصیت کار و ... بد باشیم؟

از طرفی معتقد هستند اعیان ثابته با ظهور حق است مثلا بذر هسته زردآلو را که می کارید به مرور زمان در زیر زمین تغییراتی رخ می دهد. بذر شکفته و به گیاه و سپس به درخت تبدیل می شود و بعد میوه می دهد. همه ی این توانائی ها در آن بذر بوده که در اثر آب و هوا باز شده است.
بچه ای که در رحم هست، سلول های پدر و مادر و تمام شخصیت بچه در آن سلول اولیه هست و به مرور در بچه بروز می کند. گاهی ویژگیهای اجداد ده نسل قبل بروز می کند و این، ظهور آن امر مجمل است یعنی ما می توانیم بگوییم این درخت خرمای با عظمت، همان هسته است.
اما ذات اقدس احدیت ظهورش این سنخی نیست زیرا این محدود به زمان است. ذات اقدس حق یک مرحله کمون دارد که ما نمی توانیم بفهمیم و می گویند سه ظهور دارد:
1- ظهور اسمائی یعنی عالم اسماء که آن را فیض الله اقدس می گویند و ظهور اسماءالله است .
2 - ظهور دوم ظهوری است که خدا در مرتبه بعد از آن ظهور یعنی در اعیان ثابته آشکار می شود که آن را فیض الله مقدس گویند.
3- ظهور سوم همین عالم ماده است که اعیان ثابته به این عالم می آیند. شخصی که به وجود آمده مراحلی از ذات حق را پیموده یعنی اول در ذات حق به نحوی که همه متحد بودیم و همدیگر را در عالم اسماء تشخیص نمی دادیم تا آنکه اسماء پیدا شد. سپس ظهوری در عالم اسماء و در اعیان ثابته به وجود آمد و اعیان ثابته هم لوازم ذات خدا هستند و از خدا با تمام خصوصیاتشان جدا نمی شوند.

خلاصه سخن

عرفاء نیز به جبر اعتقاد دارند و علیت را منکر هستند. منظور از عرفاء صوفیه است که با برهان و استدلال کار نمی کنند بلکه حقایق را با نظر خودشان شهود می کنند. اینها می گویند هر کسی دو عین ثابته دارد، یکی عین ثابت کلی و دیگری عین ثابت جزئی است. این افراد بر این باورند که خدا تمام افعال و خصوصیات را در عین ثابت شخصی انسان قرار داده است و این یعنی جبر.
ادامه بحث را با ما در مقاله بعدی همراه باشید.



مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.