تبیان، دستیار زندگی
یکی از ملزومات سیر و سلوک در همه ادیان به خصوص عرفان اسلامی، وجود پیر، مرشد و راهنمایی است که با فراز و نشیب راه سخت و طولانی سلوک آشنا بوده و سالک را در هر لحظه هدایت کند. آنچه که در این مقاله با هم مرور می کنیم، لزوم داشتن پیر از زبان مولاناست.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیر و مرشد از نگاه مولانا

یکی از ملزومات سیر و سلوک در همه ادیان به خصوص عرفان اسلامی، وجود پیر، مرشد و راهنمایی است که با فراز و نشیب راه سخت و طولانی سلوک آشنا بوده و سالک را در هر لحظه هدایت کند. آنچه که در این مقاله با هم مرور می کنیم، لزوم داشتن پیر از زبان مولاناست.

آسیه ترک بیاتانی- بخش ادبیات تبیان
 مولانا

در دفتر اول و در میان داستان خلیفه ای که در بخشندگی از حاتم طایی پیشی گرفته، مولانا گریزی می زند و به لزوم داشتن پیر و راهنما اینگونه سخن می گوید:
ای ضیاء الحق حسام الدین بگیر
یک دو کاغذ بر فزا در وصف پیر
و از حسام الدین می خواهد که در بین این داستان یکی دو کاغذ هم در وصف پیر سیاه کرده و به مابقی ابیات اضافه کند.
گرچه جسم نازکت را زور نیست
لیک بی خورشید ما را نور نیست
گرچه مصباح و زجاجه گشته ای
لیک سرخیل دلی سررشته ای
چون سر رشته به دست و کام تست
درهای عقد دل ز انعام تست
اگرچه تن ضعیف تو ناتوان و رنجور است اما ما بدون خورشید وجود تو نمی توانیم این کار را به انجام برسانیم و اگرچه به ظاهر همانند چراغ و شیشه حبابی خرد و نازک و شکننده ای، ولی رئیس و پیشوای صاحبدلانی و بر دل های اهل معرفت فرمانروایی می کنی.
چون سر رشته همه دلها به دست و اراده توست، مرواریدهای احسان و معانی بر اثر دم گرم و قدسی تو به بار آمده اند.
بر نویس احوال پیر راه دان
پیر را بگزین و عین راه دان
پیر تابستان و خلقان تیر ماه
خلق مانند شبند و پیر ماه
کرده ام بخت جوان را نام پیر
کو ز حق پیرست نه از ایام پیر
او چنان پیرست کش آغاز نیست
با چنان در یتیم انباز نیست
خود قوی تر می شود خمر کهن
خاصه آن خمری که باشد من لدن
ای حسام الدین حالات پیر را که به راه سلوک و معرفت آگاه و آشنا است، بنویس و پیری را انتخاب کن که عین طریقت است.

این نفس انسان های بسیاری را بنده خودش کرده و آنها را از راه درست دور کرده است. اگر راه راست را نمی توانی تشخیص دهی و پیری هم نداری، هر آنچه که نفست به تو دستور داد، بر عکس آن را عمل کن

مولانا سپس پیر را با تمثیل اینگونه توصیف می کند:
پیر مثل فصل تابستان است و مردم مانند ماه تیر (منظور از تیر در اینجا فصل پاییز است) هستند، که می توان اینگونه تعبیر کرد که روح پیر و انسان کامل مثل فصل تابستان پر شور و گرم است و روح مردم عادی مثل پاییز سرد و خشک. مردم مثل شب هستند و مثل ماه تابان می مانند.
من بخت نو و جوان را پیر عقل نهاده ام چرا که پیری از جانب حق تعالی است نه به دلیل گذر ایام. در واقع او پیر عقلی است نه پیر تقویمی.
پیر حق پیری است که آغاز و انجام ندارد، آن پیر یگانه زمان است و هیچکس با او برابری نمی کند. بدون شک شرابی که قدیمی تر باشد قوی تر و موثرتر است مخصوصا اگر آن شراب از جانب خداوند باشد.
پیر را بگزین که بی پیر این سفر
هست بس پر آفت و خوف و خطر
آن رهی که بارها تو رفته ای
بی قلاوز اندر آن آشفته ای
پس رهی را که ندیدستی تو هیچ
هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ
گر نباشد سایه ی او بر تو گول
پس ترا سرگشته دارد بانگ غول
غولت از ره افکند اندر گزند
از تو داهی تر درین ره بس بدند
از نبی بشنو ضلال ره روان
که چه شان کرد آن بلیس بدروان
برای سیر و سلوک، حتما پیری را انتخاب کن چرا که این راه بسیار پر خطر و آفت است. هر راهی که تو بدون مرشد و راهنمایی بروی، بدون شک به حیرت و سرگشتگی دچار می شوی. حواست را جمع کن که راهی را که تا به حال در آن قدم نگذاشته ای، تنهایی نروی و همیشه از دستورات پیرت پیروی کن. اگر سایه پیر و مرشد بر سر تو نباشد، بدون شک سرگشته و حیران خواهی شد. شیزان تو را به بیراهه برده و آسیب و گزند به تو می زند. می توانی از قرآن بشنوی که چطور شیطان صفتان بد دل آنسانی را به گمراهی کشیده اند.
صد هزاران ساله راه از جاده دور
بردشان و کردشان ادبیر و عور
استخوانهاشان ببین و مویشان
عبرتی گیر و مران خر سویشان
گردن خر گیر و سوی راه کش
سوی ره بانان و ره دانان خوش
هین مهل خر را و دست از وی مدار
زانک عشق اوست سوی سبزه زار
گر یکی دم تو به غفلت وا هلیش
او رود فرسنگ ها سوی حشیش
دشمن راهست خر مست علف
ای که بس خر بنده را کرد او تلف
گر ندانی ره هر آنچ خر بخواست
عکس آن کن خود بود آن راه راست
شیطان صفتان صدها هزار سال آنها را از راه راست دور کرده و لباس تقوا را از تن آنها به در آوردند. تو ای انسان به آثار و نشانه های گمراهان و حق ستیزان نگاه کن، به استخوان و موهایشان نظر کن و از آنها درس عبرت بگیر و نفس اماره را از راهی که آنها رفته اند دور کن.
گردن نفس اماره ات را بگیر و آن را به سمت راه درست و مسنقیم هدایت کن، آگاه باش که این خر نفس را هرگز رها مکن، چرا که آن به سمت چیزی که میل دارد، کشیده میشود. اگر تو لحظه ای از آن غافل شوی او به جانب علفزار شهوت رفته و فرسنگ ها از تو دور می شود.
این نفس انسان های بسیاری را بنده خودش کرده و آنها را از راه درست دور کرده است. اگر راه راست را نمی توانی تشخیص دهی و پیری هم نداری، هر آنچه که نفست به تو دستور داد، بر عکس آن را عمل کن.
با هوا و آرزو کم باش دوست
چون یضلک عن سبیل الله اوست
این هوا را نشکند اندر جهان
هیچ چیزی همچو سایه ی همرهان
با هوای نفس خود کمتر دوستی کن، چرا که تو را از راه راست و درست دور می کند. هوی و خواسته نفس بسیار استوار و محکم است و هیچ چیزی نمی تواند آن را در هم شکند، مگر سایه و حضور اولیای حق.

آنچه که مولانا در این ابیات بسیار بدان تاکید کرده این موضوع است که طی کردن راه سلوک آفت و خطرهای بسیاری دارد، بهتر است که پیر و مرشدی راه بلد و اشنا تو را همراهی سازد که در این راه به هلاکت نرسی.


منابع:
مثنوی معنوی، تصحیح کریم زمانی
مثنوی معنوی، تصحیح گلپینارلی