شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 2179
  • دوشنبه 1394/11/5
  • تاريخ :

عجوزه ای که خاک بر سر شد!

«سجّیل» معرب "سجّین" است؛ به فارسی یعنی کلوخ. چیزی نه مثل سنگ، سخت و نه مثل گل، نرم. این را طبرسی می گوید در مجمع البیان. حال اگر درنگ کنید در فقه اللّغه واژه «غابر» در کریمه: «فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِینَ إِلَّا عَجُوزًا فِی الْغَابِرِینَ»، در می یابید که چرا در پیشانی نوشت این مقال، گفته شده است: عجوزه ای که خاک بر سر شد!

نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان

همسر لوط

بعضی چیزها در حافظه تاریخ می مانند و آنقدر در فرهنگ شفاهی مردم، دست به دست می چرخند که می شوند زبانزد و ضرب المثل. گاهی یک طرز تفکر می شود ضرب المثل و گاهی یک آدم.
تاریخ بسیار دیده است آدم هایی را که در خیر یا شر، کارشان آنقدر بالا گرفته است که شده اند ضرب المثل. آدم ها ضرب المثل نمی شوند مگر اینکه یک ویژگی منحصر به فردی داشته باشند مثلا در مُمَثَّل، یکه تاز و سرآمد باشند؛ مثل حضرت نوح، شیخ الانبیاء، که سالمندترین انسان خاکی بود یا ایوب پیامبر که اسطوره صبر بود، و یا مریم، قدیسه دهر و یوسف که یکی مظهر عفت بود و دیگری نماد عفت و زیبایی، هر دو.
گاهی یک نفر در فرهنگ شفاهی مردم خودش، مردم یک جغرافیای خاص، ضرب المثل می شود و گاهی خدا یک شخص را ضرب المثل می کند نه برای یک فرهنگ و قومیت خاص، که برای همیشه اعصار و امصار.
وقتی با این نگاه می رویم سراغ قرآن و ردّ آدم هایی را می گیریم که خدا ضرب المثلشان کرده، می رسیم به دو زن، که در درون کاشانه پیامبر خدا می زیستند اما درونشان، آشیانه شیطان بود، «والهه»، همسر نوح نبی و «والعه»، همسر لوط پیامبر.

بنا بر صراحت این آیه، قوم لوط با کلوخ یا به تعبیر دقیق تر سنگی از جنس خاک عذاب شدند: لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِینٍ .پس شاید بیراهه نباشد اگر بگوییم: طوفانی از کلوخ بر مردم شهر باریده و گرد و غباری به آسمان برآمده و غبار ناشی از کلوخ باران، بر سر و روی اهل عذاب(غابرین) از جمله همسر لوط، فرود آمده است.

مثل این دو زن را خداوند در ذیل سوره ای آورده است که در صدرش نیز سخن از دو زن است. دو زن که اسرار خانه پیامبر آخر الزمان را پیش هم افشا کردند؛ حفصه و عایشه.( بنا بر تفسیر فریقین).
ضَرَبَ ٱللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ كَفَرُوا ٱمْرَأَتَ نُوحٍ وَ ٱمْرَأَتَ لُوطٍ كٰانَتٰا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبٰادِنٰا صٰالِحَیْنِ فَخٰانَتٰاهُمٰا فَلَمْ یُغْنِیٰا عَنْهُمٰا مِنَ ٱللّٰهِ شَیْئاً وَ قِیلَ اُدْخُلٱ ٱلنّٰارَ مَعَ ٱلدّٰاخِلِینَ(تحریم/10)
(خدا براى كسانى كه كفر ورزیده اند، آن نوح و آن لوط را مَثَل آورده [كه ] هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت كردند، و كارى از دست [شوهران ] آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد: «با داخل شوندگان داخل آتش شوید.»)
همچنانکه در کتاب تکوین خدا، هیچ چیز اتفاقی نیست در کتاب تدوین حضرتش نیز چنین است. صدر و ساقه آیات این سوره، با هم تناسب دارند و این تناسب، تصادف نیست. اینجاست که ذهن می رود پی نسبت ها، نسبت آن دو زن با این دو زن.
اگر مرغ ذهنتان را در فضای آیه پرواز دهید، از بالا می توانید نسبت های دیگر را ببینید. نسبت یک زن با یک عبد صالح خدا، که هم شریک سفره اش بود و هم بسترش از یک سو و از سوی دیگر، نسبت بین همین زن و یک فرزند؛ فرزندی که خون پدر در جسم داشت و خُلق مادر، در روح. فرزندی که عاقبت به شر شد، با اینکه از خاندان وحی بود. پسر نوح. اینجاست که ذهن، به دو نتیجه رهنمون می شود:
یک اینکه: حتی زیستن و نفس کشیدن در بیت نبوت نیز نجات بخش نیست به تنهایی.
دو اینکه، موم شخصیت فرزند، بیشتر در دستان مادر شکل می گیرد تا پدر.
برویم سراغ آن یکی زن که مثال شده است برای «للذین کفروا»!. (این هم خود، نکته ای است که این هر دو، نه فقط برای زنان که حتی برای مردان عالم نیز ضرب المثل اند.)
اگر برگردید و دوباره نگاهی بیندازید به آیه ای که گذشت، به طور سربسته به جرم او پی خواهید برد. و آن یک کلمه بیش نیست: خیانت!(فخانتاهما). و چه جرمی سنگین تر از این که نان نبی خدا را بخوری اما از هم صحبتی اش طرفی نبندی. و بالعکس، به دست دشمن دیرینه اش، شیطان، دست بیعت دهی. این ننگ را، هیچ آب زمزمی نمی شوید مگر آتش قهر خدا.
او نیز اهل بود؛ اهل بیت رسول خدا اما هر اهل بیتی، اهل نجات نیست. این را قرآن می گوید. یکجا به لوط می گوید: «فَأَسرِ بِأَهلِکَ بِقِطع مِنَ الَّیلِ وَاتَّبِع أَدب رَهُم... (حجر/65) شبانه اهلت را از این دیار ببر و در پیشان برو. اما در چند جای دیگر می گوید: «فَأَنجَینهُ وَ أَهلَهُ إِلاَّ امرَأَتَهُ»[نمل/57 واعراف/83 وصافات/134) یعنی لوط و اهلش را نجات دادیم به جز همسرش.

همسر لوط به تعبیر قرآن، خاک بر سر شد! خواهی گفت این چه طرز سخن گفتن است؟! اندکی صبر کنید تا خورشید مقصود از پس ابر کلام، طالع شود. بنا بر آیات کلام وحی، «والعه»، جزو کسانی قرار گرفت که زیر بارانی از "سجیل" هلاک شدند. برای توضیح بیشتر باید دست به دامن آیه ای شویم که در مقام تشریح روز واقعه است. بنا بر کریمه 82 سوره هود، یکی از سه عذابی که بر سر قوم لوط فرود آمد، باران سجیل بود: فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّیلٍ مَّنضُودٍ(چون فرمان ما فراز آمد ، آنجا را زیر و زبر کردیم و بر آن شهر بارانی ، ازسنگهایی از سجیل ، پی در پی ، فرو باریدیم.)

«سجّیل» معرب "سجّین" است که همان کلوخ است یعنی چیزی نه مثل سنگ، سخت و نه مثل گل، نرم. این را طبرسی می گوید در مجمع البیان. در سوره ذاریات، کریمه 33 نیز می گوید قوم لوط با کلوخ یا به تعبیر دقیق تر سنگی از جنس خاک عذاب شدند: لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِینٍ .

حالا اگر این آیات را بگذارید کنار آیه ای که قبلا خواندیم:«فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِینَ إِلَّا عَجُوزًا فِی الْغَابِرِینَ» (169 و170/شعرا) و درنگ کنید در فقه اللّغه واژه «غابر»، شاید دیگر جای خرده نباشد که چرا در پیشانی نوشت این مقال، گفته شده است: عجوزه ای که خاک بر سر شد!

آنگونه که راغب در مفردات گفته است، كسى است كه بعد از رفتن آنكه با او بود باز ماند. این لغت شناس، در ذیل آیه «وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ »(عبس/40) هم می گوید: «غبره» غبارى است كه بر روى چیزى نشیند و آنچه برنگ غبار باشد.

پس شاید بیراهه نباشد اگر بگوییم:  طوفانی از کلوخ بر مردم شهر باریده و گرد و غباری به آسمان برآمده و غبار ناشی از کلوخ باران، بر سر  و روی اهل عذاب(غابرین) از جمله همسر لوط، فرود آمده است. این یک معنایی است که بر حسب مقدمات گفته شده، موجه می نماید. اما بزرگان اهل تفسیر،اکثرا ،غابر را به معنای بازمانده معنا کرده اند. در این صورت، همسر لوط جزو کسانی بود که در میان قوم لوط بازماند و در نهایت، گرفتار لهیب آتش عذاب الهی شد.

UserName