تبیان، دستیار زندگی
گفتگوی خود با دانشمند محترم حضرت آیة الله سید حسن مصطفوی را در خصوص موضوع جبر و اختیار در سومین مقاله با طرح این سؤال که خداوند می توانست ما را خلق نکند پس چرا خلق کرد؟ و پاسخ به آن دنبال می کنیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم جعفری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا خدا ما را خلق کرد؟!

گفتگوی خود با دانشمند محترم حضرت آیة الله سید حسن مصطفوی را در خصوص موضوع جبر و اختیار در سومین مقاله با طرح این سؤال که خداوند می توانست ما را خلق نکند پس چرا خلق کرد؟ و پاسخ به آن دنبال می کنیم.

مصاحبه از: دکتر جعفری - بخش اعتقادات شیعه تبیان
آیة الله سیدحسن مصطفوی

و اما پاسخ: خداوند موجودی خلق کرد که مثل خود خداوند بتواند اراده کند. همانطور که خدا مظهر اراده است ما را نیز خلق کرد تا بتوانیم اراده کنیم. بنابراین اراده در ما بالقوه است ولی اراده خدا بالفعل است . در خدا، اراده کردن معنا ندارد. پس خدا ما را خلق کرده تا بتوانیم اراده کنیم، همانطور که ما را خلق کرده تا بتوانیم غذا بخوریم، عصبانی شویم و همه ی چیزهائی که لازمه ی وجود ماست ( اگر بگوییم چرا خلق کرده، مسئله دیگر مسئله خلقت است و اشکال علمی نیست). پس خلق کرده تا بتوانیم اراده کنیم و لازم نیست هر اراده ای را خدا در دل ما بیندازد بلکه  ذات ما را طوری قرار داده که ذات ما اراده می کند.
اشکال دیگری که مطرح است آنکه برخی از فلاسفه و متکلمین همچون خواجه نصیرالدین طوسی می گویند این جبر نیست بلکه اضطرار است.
قبل از بررسی و پاسخ به این اشکال باید ببینیم چگونه اراده می کنیم؟ هنگامی که اراده می کنیم به عنوان مثال آب بخوریم اراده بی دلیل نمی آید، اول تصور آب می کنیم سپس تصور می کنیم که منفعت دارد، سپس حالت خود را در نظر می گیریم که تشنه هستیم این حالت در ما شوق ایجاد می کند، تشنگی، نوشیدن آب و رفع عطش، سبب تشدید شوق در ما می شود، شدیدتر که شد به دنبال آن، عزم و تصمیم می آید سپس تصمیم می گیریم. بنا براین در تصمیم گرفتن مضطر هستیم یعنی اضطرار قهری است و در اختیار ما نیست.

موجودات زمانی که در محدوده زمان و در محدوده موجودات زمانی باشند از آنها تأثیر می گیرند. اما این تأثیرات به حد جبر نمی رسد بلکه در حدی است که کشیده می شوند.

مثال دیگر آنکه زمانی که چشم ما به یک چیزی می افتد تصویر آن در ذهن ما ایجاد می شود بعد فکر می کنیم آیا برای ما فایده دارد یا نه؟ مانعی هم وجود ندارد از طرفی قدرت هم وجود دارد پس اراده می کنیم زیرا میل و شوق ما را می کشد ولی جبر نیست بلکه اضطرار است یعنی می توانیم این تصمیم و اراده را به هم بزنیم.
اضطرار غیر از جبر است زیرا اضطرار عقلا انسان را ملزم می کند کار را انجام بدهد ولی گاهی ممکن است مانعی پیدا شود و انجام ندهد.
گاهی گرفتاری، مریضی، ورشکستی و عواملی این چنین که شرایط زندگی است ما را وادار می کند و در واقع مضطر می شویم که کاری را انجام دهیم مثلا منزل مسکونی خود را بفروشیم. در اضطرار، اختیار وجود دارد، به همین دلیل  این بیع را " بیع مضطر " می گویند چون با اختیار انجام می شود. زیرا اگر کسی پول دهد یا به هر شکلی مشکل حل شود دیگر منزل فروخته نمی شود.
 در معاملات " بیع مکره " باطل است اما " بیع مضطر"  باطل نیست.
"بیع مکره " به بیعی گفته می شود که مثلا شخصی را مجبور و تهدید کنند خانه خود را بفروشد، این معامله باطل است.
"بیع مضطر"  آن است که شخص مضطر شده، به عنوان مثال بدهکار شده برای اینکه قرض را بدهد و آبرویش حفظ  شود خانه اش را می فروشد این جبر نیست و باطل هم نیست (اضطرار یعنی انسان کاری را خود به گردن خود می اندازد) فقهاء این بیع را جایز می دانند زیرا جبر نیست. این شخص می توانست در خانه را قفل کرده و فرار کند و خانه را نفروشد ولی از آنجا که این کار بر خلاف شئوونات اجتماعی است خانه را می فروشد، اگر چه این نوع خرید کراهت دارد.
بنابراین ما در حقیقت مضطریم، ولی مجبور نیستم زیرا با وجود همه شرایط می توانیم انجام ندهیم. اما خدا این گونه نیست یعنی در اراده خدا هیچ چیزی سبب نیست که اراده او را به سوی خود بکشد.
این حرف خلافی نیست که بگوییم (نظر استاد مصطفوی) ما در عین حال که مجبور نیستم، مضطر هستیم یعنی عوامل خارجی در عالم ماده ما را وادار می کند و به سوی خود می کشد.
رشته ای بر گردنم افکنده دوست      می کشد هر جا که خاطر خواه اوست
این رشته همین امور مادی است زیرا ما در عالم ماده و زمان هستیم، با موجودات زندگی می کنیم دارای شهوت، میل، غضب و ... هستیم . حتی در غضب تصور فلان شخص، تصور ضرر و اذیت، ایجاد تنفر، شدت تنفر سبب فرار یا زدن و غضب کردن می شود، پس باز هم مضطر می شویم.
فرض کنید اگر در عالم ماده زندگی نمی کردیم و نفع و ضرر، شوق یا تنفری بوجود نمی آمد، اضطراری پیدا نمی شد. زیرا موجودات زمانی که در محدوده زمان و در محدوده موجودات زمانی باشند از آنها تأثیر می گیرند. اما این تأثیرات به حد جبر نمی رسد بلکه در حدی است که کشیده می شوند.
اضطرار همیشه هست و عوامل خارجی دائم در ما اثر می کنند و ما را به سوی خود  می کشند. اما عده محدودی هستند که خود را از این اضطرار بیرون می کشند و هر چه عوامل خارجی آنها را به سمت خود بکشد اعتنا نمی کنند و هر چه بادا باد گفته و فقط برای خدا کار می کنند. هر بلائی که بر سرشان بیاید، کشته شوند، تکه تکه شوند، سرزنش شوند، با اینکه همه اینها جزء اضطرار است ولی همه را بی توجه می شوند و " لا تاخذه فی الله لومة لائم" گویند. اگر چه مردم آنها را سرزنش می کنند ولی چون وظیفه شرعی است توجهی نمی کنند و وظیفه را انجام می دهند. غیر از سرزنش فشار هم هست، زندگی از دست می رود، خانواده نابود می شود، اما برخی همه اینها را به خاطر انجام  تکلیف زیر پا می گذارند.
بنا بر این در جبر اراده شخص مسخر غیر است اما در اضطرار اراده شخص با شرایط خاصی در اختیار خودش هست. کناره گرفتن از جبر امکان ندارد ولی از اضطرار می توان کناره گرفت. پس اضطرار قابل قبول است.
خواجه نصیر طوسی می گوید اراده ما همیشه مضطر است " مضطرون فی صورة المختارین " اگر چه اختیار داریم ولی مضطر هستیم. زیرا اراده و تصور، ما را به آن سو می کشند.
در جلد ششم " اسفار" ، مرحوم ملاصدرا بحث اراده را مطرح می کند و می گوید ما انسان ها مضطر هستیم در صورت اختیار و عوامل خارجی ما را می کشد.

ما مختار مطلق نیستیم بلکه مضطرون هستیم و فقط خدا مختار مطلق است و هیچ چیز در خدا اثر نمی کند. ملاصدرا می گوید اراده واقعی را فقط خدا دارد که هیچ اضطراری در او نیست.

به عنوان مثال من چرا این آب را می خورم؟ تصور آب، تصور منفعت، عدم مانع، شوق و کشش شوق مرا وادار به خوردن آب می کند. اگر منفعت یا مانعی هم نبود نمی خوردم پس در حقیقت اینها سبب شد من کشش به خوردن پیدا کنم و اگر عوامل خارجی نبود کشیده نمی شدم.
مثال دیگر آنکه می خواهیم زیارت امام رضا (علیه السلام) برویم مانعی وجود ندارد، از طرفی منفعت آخرت و ثواب هم دارد، بلیط هم آماده است همه این موارد سبب می شود شوق ما زیاد شود و به این ترتیب به زیارت می رویم. در این جا مجبور نیستیم بلکه مضطر شده ایم یعنی شوق ما را کشیده است. پس این امور هستند که ما را می کشند و در واقع نوعی اضطرار است و جبر نیست.
بر این اساس ما مختار مطلق نیستیم بلکه مضطرون هستیم و فقط خدا مختار مطلق است و هیچ چیز در خدا اثر نمی کند. ملاصدرا می گوید اراده واقعی را فقط خدا دارد که هیچ اضطراری در او نیست.

آیا کسی که برای خدا کار انجام می دهد، او هم در اضطرار است؟
اضطراری که شخص، خود برای خودش ایجاد کرده است یک اضطرار تکوینی است و تکلیف نیست. اما آنجا که برای خدا انجام می دهد بررسی کرده و تردید دارد که خدا را انتخاب کند یا دیگران را؟ در بررسی هایش متوجه می شود اگر خدا را انتخاب کند بهتر است ولی دنبالش حرف ها و سرزنش ها دارد.
بسیاری از مردم در این مرحله شکست می خورند مثلا شخصی که اهل نماز است در جمعی که نماز نمی خوانند قرار بگیرد دیگر نماز نمی خواند و می گوید اگر نماز بخوانم به من عقب مانده می گویند. در اینجا یک عواملی او را به سمت این عمل کشیده، اما تنها خداست که هیچ اضطراری ندارد.
عوامل معنوی و مادی انسان را به سمت خود می کشد ولی اضطرار در عوامل مادی در اغلب مردم بیشتر است. بندگان خوب خدا اضطرارشان بیشتر اضطرار الهی است و همه چیز را زیر پا می گذارند و سرزنش ها و تهدیدها در آن ها اثر گذار نیست.
بنابر این ما مجبور نیستیم  بلکه مضطر هستیم. خیال می کنیم خودمان کار را انجام دادیم اما این تفکر غلطی است آنچه ما را به این عمل کشیده، عوامل موجود بوده اگر چه اضطرار جبر ایجاد نمی کند.

خلاصه سخن

خواجه نصیر طوسی می گوید اراده ما همیشه مضطر است. بر این اساس ما مختار مطلق نیستیم بلکه مضطرون هستیم و فقط خدا مختار مطلق است و هیچ چیز در خدا اثر نمی کند. با توضیحاتی که ارائه شد مرحوم ملاصدرا، اشکال فارابی و خواجه نصیر الدین طوسی را پاسخ داده اند که در کلام دیگران وجود ندارد و اگر کسی هم در این زمینه ادعائی کرده ریشه آن در کلام ایشان است.


اما گفتگوی ما همچنان ادامه دارد پس ما را همراهی کنید.



مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.