تبیان، دستیار زندگی
از آنجا که داستانها یکی از مبانی مهم در رشد تفکر و ارتباط با کودکان هستند، لازم است داستانهای خاصی برای این منظور نگاشته شوند که اصول داستانهای فکری در نگارش آن مورد توجه قرار گرفته باشند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پرورش تفکر خلاق کودک با داستان


از آنجا که داستانها یکی از مبانی مهم در رشد تفکر و ارتباط با کودکان هستند، لازم است داستانهای خاصی برای این منظور نگاشته شوند که اصول داستانهای فکری در نگارش آن مورد توجه قرار گرفته باشند.

کودک و کتاب

آشنا‌سازی کودک با مهارتهای اندیشیدن می‌تواند علاوه بر تأثیرات مثبت گفتاری و شنیداری، روند اجتماعی شدن کودک را تسریع نماید؛ مهمتر اینکه به رشد استقلال فکری، تفکر انتقادی و خلاق در کودکان کمک می‌نماید.  برای رسیدن به این هدف گنجاندن مفاهیم فلسفی و اخلاقی در قالب داستان می‌تواند به کودکان یاری رساند. از آن‌جا که داستان‌ها یکی از مبانی مهم در رشد تفکر و ارتباط با کودکان هستند، لازم است داستان‌های خاصی برای این منظور نگاشته شوند که اصول داستان‌های فکری در نگارش آن مورد توجه قرار گرفته باشند.

در این‌جا به طور مختصر به برخی نکات ضروری‌تر که لازم است در داستان فکری مورد توجه قرار گیرند، اشاره می‌کنیم:

ـ داستان، روان و متناسب با سن کودک باشد.
ـ از موضوعات مورد علاقة کودکان استفاده شود.
ـ تفکر و تخیل کودک را برانگیزاند.
- مفاهیم در داستان به شیوه‌ای به کار گرفته شود که کودکان در تجربة روزانة خود آنرا به کار برند.
ـ شخصیت‌های داستان به گونه‌ای طراحی شوند که کودک بتواند با آنها همانند‌سازی کند.
ـ داستان با فرهنگ ما مأنوس باشد و کودک به راحتی در فضای آن قرار گیرد.
ـ در داستان از دادن پیام مستقیم خودداری شود و به عبارت دیگر با قصد نصیحت نوشته نشود.
ـ موضوع داستان بحث‌انگیز باشد و کودکان را به گفتگوهای عمیق فلسفی تشویق کند.
ـ داستان سوال برانگیز باشد و فرایند قضاوت و داوری را به طور غیر مستقیم به کودک بیاموزد.
ـ نتیجه گیری داستان به عهدة کودک گذاشته شود.
ـ هر عمل و حادثه‌ای علت منطقی داشته باشد که برای کودکان قابل فهم باشد؛ البته لازم نیست علت حادثه حتماً در داستان قید گردد.
ـ اسم داستان جذاب بوده و طرح داستان را فاش نکند.
ـ در صورت سریالی بودن داستانها، متن آن از آسان به سخت سوق داده شود.
توجه به این نکته ضروری‌ست که پس از طرح داستان، در ذهن بچه‌ها سوالات زیادی ایجاد می‌‌شود که مربی باید  با درایت این پرسش‌ها را به سمت و سویی سوق دهد که آنان به بهترین صورت ممکن به مفهوم یا مفاهیم مورد نظر داستان دقت پیدا کنند. البته این‌که تصور کنیم حتماً کودکان به نتیجه‌ای که در ذهن داریم،  برسند مورد نظر نیست بلکه فرایند بحث کردن، دلیل آوردن و پذیرفتن دلایل منطقی و درست بیشتر مدنظر است.

آشنا‌سازی کودک با مهارتهای اندیشیدن می‌تواند علاوه بر تأثیرات مثبت گفتاری و شنیداری، روند اجتماعی شدن کودک را تسریع نماید؛ مهمتر اینکه به رشد استقلال فکری، تفکر انتقادی و خلاق در کودکان کمک می‌نماید

نمونه داستان فکری: داستانی که در زیر ملاحظه می‌فرمائید، نمونة داستانی است که انتخاب اسم آن (پس از خواندن داستان) بعهدة کودکان گذارده شده است.

بغداد، شهر بزرگی بود. مردم شهر، از صبح تا شب کار می‌کردند،‌ زحمت می‌کشیدند؛ ولی از زندگیشان راضی نبودند. مردم بغداد از مأمون که آدم بدی بود، می‌ترسیدند و دلشان نمی‌خواست او حاکم باشد.
مردم مسلمان می‌دانستند مأمون، امام رضا(علیه السلام) را به شهادت رسانده است و همه چیز را برای خودش می‌خواهد. بچه‌های شهر بغداد هم، مأمون را می‌شناختند. بچه‌ها او را دوست نداشتند و اگر او را می دیدند از ترس فرار می کردند.
آن روز مأمون با عده‌ای از همراهانش برای شکار به خارج از شهر می‌رفت. حاکم و همراهانش سوار بر اسبهایشان به سرعت می‌تاختند،‌گرد و خاک به هوا بلند می‌کردند و مردم را می‌ترساندند!
مأمون از این که می‌دید مردم با دیدن او پا به فرار می‌گذارند، می‌خندید و از این کار لذت می‌برد!
همین‌طور که مأمون پیش می‌رفت، چشمش به چند کودک افتاد که مشغول بازی بودند. مأمون خندید و به طرف آنها تاخت. همین که بچه‌ها مأمون و لشگریانش را شناختند، پا به فرار گذاشتند؛ فقط یکی از بچه‌ها ایستاد و از جایش تکان نخورد!
مأمون خیلی تعجب کرد، نزدیکتر آمد و داد زد: «چرا فرار نکردی!»
کودک با تعجب جواب داد: «برای چه فرار کنم!»
مأمون فریاد زد: «مگر نمی‌دانی من مأمون حاکم شما هستم!»
کودک سری تکان داد و گفت: «دلیلی برای ترس نمی‌بینم، نه راه تو را گرفته‌ام و نه گناهی از من سر زده است! برای همین سر جای خودم مانده‌ام و فرار نمی‌کنم!»
مأمون که خیلی عصبانی شده بود، گفت: «اسمت چیست و پسر چه کسی هستی!»
کودک جواب داد: «نامم محمد است و پسر علی¬بن¬موسی(علیه السلام) هستم!»
مأمون او را شناخت و سرش را از خجالت پایین انداخت. مأمون پدر این کودک را به شهادت رسانده بود. این کودک پسر حضرت امام رضا(علیه السلام) بود که هیچ ترسی از مأ‌مون نداشت.
آن روز، مردمی که آن دور و بر بودند به پسر امام رضا(علیه السلام) آفرین گفتند و مأمون را نفرین کردند.

***

پس از خواندن داستان، کودکان را راهنمایی کنید تا به مفهوم مستتر شده در داستان اشاره کنند. برای مثال اگر به مفهوم شجاعت اشاره کردند می توانید بحث را اینگونه ادامه دهید؛ توجه داشته باشید از آنجا که موضوع مورد بحث «مفهوم شجاعت» می‌باشد، باید سوالاتی که در کلاس مطرح شده و به چالش کشیده می‌شود، در همین حیطه باشد.


سوالهایی که می‌تواند مورد بحث قرار گیرد به عنوان مثال عبارتند از:

ـ شجاعت چه معنایی دارد؟
ـ معیار شجاعت چیست؟
ـ مفاهیم متضاد با شجاعت کدامند؟
ـ آیا پر رویی و بی‌ادبی کردن، لازمة شجاعت داشتن است؟
ـ فایده‌های شجاعت چیست؟
ـ آیا شجاعت پیامدی هم بدنبال دارد؟
ـ چند نمونه از افراد شجاع و معروف را مثال بزنید.

فراوری: نرگس انتظامی بیان

بخش خانواده ایرانی تبیان


منبع:
سایت فلسفه و کودک

مطالب مرتبط:
قصه گوی خوب كیست؟

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.