شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 3359
  • پنج شنبه 1394/2/31
  • تاريخ :

جهنمی که خواهیم رفت!

لقمه‌چینی از سفره رنگین کلام خدا، سرنخی به دستم داد که گره از این معما را برایم گشود...

نویسنده: شکوری-شبکه تخصصی قرآن

جهنم

تا همین چند روز پیش هر وقت به این فرازهای دعای رجب می‌رسیدم که: " أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیَا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ"، سوالی در ذهن و زبانم جان می‌گرفت و آن اینکه: چرا حضرت در بخش نخست، جمیع خیر دنیا و آخرت را مسالت می‌کند اما در بخش دوم، قید جمیع را به تناسب جمله نخست، دو بار تکرار نمی‌کند؟
این جور وقت‌ها، اگر نتوانم جوابی درخور بیابم، حسابی کلافه می‌شوم و انبوهی سوال، مثل خوره به جانم می‌افتد.
پیشتر صورت مساله را عرضه کرده بودم به اهلش. یکیشان هم پاسخ داده بود که: عبارت، افتادگی دارد لابد! خاصّه اینکه در یک نسخه چاپی، لفظ جمیع، در فراز دوم(شر اخروی) عینا تکرار شده است.
این جواب با مشاهده نسخ مختلف کم و بیش تایید شد اما از کجا معلوم، شاید خود این افتادگی هم به خطا بوده و از چشم مصحح دور مانده باشد؟!
دیروز، گاه وداع با ماه خوب خدا، در حسرت روزهایی که از دستم رفت، دوباره زبان را مترنّم ساختم به ترنم این دعا و باز همان فراز و تکرار همان سوال.

از این کریمه، چیزی دستگیرتان شد؟! حتم دارم بهتتان بیشتر خواهد شد وقتی بدانید حتی انبیاء و اولیای الهی نیز مشمول این آیه می‌شوند.

این بار اما اندکی عمیق‌تر در تکاپوی یافتن پاسخ برآمدم. با این پیش فرض که، در سندیت دعا شک روا نیست و حسب قاعده (اصولی)، روایتی که سندیتش تردیدبردار نباشد، محال است با آیات قرآن معارض افتد. با این نگاه رفتم پی تدبر در پهنه آیات قرآن.
لقمه‌چینی از سفره رنگین کلام خدا، خوشبختانه، سرنخی به دستم داد که گره از این معما را برایم گشود. همینجا بگویم که در کنار این پاسخ برآمده از قرآن، یک پاسخی عقلانی هم به ذهن آمد که شاید تبیین آن در حل مساله، راه‌گشا باشد.
و اما سرنخ قرآنی این بود: همه وارد جهنم می‌شویم!
شاید اندکی جا خورده باشید! حق دارید. اما این عین واقعیت است. واقعیتی که سرنوشت محتوم ماست و به هیچ روی گزیر و گریزی از آن نیست.
آری بنا بر نص صریح قرآن همه ما روزی وارد جهنم خواهیم شد! اگر باور ندارید همین الان قرآن را باز کنید، آیه 71 سوره مبارکه مریم را با دقت بخوانید:
وَ إِن‌ مِّنکمْ إِلاَّ وَارِدُهَا کانَ عَلَی‌" رَبِّک حَتّمًا مَّقْضِیا ثُمَّ نُنْجی الَّذِینَ اتَّقَواْ وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیا
[و یک‌ فرد از شما نیست‌ مگر اینکه‌ وارد جهنّم‌ می‌شود! و این‌ حکم‌ ای‌ پیغمبر، حکم‌ حتمی‌ و قضاء لازمی‌ است‌ که‌ پروردگارت‌ بر عهده خود نهاده‌ است‌! و پس‌ از ورود در جهنّم‌ ما کسانی‌ را که‌ تقوا پیشه‌ ساخته‌اند نجات‌ میدهیم‌، و میگذاریم‌ که‌ ستمگران‌ در دوزخ‌ به‌ رو به‌ زانو در افتاده‌ یله‌ و رها بمانند.]
از این کریمه، چیزی دستگیرتان شد؟! حتم دارم بهتتان بیشتر خواهد شد وقتی بدانید حتی انبیاء و اولیای الهی نیز مشمول این آیه می‌شوند.
با استفاده از مفاد شریفه یادشده، جهنم را می‌توان تنها شرّی دانست که ورود در  آن، حتمی‌الوقوع است. بنابراین، درخواست انصراف و دفع جمیع شرور آخرت، معقول نیست.

ورود را عده‌ای به معنای دخول گرفته‌اند و عده‌ای دیگر، به معنای اشراف مانند: ولمّا ورد ماء مدیَن (قصص/23) در قصه حضرت موسی (ع) و فأرسلوا واردهم فأدلی دلوه(یوسف/19) در قصه حضرت یوسف (ع).
فهم این آیه اندکی دشوار است پاره ای در مقام تفسیر گفته‌اند: منظور از ورود در جهنم، حیات دنیاست که مقدمه بهشت و حیات اخروی است!  این پاسخ، با شاقول عقل، چندان جور در نمی‌آید. چرا خداوند باید در آیه ای محکم، به زبان استعاره و تشبیه سخن بگوید؟ چه مشکلی پیش می آمد اگر به جای جهنم همان لفظ دنیا را به کار می برد؟ می‌بینید؟! این تفسیر، نوعی ادعای بدون دلیل است.

ورود به معنای دخول باشد یا اشراف، در اصل قضیه تفاوتی نمی‌کند. چه، به هر روی، جهنم بر سر راه بهشت است و معبر بهشت.
و اما پاسخ دیگر:

حکما سخنی دارند مبنی بر اینکه شر مطلق در جهان وجود خارجی ندارد. (البته فرض محال، تصورش محال نیست!) و چون وجود، یکپارچه خیر است. مقابل وجود یعنی عدم، می‌شود شرّ. خلاصه دردسرتان ندهم، حاصل همه حرفشان اینکه شر امری عدمی است و از نسبت برمی‌خیرزد.
برای تقریب به ذهن، بگذارید متوسل شوم به یک مثال:
باران یک باران اما نسبت به یک عده (کشاورزان) خیر جلوه می‌کند و نسبت به یک عده دیگر(کوزه گران) شرّ.
تا اینجای کلام را اگر پذیرفته باشید، نصف راه را رفته‌ایم و فقط مانده است تبیین مقدمه دوم.
همین حکمای فوق‌الذکر قاعده‌ دیگری دارند که می‌گوید: در عدمیات، تمایز وجود ندارد. (لا میز فی الاعدام).
این یک اصل عقلانی است و عُقلایی. چون تمایز فرع بر تعدد است. پای تعدد هم جایی باز می‌شود که با تعدادی از وجودات سر و کار داشته باشیم. در نتیجه در عدم‌ها که تعدد نباشد، مَیز هم نیست.
شاه کلید سخن به دستتان افتاد، اینک، این مقدمات را بیاورید در صورت مساله حاضر تا به شما بگوید: وقتی شرور تعدد ندارند، حضور قید جمیع در سخن، منتفی است.
و السلام علی من اتبع الهدی

 

UserName