تبیان، دستیار زندگی
نگاهی کوتاه به دو فیلم «بوفالو» و «موقت» به بهانه اکران در جشنواره سی و سوم فیلم فجر
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تلاش نافرجام برای درک «بوفالو»


نگاهی کوتاه به دو فیلم «بوفالو» و «موقت» به بهانه اکران در جشنواره سی و سوم فیلم فجر.

بوفالو ،

1. شب اول ، کاخ جشنواره ، یک جمع معدود ، رو به بزرگراه همت : «فقط بیست دقیقه ابتدایی ؟ همین؟ پس بقیه فیلم چی؟» قاعدتا این سوال را همکار عزیز ما باید دو طبقه پایین تر،سالن سعدی ،نشست خبری «بوفالو» از کارگردان محترم بپرسد. اتفاقا کاوه سجادی حسینی کاملا منطقی است ، سوال را خوب می شنود و دقیق پاسخ می دهد. تازه مگر فیلم های دوسیلابی در سینمای ما کم ساخته می شود؟ که اول میخکوبت می کنند بعد داستان شل می شود و تمام... ولی دروغ چرا، این سوال گوشه ذهن ما هم بود. «بوفالو» با یک داستان شسته رفته شروع می شود. می دانیم شکوفه (سهیلا گلستانی) خانواده را تیغ زده و همراه نامزدش پیمان (هومن سیدی) به بندرانزلی آمده تا سرفرصت از ایران بروند. تا این جا غیراز قصه سر راست،با یک هومن سیدی متفاوت و با مزه طرفیم. یک جوان آس و پاس که با نمک حرف می زند و شوخی هایش به دل می نشیند؛ معلوم نیست کدام رفتارش جدی است ، کدام شوخی .سوژه هم اتفاقا مستقیما جوان ها را نشانه گرفته.منظورش دغدغه بهتر زیستن و مساله ای به نام مسیرهای انحرافی است . فیلم دارد اوج می گیرد که کارگردان سر پیمان را زیر آب می کند. باشد ، چه عیبی دارد، اتفاقا تعلیق داستان بعد از این نقطه عطف بیشتر هم می شود. شد؟ نه. چرا؟ همان شب در همان سالن همکاران مطبوعاتی زحمت این سوال را کشیدند و از کارگردان پرسیدند چرا فیلم و عناصر آن گنگ هستند؟ چرا لحن فیلمنامه عوض شد؟
2 . حالا که با دقت به جواب های جناب کارگردان خیره می شویم باز هم چیز چندانی عایدمان نمی شود. بیایید یک بار دیگر حرف های جناب سجادی حسینی را مرور کنیم:« ما استراتژی کار را پنهان گذاشتیم و از موقعی که لوکیشن مرداب وارد قصه می‌شود همه ماجرا و عناصر فیلم را تحت تاثیر قرار می‌دهد.اگر با دید کلاسیک به «بوفالو» نگاه کنیم، این فیلم پر از اشکال است. فیلمنامه این کار مدرن است و باید بر مبنای سینمای مدرن بررسی شود. فیلمنامه سینمای قصه گو و ساختار سه پرده ای برای بررسی این فیلم‌نامه جواب نمی دهد.» موقعی این یادداشت نوشته می شود که وسط جشنواره است و فرصتی برای سر زدن به کتاب «مفاهیم کلیدی در مطالعات سینمایی » سوزان هیوارد پیدا نمی شود تا بر اساس آن از «بوفالو» و عناصرش رمز گشایی کنیم. می ماند حرف های همایون اسعدیان ، کارگردان خوش نامی که برای دومین بار تهیه کنندگی را هم ضمیمه کارنامه اش کرده :«با توجه به اینکه خود من کارگردان هستم برخی مواقع سلیقه من و کاوه با هم یکسان نبود اما سعی کردم حرفی را که می‌زند گوش کنم و شرایط مناسبی را برای کار کردن فراهم کنم. حتی سرفیلمنامه با هم اختلاف سلیقه داشتیم اما در نهایت باید احترام گذاشت و پای کار ایستاد. نگاهی در کاوه در خصوص فیلمنامه وجود دارد که با نگاه من جور نیست اما خوب شد که آن را تست کرد و تماشاگر آن را دید، من هم باید شرایط را فراهم می‌کردم.» گفته های اسعدیان گره ای از «بوفالو» باز نکرد ، کورترش کرد.

مهم ترین ایراد «موقت» کم ملات بودن داستان است که بعد از بیست و چند دقیقه ای حوصله مخاطب را سر می برد. احتمالا شما هم بعد از دیدن فیلم، آرزو می کنید کاش جناب کارگردان داستانی جذاب تر می کرد و این یکی را می گذاشت برای یک فیلم کوتاه.


3. پرویز پرستویی می گوید نقش متفاوتی تجربه کرده ؛ ما که متوجه تفاوت بهرام بوفالو نشدیم. حتی کسی نفهمید چرا به او می گویند بوفالو. این دیالوگ درفیلم هم بی جواب می ماند. بازی پرستویی از جایی شروع می شود که پیمان می میرد یعنی در ابتدای سراشیبی قصه. این از بدشانسی متوالی پرستویی است یا تداوم انتخاب های بد او؟ هر چه هست یک بار دیگر زوج پرویز پرستویی ، سهیلا گلستانی تجربه ای ناموفق ثبت کردند.
 4. راستی شعار فیلم هم گنگی آن را دو برابر می کند:همه چیز پایان‌یافتنی است و در این پایان سرگشتگی مزه مرداب می‌دهد.

موقت

نوستالژی خسته کننده «موقت»
اسم فلیم «موقت» است و منظور کوتاه بودن عمر و گذر تند زندگی است. تیتراژ با فیلم های قدیمی (خانوادگی و سینمایی) شروع می شود تا تاکید موکدی بر عمر رفته و حسرت باقی مانده داشته باشد. بویژه آن که با پایان تیتراژ می فهیم مادر خانواده است که دارد این فیلم ها را نگاه می کند.لوکیشن فیلم ، خانه ای قدیمی است که باید از بین برود و به جایش برج ساخته شود...
با خواندن این وصف کوتاه احتمالا دل تان لک زده برای تماشای «موقت». کارگردان اما نتوانسته هیچ کدام از این ایده های جذاب را به بار بنشاند. امیر عزیزی خواسته از طریق اسم فیلم تا تیتراژ و لوکیشن حس نوستالژی را منتقل کنند ولی به خاطر لکنت در داستان گویی ابتر مانده اند. او برای تاثیرگذاری این حس ، دست به واقع نمایی هم زده و خواهر و مادرش را جلوی دوربین آورده و حتی فامیلی عزیزی را روی خانواده گذاشته. محور اصلی قصه را هم روی پسر سرباز خانواده بنا کرده که کلتی را با خود به خانه آورده و نامزدش گمان می کند قصد کشتن رقیب دارد.
کارگردان به موازات نوستالژی بازی ، اصالت را به زن ها می دهد که در دنیایی خالی از قهرمان مرد ، سر رشته زندگی را خودشان در دست گرفته اند و ریز و درشت امور زندگی و مشکلات را با تدبیر خود حل می کنند.
مهم ترین ایراد «موقت» کم ملات بودن داستان است که بعد از بیست و چند دقیقه ای حوصله مخاطب را سر می برد. احتمالا شما هم بعد از دیدن فیلم، آرزو می کنید کاش جناب کارگردان داستانی جذاب تر می کرد و این یکی را می گذاشت برای یک فیلم کوتاه.
امیر عزیزی برای گام اول لقمه ای بزرگ برداشته؛ معمولا کارگردان ها بعد از کلی تجربه اندوزی سراغ نوستالژی می روند. زمانی بخشی از خاطرات گذشته خود و خانواده را تصویر می کنند و  قصد ادای دین به آن ها را دارند که صاحب اسم و رسم شده اند و مخاطبان در دغدغه و گذشته شان سهیم هستند. برگمان اواخر دوران فیلمسازی به «فانی و الکساندر» و «توت فرنگی های وحشی» رسیده. شاید اگر نامی دیگر جز امیر عزیزی پشت «موقت» بود راحت تر می شد آن را تماشا کرد. 

احمد رنجبر
بخش سینما و تلویزیون تبیان