تبیان، دستیار زندگی
یخی گفتگو با مردی که سال‌های زیادی را در تاریخ گذشته سپری کرده است هم شیرین بود و هم دشوار. او خاطراتی داشت به وسعت لحظه‌های زندگی هنری‌اش. از کوچه و پس کوچه‌های لاله‌زار گرفته تا نقاشی‌های کمال‌الملک و شازده احتجاب. و...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفتگو با جمشید مشایخی

گفتگو با مردی که سال‌های زیادی را در تاریخ گذشته سپری کرده است هم شیرین بود و هم دشوار. او خاطراتی داشت به وسعت لحظه‌های زندگی هنری‌اش. از کوچه و پس کوچه‌های لاله‌زار گرفته تا نقاشی‌های کمال‌الملک و شازده احتجاب. وقتی از گذشته می‌گوید عشق و غرور همراه با قطره اشکی در چشم‌هایش مانند موسیقی نواخته می‌شود. جمشید مشایخی در وادی هنر گنجینه‌ای است بسیار گرانبها. او به خاطر عشق به هنری که دوست داشته زندگی کرده و هنوز با آن رویاهای کوچک و بزرگش به این هنر، روزگار را سپری می‌کند. پخش سریال‌های «آخرین گناه» و «بوی گل‌های وحشی» انگیزه‌ای شد برای نشستن پای صحبت‌های مشایخی.


دوست دارم از آشنایی‌تان با مرحوم علی حاتمی شروع کنیم. از سوته دلان تا هزاردستان.

با علی حاتمی اوایل دهه چهل بود که آشنا شدم. او نمایشنامه می‌نوشت و در موسسه تبلیغاتی که با مهرداد فخیمی اداره‌اش می کرد با او بیشتر برخورد کردم. دوستی ما باعث شد که تأثیر متقابلی روی هم بگذاریم.


اولین کار مشترکی که باهم انجام دادید، چه کاری بود؟

سال 52 با یک کار تلویزیونی به نام «قصه‌های مثنوی» کارم را با او شروع کردم. شش قصه از مولانا بود که به همراه سعید بهادری نژاد، مهوش خلیلی، عباس مقبولبان و سعید امیر سلیمانی در آن بازی کردم و یک سال بعد نقش ناصر‌الدین‌شاه در سلطان صاحبقران را پذیرفتم که در زمان پخش خودش بسیار موفق بود.

نقش حبیب ظروفچی در فیلم سوته‌دلان چطور پیش آمد؟

علی حاتمی تمایل داشت این نقش را من بازی کنم، چون معتقد بود تنها می‌توانم از عهده این نقش بر بیایم. البته این حس کاملاً دو طرفه بود. چون خودم هم حس می‌کردم در این داستان که شخصیت‌های متفاوتی دارد، حبیب به من نزدیکتر است.


اما رضا خوشنویس و رضا تفنگ‌چی در هزاردستان در بین آثاری که با حاتمی کار کردید، متفاوت‌تر بود. از هزاردستان بگویید.

قصه هزاردستان متعلق به قبل از انقلاب است. این کار در سال 58 کلیه خورد و تا سال 65 هم طول کشید.


خودتان تا چه اندازه توانستید این نقش را باور کنید؟

نقش باارزشی برایم بود. چرا که رضا فردی بود که اولش فقط به قصد از بین بردن آدم‌های خائن به مملکت وارد کمیته مجازات می‌شود، امّا به مرور به درون خودش بیشتر توجه می‌کند تا جایی که عرفان را بر می‌گزیند و دنیای متفاوت با گذشته‌اش را انتخاب می‌کند. این سیر تکاملی یک شخصیت کاملاً در وجود خودم تجربه شده است. گذر از دنیا و مادیات به درون و عرفان چیزی است که خودم لمس کرده‌ام. به همین دلیل، این نقش هم برای خودم فراموش نشدنی است.


و اما برسیم به نقش برجسته و زیبایی «کمال‌الملک»..

زمانی که بین ساخت مجموعه هزاردستان وقفه‌ای ایجاد شد، حاتمی در این فاصله کمال‌الملک و حاجی واشنگتن را ساخت که نقش کمال‌الملک در نهایت به من سپرده شد.


خودتان با این هنر و نقاشی چقدر آشنا هستید؟

جالب است بدانید که در مدرسه استاد نقاشی‌ام خودش شاگرد کمال‌الملک بود، شاید این از بخت خوب من بود که ذهنیت شفافی درباره این شخصیت داشتم. وقتی این نقش به من پیشنهاد شد، خیلی خوشحال بودم.


شما در طی این سال‌ها، یا کارگردانان زیادی کار

کرده‌اید. اما قطعاً کار با مرحوم حاتمی برای شما ارزنده‌تر است. از ویژگی کار او بگویید.

علی، در کارش وسواس زیادی داشت و برای همین روی انتخاب بازیگرانش هم حساسیت ویژه‌ای به خرج می‌‌داد، امّا مهمتر از همه این است که او مانند یک شاعر که شعر می‌گوید، سعی می‌کرد قصه‌هایش را روایت کند. ضمن این که همیشه یک دلدادگی‌ای بین او و بازیگرانش وجود داشت.


از تئاتر‌های آن زمان چقدر خاطره دارید؟

خیلی زیاد، چون آن زمان‌ها تئاتر خیلی بیشتر از سینما رونق داشت. بخصوص تئاترهایی که مرحوم حالتی یا سارنگ اجرا می‌کردند. همیشه طرفدارهای خاص خودش را داشت. در آن زمان ما چندین سالن تئاتر داشتیم. برخلاف امروز که تعداد سالن‌های تئاترمان بسیار اندک است.


شما خودتان جزو اولین افرادی هستید که به استخدام اداره تئاتر درآمدند. درست است؟

بله. سال 36 بود که به استخدام این اداره در آمدم، در آن زمان هنرمندان زیادی استخدام شدند، مثل زنده‌باد جمیله شیخی، فریدون خسروی، اسماعیل شنگله و ...


چه کسی این اداره- تئاتر- را مدیریت می‌کرد؟

آقای دکتر فروغ که مسوول اداره هنرهای دراماتیک هم بودند. البته اساتید ارزشمند زیادی هم داشتیم از جمله استاد امیرحسین آریان‌پور و استاد محمدجعفر مهجور.


اولین نمایش‌های جدی‌ای که انجام دادید، چه نمایش‌هایی بودند؟

نمایش «وظیفه پزشک» و «آلونگ» از اولین کارهایم است.


در سال 42 وارد سینما شدید؟

بله. در فیلم خشت و آینه به کارگردانی ابراهیم گلستان برای نخستین بار بازی کردم.


چرا از تئاتر به سینما رفتید؟

متاسفانه در اداره تئاتر اختلاف پیدا کردم و به همین خاطر از آنجا بیرون آمدم قطعاً اگر روزی داستان زندگی‌ام را به صورت مکتوب در آورم همه این مسائل را خواهم نوشت.


از خیابان‌های لاله‌زار بگوید.

در آن زمان بیشترتئاتر‌های ما در این خیابان اجرا می‌شدند. چون مردم تئاتر را بیشتر از سینما دوست داشتند اما زمانی که دیگر فیلم در ایران ساخته شد کم کم تئاتر از رونق افتاد. من خودم برای اولین بار با مادربزرگم به سینما رفتم و کلی لذت بردم. همه چیز برایم عجیب بود از پرده سینما گرفته تا سالن آن.


در حال حاضر چقدر به خیابان لاله‌زار می‌روید؟ البته قطعاً به خاطر تجدید خاطره‌ها؟

کم و بیش اتفاق افتاده. خیلی ناراحت شدم. چون دیگر هیچ آثاری ازآن زمان در این خیابان وجود ندارد. و این جای تاسف دارد، وقتی به لاله‌زار سر می‌زنم بیشتر غمگین می‌شوم تا بخواهم خاطراتم را مرور کنم.


فکر می‌کنید اگر تئاترهایی که آن زمان اجرا می‌شدند، بار دیگر و در این زمان دوباره اجرا شوند، مورد استقبال قرار خواهند گرفت؟

واقعاً نمی‌دانم. شاید بعضی از آنها مورد توجه قرار گیرند، چون همیشه افرادی هستند که مایلند گذشته را ببیند آن هم از طریق نمایش و فیلم.


برای انتخاب نقش‌های امروزتان چقدر وسواس دارید؟

به هر حال در انتخاب همه به نوعی حساسیت دارند. اما امروز حساسیت من با گذشته فرق کرده است. چرا که هم سنم بالا رفته است و هم دیگرمردم هر نقشی را از من نمی‌پذیرند. زمانی که شب سناریو را به من می‌دهند و می‌گویند صبح ضبط می‌کنیم، واقعاً دچار عذاب می‌شوم و دائم خدا خدا می‌کنم که آبرویم پیش مردم نرود و بتوانم نقشم را خوب بازی کنم. برای همین در این سال‌ها یک جنگی با خودم دارم که بمانم یا بروم. خیلی دلم برای یک زندگی ساده و همراه با آرامش روستایی تنگ شده است.


یکی از ویژگی‌های شما در انتخاب نقش‌هایتان این است که خیلی روی دیالوگ‌هایتان حساسیت به خرج می‌دهید، چرا؟

دقیقاً همین‌طور است. چون ما در مقابل حرف‌هایی که می‌زنیم مسوول هستیم. من خیلی جاها دیالوگ‌هایم را تغییر می‌‌‌دهم. برای مثال در همین کار آخرم آخرین گناه بارها این کار را انجام دادم.


در حال حاضر کار در تلویزیون برایتان بهتر است یا سینما؟

اول باید بگویم که اگر تلویزیون نبود خیلی از کارگردان‌ها و بازیگران بیکار می‌ماندند. پس لااقل باید این تشکر را نسبت به مسوولان تلویزیون داشته باشیم.


واقعاً اگر این سریال‌ها ساخته نمی‌شدند چه اتفاقی می‌افتاد؟

به نظرم حساسیت در کار تلویزیون به مراتب بیشتر از سینما است. چون مخاطب با انتخاب خودش به سینما می‌رود اما در تلویزیون دیگر انتخابی وجود ندارد پس در قبال مخاطب‌های تلویزیون مسوولیت بیشتری داریم.


فضای کنونی بازیگری برای شما که پیشکسوت هستید با گذشته چه فرقی کرده است؟

متاسفانه سینمای کنونی ما در دست تهیه‌کنندگانی است که بیشتر ترجیح می‌دهند از بازیگران خوش چهره و جوان استفاده کنند. چرا که برگشت سرمایه برای آنها از هر چیز مهمتر است. به هر حال این گیشه است که هنر را تسخیر کرده است.


در واقع فضای کنونی سینما برایتان آزاردهنده است؟

تا حدود زیادی بله. من تعجب می‌کنم وقتی فیلمی مثل «به نام پدر» که هنرمند عزیزم پرویز پرستویی در آن بازی کرد، مورد استقبال قرار می‌گیرد چرا که رسم بر این شده که فیلم‌های پیش پا افتاده میلیونی فروش می‌کنند، نمی‌دانم چرا؟

امّا متاسفانه اگر فیلم‌ها شبیه به هم شده‌اند، من نمی‌گویم عشق چیز بدی است. اما این عشق‌ها را که در فیلم‌های امروز شاهد آن هستیم اصلاً عشق نیستند. بهرحال سینمای امروز ما از لحاظ محتوا دچار سردرگمی شده است.


با چه کارگردان‌هایی بیشتر از همه راحت بودید.

من خوشبختانه با کارگردان‌های زیادی مانند مهرجویی، فرمان‌آرا، کیمیایی، حاتمی و ... کار کرده‌ام. اما ادای دینم به ابراهیم گلستان بیشتر از همه است چون او بود که بازیگری مقابل دوربین را به من آموخت. چون من بازیگر تئاتر بودم. البته با فرمان آرا و مرحوم حاتمی هم رابطه وصف ناشدنی‌ای داشته و دارم.


و کار چه بازیگرانی را دوست دارید و می‌پسندید؟

خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی از بازیگران توانایی هستند که پس از انقلاب کارشان را شروع کردند و موفق هم شدند.


آخرین گناه مجموعه‌ای بود که در ماه رمضان از سیما پخش می‌شد . از صادق اکرمی بگویید.

از طرف تهیه‌کننده با من تماس گرفتند و بعد قصه‌ای برای من تدوین کردند. البته هنوز قصه کامل نبود، ولی چون به سهیل‌زاده خیلی اطمینان داشتم پذیرفتم که این نقش را ایفا کنم.


در این کار نقشتان خیلی کم بود. نظر خودتان چیست؟

بله؛ اما نقش به گونه‌ای بود که اگر بیش از این بود خوب نمی‌شد. در واقع آن تأثیر‌گذاری را دیگر نداشت.


استاد اکرمی چطور نقشی بود؟

برای ارائه این نقش دچار مشکل شده بودم. البته از نظر بازیگری بلکه نمی‌دانستم که مخاطبم می‌تواند با این شخصیت ارتباط برقرار کند یا خیر؟ اما برای این کار، یک جوری تلنگر به من زده شده که باید حتماً در این کار بازی کنم. به هر حال تمام تلاشم را کردم که به این شخصیت نزدیک شوم، ضمن این که باید بگویم بخاطر شتاب‌زدگی‌ای که در کارها وجود دارد باید از خیلی چیزها بگذریم.


راز ماندگار از نظر شما چیست؟

نمی‌دانم؛ ولی به نظرم در نهایت تاریخ است که ماندگاری را تعیین می‌کند و مردم هستند که تشخیص می‌دهند چه کسی ماندگارتر است، ضمن این که معتقدم ماندگاری یک آدم به ماندگاری هنرش است. من هیچ‌وقت به ظواهر و تحسین‌های اطرافیانم دل نبسته‌ام، چرا که روزگار خیلی زود همه را به فراموشی می‌سپارد. همیشه تلاشم این بوده که به مردم دروغ نگویم. حقه نزنم. اما ما در کارمان کم بگذاریم به میلیون‌ها نفر خیانت کرده‌ایم، چون میلیون‌ها نفر را از راه راست منحرف کرده‌ایم.


رد پایی که در طی این همه سال از خودتان به جای گذاشته‌اید را دوست دارید؟

در این مورد مردم باید قضاوت کنند. من خودم را هنرمند نمی‌دانم. وقتی ما سعدی، مولانا، حافظ را هنرمند می‌دانیم دیگر ما کسی نیستیم در مقابل آنها همه کارهایم را دوست ندارم. مثلاً براندو تنها چند فیلم‌ش جزو بهترین کارهایش بوده. ضمن این که معتقدم همه کارهای یک هنرمند نمی‌تواند عالی باشد.


برای کدام یک از نقش‌هایتان حس دلتنگی دارید؟

نقشی که در فیلم یک بوس کوچولو داشتم خیلی به خودم نزدیک بود. همیشه دلم برای این شخصیت تنگ می‌شود.


آیا گمشده‌ای در زندگی‌تان دارید که هنوز پیدایش نکردید.

خیلی چیزها برای کسی در سن و سال من گم شده است. مثل جوانی‌ام که به تاریخ پیوست.


یادگاری از استاد...

حافظ اسرار الهی کس نمی‌‌داند خموش.

از که می‌پرسی که دور روزگران را چه شد.

محبوبه ریاستی - جام جم