تبیان، دستیار زندگی
«پل ها» مجموعه داستان تازه ای از احمد ابوالفتحی که تخت عنوان جهان تازه ادبیات منتشر شده و شامل هفت داستان کوتاه است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پل هایی به گذشته

«پل ها» مجموعه داستان تازه ای از احمد ابوالفتحی که تخت عنوان جهان تازه ادبیات منتشر شده و شامل هفت داستان کوتاه است

فاطمه شفیعی -بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
پل ها

پل ها، احمد ابوالفتحی، نشر چرخ؛ تهران. چاپ اول:1393، 109 صفحه. 1000 نسخه، قیمت 7200 تومان

« حس اینکه بخشی از خاطره هایش مثل تکه ای بریده شده از نوار کاست گم و گور شده آزارش می داد. کاش می شد روی غم های قدیمی چیزهای شاد تازه ضیط کرد. این جمله را بارها به همه گفته بود. کاش حافظه نوار کاست بود. آن وقت می شد دورش انداخت. این جمله را هم بارها با خودش تکرار کرده بود. یادش می آمد که ده سال پیش ذهنش نوارها را جمع می کرد و می پیجاند. گاهی میرعماد را می دید که گرمکن آبی رنگ معلم ورزش را به تن کرده و با کورنومتری در دست کنار خط پایان منتظر است دویدن بهرام تمام شود.»[1]

نگاهی به گذشته

پل ها مجموعه داستانی است از احمد ابوالفتحی. برخی از داستان های این مجموعه بر اساس الهام از شخصیت های تاریخی و یا شخصیت های معاصر نوشته شده است. همچون میرعماد، خوشنویس مشهور خط نستعلیق و هوشنگ سیحون معمار معاصر. نویسنده کتاب تلاش دارد این شخصیت ها را از ورای ذهن شخصیت های اصلی داستانش به زمانی جلوتر برساند و معاصرشان کند.

داستان اول این مجموعه گرفتگی نام دارد که درباره میرعماد است. این داستان با روایت یکی از شاگردان میرعماد پیش می رود. شخصیت اصلی که بهرام جلایر نام دارد خود یکی از شاگردان ممتاز میرعماد بوده است که سال ها دود چراغ خورده و کتاب ها خطاطی کرده است. اما این روزها با پا گذاشتن به سن پیری کارش نیز از رونق افتاده است و حالا باید برای ورزشگاه پارچه نویسی کند. او هم خودش پارچه نویسی را انجام داده و هم می خواهد خودش آنها را سر در استادیوم نصب کند. اما در عین حال در همه مراحل کار یک لحظه از فکر استادش میر عماد بیرون نمی آید. در میانه راه به یکی از آخرین شاگردهایش بر خورد می کند که به کلی از کار خوشنویسی بیرون رفته و ساز دیگری اختیار کرده است. یاد عشق دوران جوانی در دلش زنده می شودو تفکرات یک بار دیگر غرقش می کند. اما بهرام جلایر باز از هر تصویری دوباره به میرعماد هدایت می شود. او که جنازه استادش را جلوی حمام پیدا کرده بود و آن را به گور سپرده بود، هنوز هم پیش خودش زمزمه می کرد فراموش می کنی اما فراموشی دیگر معنایی نداشت. یادش می افتد به آخرین روزی که استاد را دیده بود و پس از دوره انزوا که نتوانسته بود رازی را که در خطوط نهفته بود پیدا کند، به حمام می رود و بعد بهرام جنازه اش را کنار حمام پیدا می کند که چاقو خورده است. یاد دختر میرعماد و گریزش از اصفهان، یاد چاقو خوردن میرعماد و یا مقصود بیک قزوینی که چاقو را به پهلوی میرعماد فرو کرده بود همه اینها در ذهن بهرام دور می زند و بهرام ناگهان روی زمین پخش می شود. او از همان روزهای مرگ میرعماد صرع و سرگیجه گرفته است. این داستان به خوبی زوال هنر خوشنوسی را به تصور می کشد. گذشته ای که از یاد رفته و جامعه ای که دیگرگون شده است دیگر به هنری همچون خوشنویسی بهایی نمی دهد و بهرام اما دل در گرو این تاریخ دارد و به همین خاطر نیز تنها است. چرا که دل در گرو گذشته سپردن یعنی در نوستالژی ای غرق شدن که دیگران از آن رد شده و پشت سر گذاشته اند. بهرام اما در آن هنوز حقیقتی می بیند. همان چیزی که وقتی گم می شود دیگر به این سادگی یافت نخواهد شد و آن هویت است. تنهایی بهرام جلایر در دنیای امروزی به خوبی نشان داده شده است و وقایع تاریخی با وقایعی که برای بهرام جلایر اتفاق می افتد به هم می پیوندند تا داستانی جذاب و خواندنی بسازند.

داستان های کوتاه این مجموعه هر کدام به حسرت گذشته، فراموشی تاریخ، از یاد بردن تجربه گذشتگان و اندوهی برای فرهنگ پیچیده ای است که با ورود ساختارهای مدرن از میان رفته و یا بی هویت شده اند.

شیربان

داستان شیربان با الهام از شیر سنگی همدان و به یاد ایران دخت میر هادی و مهندس هوشنگ سیحون است. در این داستان هم شیر سنگی کلیدی است که راوی را با خود به گذشته می برد و دوباره به امروز باز می گرداند. پدر معتقد است شیر سنگی با آدمها حرف می زند و پسر تا سال ها به این داستان می اندیشد و در خواب ها و کابوس هایش و حتی در بیداری از شیر سنگی وحشت دارد. پسر در بزرگسالی دیگر اعتقادی به این حرف ها ندارد اما پدر تا روزی که هنوز می تواند سخن بگوید معتقد است شیر سنگی تنها یک بار با هر کدام از جوان ها حرف می زند و اگر گوش نکنیم به قصه هایش دیگر هرگز حرفی نخواهد زد. غم شیر سنگی می تواند یک شهر را ویران کند. در این داستان روایت حمله دیلمیان به همدان را تشریح می کند و شیر سنگی شاهد قتل عام مردم است. از همین رو است که سخن می گوید و گریه می کند.

داستان های کوتاه این مجموعه هر کدام به حسرت گذشته، فراموشی تاریخ، از یاد بردن تجربه گذشتگان و اندوهی برای فرهنگ پیچیده ای است که با ورود ساختارهای مدرن از میان رفته و یا بی هویت شده اند. نستالژی گذشته و اندوه از کف دادن ها، تنهایی، جدا سری ، آشفتگی نسل تازه ، مشخصه اغلب داستان ها است.

داستان های این مجموعه روایت سرراستی نیز ندارد. اغلب در فلاش بک هایی به گذشته و بازگشت به زمان حال در چرخش هستند. گیرایی داستان ها نیز به همین تکنیکی است که در اثر رعایت می شود.

محتوای کتاب

مجموعه داستان پل شامل 7 داستان است که عبارتند از: گرفتگی، داوود و میم هایش، کداممان تنها تریم؟ شیربان، پل ها لب های آویزانند. خرابه های ری، مرگ و زندگی ولادیمیر ایلیچ.

پی نوشت:

[1] از متن کتاب : داستان گرفتگی