تبیان، دستیار زندگی
زندگى این جهان بازیچه‏اى بیش نیست و زندگى حقیقى (از نظرى) زندگى سراسرى دیگر است! روى این دو جهت حیات و زندگى حقیقى مخصوص خدا است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تنها بی نیاز مطلق در عالم

خدا
"حى"، تمام صفات الهى مانند علم و قدرت و سمیع و بصیر بودن و مانند آن را شامل مى‏شود و قیوم، نیاز تمام موجودات را به او بازگو مى‏كند و لذا گفته‏اند این دو با هم اسم اعظم الهى است.


اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (آل عمران ـ 2)

خداوند كه معبودى جز او نیست، زنده و پاینده است.

"اللَّه" نام مخصوص خداوند  و به معنى ذاتى است كه جامع همه صفات كمال و جلال و جمال است، او پدید آورنده جهان هستى است، به همین دلیل هیچ معبودى شایستگى پرستش جز او ندارد و از آنجا كه در معنى "اللَّه" یگانگى افتاده است، جمله لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تاكیدى بر آن است.

"حى" از ماده "حیات" به معنى زندگى است و این واژه مانند هر صفت مشبهه دیگر، دلالت بر دوام دارد و بدیهى است كه حیات در خداوند حیات حقیقى است چرا كه حیاتش عین ذات او است نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت كه حیات آنها عارضى است و لذا گاهى زنده‏اند و سپس مى‏میرند، اما در مورد خداوند چنین نیست، چنان كه در آیه 58 سوره فرقان مى‏خوانیم:

وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ: "توكل بر ذات زنده‏اى كن كه هرگز نمى‏ میرد".

این از یك سو، از سوى دیگر حیات كامل، حیاتى است كه آمیخته با مرگ نباشد، بنابراین حیات حقیقى حیات او است كه از ازل تا ابد ادامه دارد اما حیات انسان، به خصوص در این جهان كه آمیخته با مرگ است نمى‏تواند حیات حقیقى بوده باشد لذا در آیه 64 سوره عنكبوت مى‏خوانیم: "وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ" "زندگى این جهان بازیچه‏اى بیش نیست و زندگى حقیقى (از نظرى) زندگى سراسرى دیگر است"! روى این دو جهت حیات و زندگى حقیقى مخصوص خدا است.

زنده بودن خداوند چه مفهومى دارد؟

در تعبیرات معمولى، موجود زنده به موجودى مى‏گویند كه داراى نمو- تغذیه- تولید مثل و جذب و دفع و احیاناً داراى حس و حركت باشد ولى باید به این نكته توجه داشت كه ممكن است افراد كوته‏ بین حیات را در مورد خداوند نیز چنین فرض كنند.

با این كه مى‏دانیم او هیچ یك از این صفات را ندارد و این همان قیاسى است كه بشر را درباره خداشناسى به اشتباه مى‏اندازد، زیرا صفات خدا را با صفات خود مقایسه مى‏كند.

قیوم در واقع، ریشه و اساس تمام صفات فعل الهى است (منظور از صفات فعل، صفاتى است كه رابطه خدا را با موجودات جهان بیان مى‏كند) مانند آفریدگار، روزى دهنده، زنده كننده، هدایت كننده، و مانند اینها، اوست كه روزى مى‏دهد، اوست كه زنده مى‏كند و اوست كه مى‏میراند و اوست كه هدایت مى‏كند بنا بر این صفات خالق و رازق و هادى و محیى و ممیت، همه در وصف قیوم جمع‏اند

ولى حیات به معنى وسیع و واقعى كلمه عبارت است از "علم" و "قدرت". بنابراین وجودى كه داراى علم و قدرت بى پایان است حیات كامل دارد، حیات خداوند مجموعه علم و قدرت اوست و در حقیقت به واسطه علم و قدرت موجود زنده از غیر زنده تشخیص داده مى‏شود، اما نمو و حركت و تغذیه و تولید مثل از آثار موجوداتى است كه ناقص و محدودند و داراى كمبودهایى هستند كه به وسیله تغذیه و تولید مثل و حركت آن را تأمین مى‏كنند، اما آن كس كه كمبودى ندارد این امور هم درباره او مطرح نیست.

و اما "قیوم" صیغه مبالغه از ماده "قیام" است، به همین دلیل به وجودى گفته مى‏شود كه قیام او به ذات او است، و قیام همه موجودات به او مى‏باشد، و علاوه بر این قائم به تدبیر امور مخلوقات نیز مى‏باشد.

روشن است كه قیام به معنى ایستادن است و در گفتگوهاى روزمره به هیئت مخصوصى گفته مى‏شود كه مثلاً انسان را به حالت عمودى بر زمین نشان مى‏دهد و از آنجا كه این معنى درباره خداوند كه از جسم و صفات جسمانى منزه است مفهومى ندارد، به معنى انجام كار خلقت و تدبیر و نگهدارى است، زیرا هنگامى كه انسان مى‏خواهد كارى را انجام دهد برمى‏خیزد.

آرى او است كه همه موجودات جهان را آفریده، و تدبیر و نگاهدارى و تربیت و پرورش آنها را به عهده گرفته است و به طور دائم و بدون هیچ گونه وقفه قیام به این امور دارد.

از این بیان روشن مى‏شود كه قیوم در واقع، ریشه و اساس تمام صفات فعل الهى است (منظور از صفات فعل، صفاتى است كه رابطه خدا را با موجودات جهان بیان مى‏كند) مانند آفریدگار، روزى دهنده، زنده كننده، هدایت كننده، و مانند اینها، اوست كه روزى مى‏دهد، اوست كه زنده مى‏كند، اوست كه مى‏میراند و اوست كه هدایت مى‏كند.

بنابراین صفات خالق و رازق و هادى و محیى و ممیت، همه در وصف قیوم جمع‏اند.

از اینجا روشن مى‏شود اینكه بعضى مفهوم آن را محدود به قیام به امر خلقت و یا فقط امر روزى دادن و مانند آن دانسته‏اند، در واقع اشاره به یكى از مصداق هاى قیام كرده‏اند در حالى كه مفهوم آن گسترده است و همه آنها را شامل مى‏شود، زیرا همان گونه كه گفتیم به معنى كسى است كه قائم به ذات است و دیگران قیام به او دارند و محتاج به اویند.

در حقیقت "حى"، تمام صفات الهى مانند علم و قدرت و سمیع و بصیر بودن و مانند آن را شامل مى‏شود و قیوم، نیاز تمام موجودات را به او بازگو مى‏كند و لذا گفته‏اند این دو با هم اسم اعظم الهى است.

شرط معبود شدن، داشتن كمالات ذاتى است و تنها خداوند است كه قائم به ذات خویش و بى‏نیاز مطلق است. «الْحَیُّ الْقَیُّومُ»

نکات آیه:

1ـ «الْقَیُّومُ» به كسى گفته مى‏شود كه خود به دیگرى تكیه نداشته باشد، ولى دیگران به او تكیه دارند و یا قوام‏ بخش همه چیز است.

خداوند در آفریدن، تدبیر و تسلّط كامل دارد. عوامل و اسباب مادّى وسیله‏ى پیدایش مى‏شوند، ولى مستقل نیستند و سبب بودنشان از خودشان نیست.

3ـ موجودات دیگر، علم، حیات و قدرت مستقلّى ندارند. تنها او زنده‏اى است كه زندگى هر موجود زنده وابسته به اوست.

در دعاى جوشن كبیر مى‏خوانیم: او قبل از هر زنده‏اى زنده و بعد از هر زنده‏اى زنده است. هیچ زنده‏اى شریك او نیست و به كسى نیاز ندارد. جان همه‏ى زنده‏ها و رزق آنها به دست اوست. او زنده‏اى است كه زنده بودن خود را از كسى ارث نبرده است.

پیام‏های این آیه:

1ـ توحید، سرلوحه‏ى كتب آسمانى است. «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»

2ـ شرط معبود شدن، داشتن كمالات ذاتى است و تنها خداوند است كه قائم به ذات خویش و بى ‏نیاز مطلق است. «الْحَیُّ الْقَیُّومُ»

آمنه اسفندیاری

بخش قرآن تبیان


منابع:

تفسیر نمونه، ج 2

تفسیر نور، ج 2

مطالب مرتبط:

من دائم به یاد خدا هستم، نیازی به نماز نیست!

خدا چه نیازی به عبادات ما دارد؟

سفارش قرآن را جدی بگیرید!

چرا خدا با وجود علم بر همه انسان ها باز ما را آفرید؟

چرا خدا ما را خلق کرد؟

صوت مرتبط:

بی نیازی خدا

بی نیازی خدا از مجاهدت مجاهدان

فیلم مرتبط:

سوره نساء آیه 131-132 (توکل به مالک آسمان ها و زمین)