مُهر ولایت بر پیشانی زمین
برکه در برکه، آواز بلند علوی ات پیچید و نگاه کویرآلودگان را به جاری شدن فراخواند. آسمانها، دف زنان و هلهله کنان، سروری زمین را ستاره پاشیدند.
شانه هایت با کدام کوه نسبت داشت که اینچنین شگفت، قله های عدالت را پرچم کوبیدی؟ درختان، قامت هاشمی ات را به احترام ایستاده اند؛ همچنان که تاریخ، ثانیه های بی رمقش را با نام تو بر می خیزد.
بایستید!... دین کامل شد.
بایستید که آفتاب، روشن شدن ستاره ای بی بدیل را مژده خواهد داد!
بایستید که امروز، نعمت تمام می شود و دین کامل...
و ایستادند؛ در کنار برکه ای که رسالت اقیانوس، در نگاهش می تپد. دست فاتح خیبر بالا می رود و آوایی در فضا می پیچد:
«من کنت مولاه فهذا علی مولاه»
ای کوچه ها، سبز بپوشید! ای کبوتران، فرود آیید و بام ها را فرش کنید! ای چشمه ها، پا برهنه تر از همیشه بجوشید؛ نخستین بارقه های امامت، بر پنجره های جانمان تابیدن گرفته است.
او حنجره های مچاله را فریاد خواهد آموخت، خاکهای یتیم را پدری خواهد کرد و تشنگان مهربانی را دست نوازش خواهد بود.
علی آمد تا توفانهای حریص، حریم سبز درختان را به بازی نگیرند. آمد تا عدالت در پشت حصارهای تبعیض، به فراموشی سپرده نشود. او به کودکانی می اندیشید که گرسنه ی نانِ محبت اند و به دخترانی که نگران روزهای آینده، سرنوشتشان را بغض کرده اند.
روحش را به مساحت رنج های مردم وسعت داده بود.
او آمد؛ با مهر ولایتی که همچنان بر پیشانی زمین می درخشد.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
معصومه داوودآبادی