تبیان، دستیار زندگی
گفتار پیشین : چرا فقها از ولی فقیه ننوشته اند؟ مكتب علوى پیامبر بیشتر بر نقش ‏تعیین‏ كننده امام على(ع) در نهادینه ‏ساختن «ولایت‏» به ویژه از سال یازده‏هجرى به بعد تاكید مى‏كردند تا كارهاى مذهبى فردى. امام على(ع) در ایجاد «و...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اولین ولی فقیه تاریخ اسلام

گفتار پیشین : چرا فقها از ولی فقیه ننوشته اند؟


مكتب علوى

پیامبر بیشتر بر نقش ‏تعیین‏ كننده امام على(ع) در نهادینه ‏ساختن «ولایت‏» به ویژه از سال یازده‏هجرى به بعد تاكید مى‏كردند تا كارهاى مذهبى فردى. امام على(ع) در ایجاد «ولایت فقهاء» در جامعه اسلامى كه بعد ازسالها جایگزین یك جامعه كفرزده و بت‏زده شده بود نقش مؤثرى داشت ودر نگارش نخستین كتابهاى روش زندگى در زمان پیامبر كه بعدها به‏«جفر»، «جامعه‏» یا «كتاب على(ع)» شهرت یافتند و احتیاجات مردم‏از پایه‏هاى نظام سیاسى گرفته تا حكم دیه و تاوان یك خراش در آن بیان‏شده بود، دست داشت. او پس از گردآورى كتاب خدا، كتابى براى همسرش،دختر پیامبر، تالیف فرمود كه نزد فرزندانش به «مصحف فاطمه‏» شهرت‏داشت. این كتاب دربردارنده امثال، حكم، سخنان پندآموز، تاریخ،روایات و دیگر ابواب نادرى بود كه موجب تسلیت‏خاطر فاطمه 18 ساله‏در سوگ پدر شد. امام همچنین كتابى در باب آیات تالیف فرمود وآن را صحیفه نامید. بخارى و مسلم از آن نام مى‏برند و در چند مورد از«صحیح‏» خود از آن نقل قول مى‏كنند چنانكه احمدبن حنبل نیز در مسنداز آن روایت مى‏كند. در این دوره پاره‏اى از یاران امام‏على(ع) ازایشان پیروى نموده و در زمان حضرت دست‏به تالیف كتبى زدند. مانندكتاب جاثلیق (سلمان فارسى); وصایاى پیامبر (ابوذر غفارى)، كتاب‏ابورافع (ابورافع غلام پیامبر) كتاب على‏بن ابى رافع، زكات چهارپایان(ربیعة بن سمیع)، لمعه (عبدالله بن حر فارسى) .

امام على(ع) از جهت‏سیاسى، یك انقلابى بود ولى در عمل بخاطر حفظ اسلام‏روش مدارا با حاكمان پس از پیامبر را در پیش گرفت.

امام على(ع) را باید وارث امین و به حق سنت پیامبر دانست. او درحالى كه درست پس از رحلت پیامبر اسلام از ریاست مسلمانان دور ماندپایگاه بیش از پیش محكمى از نظر علم و قضاوت در میان مسلمانان پیداكرد و مرجع علمى بسیارى از افراد عصر خود قرارگرفت او براى مشروعیت ‏ولایت پس از پیامبر و عدم مشروعیت‏خلافت غصب شده تلاش فراوانى نمود ودر این زمینه آثارى بر جاى گذاشت كه در تحكیم نظریه ولایت نقش بسزایى‏ را ایفاء كرد. امام على(ع) از جهت‏سیاسى، یك انقلابى بود ولى در عمل بخاطر حفظ اسلام‏روش مدارا با حاكمان پس از پیامبر را در پیش گرفت. او از بروزنابسامانى سیاسى اجتماعى در میان مسلمانان بیزار و هراسان بود.نظر او این بود كه اگر رهبر جامعه اسلامى، اعلم به احكام الهى یعنى‏فقیه نباشد حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كرده و بدین وسیله‏ مردم را گمراه نموده و خود نیز گمراه خواهد شد » او در حالى كه‏مدعیان خلافت پیامبر، حكومت فاضل بر مفضول را حق مى‏پنداشتند، مانند همه اندیشمندان مكتب هدایت، چنین عقیده‏اى نداشت، و استدلال مى‏كرد كه‏من سزاوارتر به جانشینى پیامبر، هستم و در این زمینه بر علم به كتاب ‏الهى و سنت پیامبر و «افقه بودن‏» تاكید مى‏نمود . با تحول نظریه «خلافت‏» در میان اكثریت مسلمانان پس از پیامبر، علاقه‏امام‏على(ع) به انتظام مسائل «ولایت‏» موقعیت مسلط پیدا كرد. او درسخنرانیها و خطبه‏هایى كه ایراد مى‏كرد و بعدها در كتب مختلف منتشرگردید، مفهوم مشخصى براى ولایت تعیین كرد و حتى اجازه ورود برخى ازپیروان فقیهش در دستگاه حكومتى و ولایت آنها بر امور جامعه را داد. زیرا امام‏على(ع) تنها به تعیین و تبیین موضوع مشخص «ولایت علماء»بر جامعه قانع نبود بلكه مى‏خواست از طریق تحقق عینى آن، فایده چنین‏موضوعى را نیز اثبات نماید. البته این مسئله بعد از یك دوره مبارزه‏منفى با حكومت وقت (دوران ابوبكر) انجام پذیرفت كه براى مردم مشخص‏شود كه وارد شدن فقها در كار ولایت جامعه نسبت‏به دولت قت‏بالاستقلال‏است و جنبه تایید حكومت را ندارد.


نخستین "ولى فقیه" مدائن

حذیفة بن یمان، اگر چه فقیه متبحرى بود كه در زمان پیامبر براى مردم فتوا مى‏داد ، ولى خدمت او در مكتب علوى درنخستین سالهاى پس از رحلت پیامبر، تاثیرى بود كه بر روى مسلمانان‏ به ویژه پیروان مكتب داشت. پیروانى كه خود نظریه‏پردازان برجسته‏اى‏بودند یا شدند كه عمار و ابن عباس و سلمان مهمترین آنها به شمارمى‏روند. اما تاثیر حذیفه محدود به این افراد و یا دهه 50 و 60 ازقرن اول هجرى نبود بلكه تاثیر اعمال و نظرات او تا سالهاى متمادى‏بر نظریه‏پردازان مكتب علوى مشهود است. به چهار دلیل عمده حذیفه درپیشرفت و شناسایى ولایت‏به ویژه ولایت فقیه در مكتب علوى اهمیت داشت.نخست آنكه حذیفه مدافعات و جانبداریهاى فراوانى از حضرت على(ع) و حق‏حاكمیت ایشان داشت. او حق حضرت را به عنوان یك رهبر سیاسى راستین به‏رسمیت مى‏شناخت كه دیگران با بى‏لیاقتى، جایگاه آن حضرت را غصب‏نموده‏اند. دوم آنكه به عنوان یك فقیه شیعى، تشیع خود را همه جا بى‏پرده اظهارمى‏كرد و با مخالفان سر سازش نداشت و با وجود آنكه از طرف عثمان،حاكم مدائن بود اما در عین حال از فساد و خلافكاریهاى عثمان و دار ودسته او ناراضى بود و حكومت را حكومت جور و فاجر مى‏دانست. سوم آنكه حذیفه را شاید بتوان اولین «فقیه‏» یا به قول حضرت‏على(ع)«آشنا به حدود الهى » اى دانست كه منصبى را از طرف حاكم جورپذیرفت اما هیچگاه از دستورات حكومت مركزى پیروى نداشت و در واقع‏مانند همه فقها هم‏عصر یا لاحق، خود را منصوب از جانب امام راستین‏مى‏دانست. سرانجام آنكه حذیفه بن یمان با وجود آنكه حكومت وقت را حق نمى‏دانست ‏اما چون در پیشبرد اهداف اسلامى از هیچگونه فداكارى دریغ نداشت، بااجازه امام(ع)، از جانب عمر ولایت مدائن را پذیرفت اما همانطور كه‏خواست مولایش بود دستورات اصیل اسلامى را رعایت مى‏نمود و زیر باردستور حكومت مركزى نمى‏رفت. به طورى كه مورد غضب عمر قرار گرفت و ازولایت‏خلع شد و سلمان فارسى به جاى وى گمارده شد. سلمان از طرف عمرماموریت‏یافت كه بعضى مسائل گذشته حذیفه را به عمر گزارش كند ولى‏سلمان از این كار طفره مى‏رفت.


"دومین ولى فقیه" مدائن

در اینجا بایستى به خدمات یكى از قدیمترین ‏اعضای مكتب علوى، سلمان فارسى (200 ه.ق) بپردازیم. وى در میان ‏شیعیان، فقیه‏ترین بود و با پذیرفتن ولایت مدائن از طرف عمر كه او را سلطان عادل نمى‏دانست در جهت‏ گیرى نظرى «ولایت فقیه‏» در زمان قصور ید(حاكمیت‏بالقوه) امام معصوم(ع) تعیین‏ كننده بود. او به همراه حذیفه و دیگران در اثبات نیاز به اذن امام معصوم(ع) در اشغال مناصب حكومتى ‏نقشى اساسى داشت. سلمان با هدف اثبات اینكه «ولایت‏» باید با فقه یعنى علم به مسائل ‏دینى توام باشد با ابوبكر به احتجاج و در برابر او به استدلال ‏پرداخت. كه:«ولایت تو به استناد چیست؟ وقتى با مسائلى روبرو شوى كه بدان آشنایى‏ندارى و وقتى از تو بپرسند درباره امورى كه چیزى از آن نمى‏دانى، به‏چه كسى پناه مى‏جویى؟ به چه بهانه و عذرى خودت را بر كسى كه از تو داناتر است و به پیامبر نزدیكتر است و به تاویل كتاب خدا داناتراست و سنت پیامبر را بهتر مى‏شناسد برترى مى‏دهى؟ ». تصرف مدائن توسط اعراب مسلمان به رهبرى سلمان و نقش كلیدى سلمان درسقوط مدائن، زمینه‏اى شد كه بعدها مدائن تحت‏ حاكمیت ‏سلمان درآید.البته سلمان به عنوان یك فقیه دانا و توانا مى‏دانست كه نباید از طرف‏حكومت جور ماموریتى بپذیرد و یا منصبى را قبول كند. اما او چون‏معتقد به اذن و اجازه از طرف امام معصوم(ع) بود با مراجعه به حضرت‏على(ع) به عنوان نایب خاص «امام زمان‏» خود حاكمیتش را مشروعیت ‏بخشید و به عنوان یك تكلیف به پذیرش آن تن داد. ابن شهرآشوب در«مناقب‏» مى‏نویسد: «وقتى عمر سلمان را به عنوان حاكم مدائن منصوب كرد سلمان پیش ازآنكه در مورد این امر با على(ع) مشورت نماید و از او اجازه بگیرداعلام موافقت ننمود. یعنى سلمان با اجازه على(ع) پذیرفت كه به عنوان ‏حاكم مدائن منصوب شود. لازم به ذكر است كه وظایف والى در آن دوره‏محدود به كارهاى ادارى و سیاسى نمى‏شد بلكه باید به غیر از این دوكار به مسائل دینى مانند فتوى‏دادن و آموزش احكام نیز بپردازد.مخصوصا زمانى كه والى فردى مانند سلمان باشد كه در نزد پیامبر مانند كسى بود كه از «علم لبریز و سرشار گشته بود». این حركت‏ سلمان زمینه‏اى شد كه بعدها بسیارى از فقها و دانشمندان ‏شیعى بپذیرند كه مى‏توان از طرف یك حكومت «غیرحق‏» امورى را تصدى ‏نمود و همانطور كه سلمان خود را منصوب از جانب امام معصوم(ع) مى‏دانست آنها نیز خود را منصوب از جانب امام زمان(ع) بدانند.

نویسنده: احمد جهان بزرگی


ادامه دارد...