تبیان، دستیار زندگی
هوشنگ پزشک نیا از جمله نقاشان دهه 30 تا 50 کشورمان بود که در طول دوران کاریش، رنجهای بسیار را متحمل شد و نامهری های فراوانی را تجربه کرد به طوریکه ده سال پایان زندگیش با آشفتگی و سختی و تلخی سپری شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پزشک‌نیا، نقاشی دل آزرده


هوشنگ پزشک نیا از جمله نقاشان دهه 30 تا 50 کشورمان بود که در طول دوران کاریش، رنجهای بسیار را متحمل شد و نامهری های فراوانی را تجربه کرد به طوریکه ده سال پایان زندگیش با آشفتگی و سختی و تلخی سپری شد.

پزشک‌نیا، نقاشی دل آزرده

افصح المتکلمین سعدی شیرازی، زمانی نوشت:

«محال است هنرمندان بمیرند، و بی هنران جای ایشان بگیرند.»

به واقع اگر در دوره‌ی سعدی، این مطلب از محالات بوده، باید جامعه‌ی ایرانی را زیر ذره‌بین نقد دید که سیر زندگی چگونه گشته، که قرنی نگذشته از این سخن، حافظ بزرگ همشهری سعدی، چرا گفته است:

«عشق می ورزم و امید که این فن شریف / چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود»؟

یعنی آشکارا هنر را موجب حرمان و پرت شدن هنرمندان به زاویه‌ها و فراموشی دانسته است؟

شاید سخن سعدی علیه الرحمه، ریشه درخوش باشی و نگاه مثبت او داشته است، چون تاریخ اجتماعی ما، پر است از رنج و فشارهایی که بر بیشتر هنرمندان، تحمیل شده، به خصوص بر هنرمندان غیر درباری و غیر وابسته به دم و دستگاه خیره‌کن سلاطین.

زنده‌یاد علی حاتمی، فیلمساز نمونه و آگاه ما، شمه‌ای از رنج‌های تحمیلی به یک نقاش نمونه را، در «کمال‌الملک»، نشان داده است و جالب اینکه استاد کمال‌الملک، فقط اهل نقاشی بود و مثل بسیاری از هنرمندان دیگر، به هیچ اپوزیسیون و دشمن شاهان و دستگاه عریض و طویلشان، گرایشی نداشت.

واقعاً، حوزه‌ی اندیشگانی شاهان و قدرقدرتان، چرا همیشه به هنرمندان، دشمنانه بوده، نه تنها مهر ندیده‌اند از جانب سران حکومت و قدرت، بل وسایل مرگ و میر و آزارشان را فراهم کرده‌اند و عمله اکره‌ی قلدر خود را با چوب و چماق و قمه به جان آن‌ها انداخته‌اند؟ یا باعث عزلت و گوشه‌گیری و حتا خودکشی برخی از این هنرمندان شده‌اند؟ و درنهایت وسیله‌ی مرگ بی وسایل آنان را فراهم کرده‌اند؟

نمیدانم مجموعه‌ی نامه‌های «ونسان وان گوگ» نقاش بزرگ امپرسیونیست هلندی را خوانده‌اید یا نه؟ نخوانده‌اید بخوانید، تا با هنر دیگر این نقاش بزرگ، یعنی نوشتن و خوب نوشتن، آشنا شوید.

پزشک‌نیا، نقاشی دل آزرده

این هنرمند، گرسنگی ها می کشد، رنج‌ها می برد، از توش و توان می افتد به خاطر بد غذایی و اوضاع بد روانی و آزارها که می بیند. نقاشیهاش ـ که اینک، هرکدام را ثروتمندان کلکسیون‌باز میلیون‌ها دلار می خرند، در اوج و شکوفایی هنرش، کسی کارهاش را نمی خرید. اما برادری داشت به نام تئو، که تکیه‌گاهش باشد و کاری کند که ونسان، از هرچه زده می شود، از هنر نقاشیاش زده نشود. مثلاً، تابلوهایی را که برای فروش به تئو می داد و فروش نمی رفت، برادر پنهان می کرد و می گفت آن‌ها را فروخته و خود با قرض و قوله و فروش وسایل شخصیاش، اندک بهای تابلوها را به ونسان می داد. اما متأسفانه در این ملک هنرخیز، نه تنها هنرمند تکیه‌گاهی ندارد، باید دشمنی های بی جهت قوم و خویش و همسایه و آشنا و غریبه را تحمل کند.

فرمود: «عشق و انگشت‌نمایی و ملامت، همه سهل است / تحمل نکنم بار جدایی!»

هنرمندان نام‌آور ما، در اوج نداری و آزار و چه و چه، تعادل روانی هم از دست می دادند و در مرز و لبه‌ی جنون، باید تیر و طعنه و مشت و لگد و پشت چشم نازک‌کردن‌ها را تاب می آودند، که ممکن نیست. مگر آدمی از سنگ است و آهن؟

هوشنگ پزشک نیا در سال 1296 در تهران به دنیا آمد.

او پس از اتمام تحصیلاتش در ایران، به سال 1321به آکادمی هنرهای زیبای استانبول ترکیه رفت و زیر نظر پرفسور "لئو پولد لوی" نقاشی را فرا گرفت.

سال 1325 به ایران بازگشت و در شهر آبادان مشغول به کار شد. سپس سال 1337 به تهران نقل مکان کرد.

پزشک نیا ده سال پایانی زندگی اش را با سختی، تلخی و آشفتگی گذراند و آذر ماه 1351 بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت.

در گالری تدسکو پاریس آثارش را به تماشا می گذارد، چندتایی را می فروشد و بسیاری را نزد «مادام الو» نامی که گالریدار بوده، امانت می گذارد. سرنوشت آن آثار هرگز معلوم نشد و در غربت مرده‌خور شدند. تا آخر عمر پزشک‌نیا منتظر بود تا بهای این تابلوها را دریافت کند که البته به مقصود نرسید.

آثارش میان تجربه های کوبیستی، اکسپرسیونیستی، واقع گرایی (رئالیستی) و یافتن شیوه ای شخصی در نوسان بود.

تشابه میان تمام آثارش، بیان اکسپرسیوی مسایل اجتماعی مردم زحمت کش و طبقه کارگراست..

دقت کنید به سال‌های پایانی نقاش، هوشنگ پزشک‌نیا:

تا سال 1337، از خارج به ایران برمی گردد، به او وعده‌ی کاری را داده بودند، اما وقتی برگشت دریافت که کار را به دیگری داده‌اند. ده سال در کنسرسیوم نفت در داغی آبادان برای نشریات فراوان کنسرسیوم کار کرده بود و نقاشی کشیده بود. چون به ایران برگشت و بیکار ماند، در نامه‌ای دستمزدش را از کنسرسیوم طلب کرد، اما به حق و حقوقش دست نیافت.

سال‌های 1339 و 40، باز با شوری عاشقانه 150 تابلوی جدید می کشد و آن‌ها را به پاریس و لندن می برد. در گالری تدسکو پاریس آثارش را به تماشا می گذارد، چندتایی را می فروشد و بسیاری را نزد «مادام الو» نامی که گالریدار بوده، امانت می گذارد. سرنوشت آن آثار هرگز معلوم نشد و در غربت مرده‌خور شدند. تا آخر عمر پزشک‌نیا منتظر بود تا بهای این تابلوها را دریافت کند که البته به مقصود نرسید.

سال 1341 برادرش ایرج در تصادف کشته می شود و وضع روحیاش کاملاً به هم میریزد. ده سال پایان زندگیش با سختی، تلخی و آشفتگی گذشت.

بدبین و شکاک شده بود. نامه‌هایی به مراکز مختلف و شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی کشورها می نوشت و با سربرگ و امضای «شاهزاده الکساندر رمانف قاجار» ارسال می کرد.

پزشک‌نیا، نقاشی دل آزرده

او مدعی می شد پدر واقعی عصر فضا و فضانوردان است و طرح و نظریه‌ی فضایی خود را از آبادان به دانشمندان امریکا و شوروی فرستاده است و در انتظار پاداش و جایزه و قدردانی بود.

همچنین ادعا می کرد که تابلوهای بسیاری از کارهاش را برای رئیس موزه‌های شهر مسکو فرستاده است و... مکاتبه‌ها می کرد برای گرفتن پول تابلوها!! که صد البته هرگز، به پشیزی هم دست نیافت و مهم‌تر اینکه معلوم نشد چه بر سر تابلوها آمده. حتا خانواده‌اش، همسر و چهار فرزندش هم نفهمیدند.

پزشک‌نیا، در آبادان همراه و همکار ابراهیم گلستان (نویسنده و فیلمساز) بوده و گلستان مطلب جالبی درباره‌ی زندگی و کار این نقاش آزرده نوشته که قابل خواندن است.

از پزشک نیا آثارحکاکی (گراور سازی) نیز به جا مانده است که در آنها بیشتر از عنصر خط به صورت هاشورهای سیال برای دورگیری شخصیت ها استفاده کرده است و گاه آثارش با خطوط سفید که از دل سیاهی زمینه به بیرون پریده اند تصاویری نگاتیو (منفی) ارائه داده اند.

اگرچه او از نخستین هنرمندان نوگرای ایرانی بود اما به دلیل گوشه گزینی و تردید و تشویش هایش و کشمکش میان مکتب های مختلف نقاشی، نتوانست نقشی فعال در تحول هنر معاصر ایران داشته باشد و به این ترتیب بسیاری او را در زمان حیاتش در نیافتند و بسیاری نیز پس از مرگش او را به فراموشی سپردند. او به مکتب اکسپرسیونیسم گرایش داشت.

هوشنگ پزشک‌نیا در خانه‌ی شماره 17 خیابان اول، خیابان هدایت (دروس) تهران وقتی با فرزندانش زندگی می کرد، در نیمه‌شب شنبه 16 آذر 1351 بر اثر سکته‌ی قلبی درگذشت. به نقاشیهای او نگاهی چندباره بیندازیم و فاتحه‌خوان روح ناآرامش باشیم.

یادش خوش و زنده باد.

فراوری: سمیه رمضان ماهی

بخش هنری تبیان


منابع:

آفتاب

همشهری آنلاین

هنر آنلاین

پایگاه ادبی هنری خزه

مطالب مرتبط

نقاشی که غریب ماند

فریدون آو