شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 1148
  • سه شنبه 1392/10/24
  • تاريخ :

آیه رکون و پاسخ به سوال

امام رضا علیه السلام

پاسخ به شبهه تعارض رفتار امام رضا علیه السلام با آیه رکون


بعید نیست شما هم وقتی که در فضای مجازی چرخ می‌زنید و یا حتی در کوچه و بازار دیده باشید کسانی را که ورود امام هشتم به حکومت مامون برایشان جای سوال دارد. برخی که کمی در سطح بالاتری هستند این مساله برایشان شبهه‌ای شده است که با وجود ممنوعیت تکیه و رکون بر ظالمان در قرآن، چرا امام علیه السلام وارد دستگاه خلافت شد.


بعید نیست شما هم وقتی که در فضای مجازی چرخ می‌زنید و یا حتی در کوچه و بازار دیده باشید کسانی را که ورود امام هشتم به حکومت مامون برایشان جای سوال دارد. برخی که کمی در سطح بالاتری هستند این مساله برایشان شبهه‌ای شده است که با وجود ممنوعیت تکیه و رکون بر ظالمان در قرآن، چرا امام علیه السلام وارد دستگاه خلافت شد.

نگران نباشید! اینجا هیچ اشکالی جز کم آگاهی کسانی که این پرسش را در سر دارند هیچ چیزی نیست، امام بهترین کار را انجام داده که مطابق با حکمت بوده و منافاتی با قرآن ندارد، کافی است شما این چند خط استدلال را خوب بخوانید و آن‌ها را روشن کنید. ندانستن عیب نیست، سراغ پاسخ نرفتن عیبی است انسان را به انحراف می‌کشد.

آیه شریف 113 سوره هود می‌فرماید:

آیه ركون

«وَلا تَرْکَنُوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون» و تکیه بر ظالمان نکنید که موجب می‌شود آتش شما را فرو گیرد و در آن حال جز خدا هیچ ولی و سرپرستی نخواهید داشت و یاری نمی‌شوید.

این آیه که به آیه «رکون» نام گرفته یکی از اساسی‌ترین برنامه‌های اجتماعی و سیاسی و نظامی و عقیدتی را بیان می‌کند، قسمت اول آیه فلسفه تحریم رکون به ظالمان را تشریح می‌کند، اصولاً تکیه بر ظالمان باعث تقویت آن‌هاست، و تقویت آن‌ها باعث گسترش دامنه ظلم و فساد و تباهی جامع است، در دستورات اسلامی آمده است مادام که انسان مجبور نشود - و حتی در پاره‌ای از مواقع اجبار - نباید حق خود را از طریق قاضی ظالم و ستمگر بگیرد، چرا که مراجعه به چنین قاضی و حکومتی برای احقاق حق، به رسمیت شناختن ضمنی و تقویت آن است، و ضرر این کار گاهی از زیانی که به خاطر از دست دادن حق می‌شود، بیشتر است.1

امام رضا - علیه السلام - هیچ موقع به حاکمان جور تکیه و اعتماد نداشت، متأسفانه دستگاه حکومتی بنی عباس چنان موذیانه وارد عمل شد که با آوردن امام به مرو، در پی آن بود تا حکومت نامشروع خود را به عنوان یک حکومت اسلامی و دینی جلوه داده، وانمود کند که حضرت از برقراری چنین حکومتی راضی و خرسند است، در حالی که در تمام آن دوران، امام علیه السلام علناً موضع گیری‌های منفی خویش را در قبال حکومت بنی عباس با گفتار و عمل ابراز می‌دارند، و از آنان کناره می‌گیرند اما حکومت بنی عباس و به ویژه مأمون خواهان رسیدن به آن آمال و آرزوها بود.

از مطالعه کتب تاریخی این نکته به دست می‌آید که امام - علیه السلام - در آغاز از پذیرش ولی عهدی خودداری و امتناع ورزیدند ولی با پافشاری آن‌ها، حضرت مجبور می‌شوند که جانشینی مأمون را بپذیرند. آن‌گونه که از مناظره‌های بین مأمون و امام در قبول پذیرش ولایت عهدی به طور واضح مشاهده می‌شود، مأمون حضرت را تهدید به قتل کرده، می‌گوید: به خدا سوگند اگر هم چنان از قبول جانشینی امتناع ورزی گردنت را خواهم زد. 2

امام - علیه السلام - در پاسخ ریان بن صلت که علت پذیرفتن ولی عهدی را پرسیده بود، فرمود: خدا گواه است که این کار خوشایند من نبود، اما میان پذیرش ولی عهدی و کشته شدن قرار گرفتم، و من ترجیح دادم که ولی عهدی را بپذیرم - در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار و اکراه بودم ...، امام حتی در پیش نویس پیمان ولی عهدی این نارضایتی خود به سامان نرسیدن ولی عهدی خویش را برملا کرده بود.3

از مطالعه کتب تاریخی این نکته به دست می‌آید که امام - علیه السلام - در آغاز از پذیرش ولی عهدی خودداری و امتناع ورزیدند ولی با پافشاری آن‌ها، حضرت مجبور می‌شوند که جانشینی مأمون را بپذیرند. آن‌گونه که از مناظره‌های بین مأمون و امام در قبول پذیرش ولایت عهدی به طور واضح مشاهده می‌شود، مأمون حضرت را تهدید به قتل کرده، می‌گوید: به خدا سوگند اگر هم چنان از قبول جانشینی امتناع ورزی گردنت را خواهم زد.

امام رضا علیه السلام

شخص دیگری از آن حضرت سۆال کرد و گفت: خداوند کارهایت را اصلاح فرماید، چگونه آن را از مأمون پذیرفتی؟ و چنان وانمود می‌کرد که این عمل را از آن حضرت ناپسند دانسته است، امام - علیه السلام - در پاسخ فرمودند: ای مرد! پیامبر برتر است یا وصی؟ گفت: پیامبر، فرمود: مسلمان برتر است یا مشرک؟ گفت مسلمان، امام - علیه السلام - فرمود: عزیز مصر، مشرک و یوسف - علیه السلام - پیامبر بود؛ مأمون مسلمان و من وصی پیامبرم، یوسف از عزیز مصر درخواست کرد که او را والی و حاکم کند و چنان که در قرآن آمده است: «قالَ اجْعَلنِی عَلَی خَزآئنِ الاَرضِ إنی حَفیظٌ عَلیم» 4 یوسف گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که نگاهدارنده و آگاهم. 5 و چون ضرورت پیدا کرد که خزانه دار عزیز مصر شود پذیرفت، اینک نیز ضرورت اقتضا کرد که من مقام ولی عهدی را به اکراه و اجبار بپذیرم، اضافه بر این من داخل این کار نشدم مگر مانند کسی که از آن خارج است (یعنی با شرایطی که قرار دادم مانند آن است که مداخله نکرده باشم) به خدای متعال شکایت می‌کنم و از او یاری می‌جویم.6

بنابراین امام رضا - علیه السلام - برای قبول ولی عهدی دلایلی داشت که به سه دلیل مهم و عمده آن اشاره می‌شود:

1- هنگامی امام رضا - علیه السلام - ولی عهدی مأمون را پذیرفت که به این حقیقت پی برده بود که در صورت امتناع، بهایی را که باید بپردازد تنها جان خودش نمی‌باشد، بلکه علویان و دوست دارانشان همه در معرض خطر واقع می‌شوند، در حالی در مورد دوستداران و شیعیان خود و یا سایر علویان هرگز به خود حق نمی‌داد که جان آنان را نیز به مخاطره دراندازد، بلکه بر امام لازم بود که جان خویشتن و شیعیان و هواخواهان را از گزندها برهاند، زیرا امت اسلامی بسیار به وجود آنان و آگاهی بخشیدنشان نیاز داشت، اینان باید باقی می‌ماندند تا برای مردم چراغ راه و راهبر و مقتدا در حل مشکلات و هجوم به شهرها باشند، و اگر امام رضا - علیه السلام - ولی عهدی را رد می‌کرد و دست به قیام می‌زد، هم خود و هم پیروانش را به دست نابودی می‌سپرد، و این فداکاری کوچک‌ترین تأثیری در راه تلاش برای این هدف مهم در پی نمی‌داشت، علاوه بر این، نیل به مقام ولی عهدی یک اعتراف (ضمنی) از سوی عباسیان به شمار می‌رفت، دایر بر این مطلب که علویان نیز در حکومت سهم شایسته‌ای دارند.7

2- امام - علیه السلام - از آن جا که به اهداف مأمون آگاه بود و مشکلات حکومت را می‌دانست با اتخاذ یک موضع صحیح، مأمون را در این بازی سیاسی شدیداً به رسوایی کشاند، ابتدا با ابراز مخالفت و اظهار عدم رضایت قلبی مأمون شخصاً نیز مایل نبود که علناً امام - علیه السلام - را به شهادت برساند؛ زیرا کشتن علویان به علت شورش‌های مکرر آنان برای حکومت او، چندان مفید نیافتاده بود، بدین لحاظ هدف عمده وی کشاندن امام - علیه السلام - به دربار خویش بود، و امام - علیه السلام - پس از دریافت این امر سعی کرد تا با اتخاذ موضع منفی در قبال مأمون، اهداف او را خنثی کند، امام - علیه السلام - از این گفتگوها در مقابل پیشنهاد مأمون فرمود: من ولی عهدی را می‌پذیرم به شرط آن که نه امر کنم و نه نهی، و نه فتوایی دهم و نه حکمی، و نه کسی را بگمارم و نه کسی را از کار برکنار کنم، و هیچ چیزی را که پابرجاست دگرگونش نسازم.8

3- دیگر از دلایل قبول ولی عهدی از سوی امام آن بود که اهل بیت را مردم در صحنه سیاست حاضر بیابند و به دست

امام رضا علیه السلام

 فراموشی نسپارند، و نیز گمان نکنند که آنان همان گونه که شایع شده بود فقط علماء و فقهایی هستند که در عمل هرگز به کار ملت نمی‌آیند، شاید امام نیز خود به این نکته اشاره می‌کرد هنگامی که «محمد بن عرفه» از وی پرسید: ای فرزند رسول خدا به چه انگیزه‌ای وارد ماجرای ولی عهدی شدی؟ امام پاسخ داد: به همان انگیزه‌ای که جدم علی - علیه السلام را وادار به ورود در شورا نمود.9

شبكه تخصصی قرآن تبیان

 


1- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیهَ، ج 9، ص 259 و 261.

2- حسینی، جعفر مرتضی، زندگی سیاسی هشتمین امام - علیه السلام -، ترجمه سید خلیل خلیلیان، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373 ش، ص 153.

3- ر. ک: حسینی، جعفر مرتضی، منبع قبلی، ص 153.

4- یوسف/ 55.

5- افضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا - علیه السلام -، ترجمه سید محمدصادق عارف، مشهد، انتشارات بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372 ش، ص 97.

6- هیأت تحریریه مۆسسه در راه حق، پیشوای هشتم و حضرت امام علی بن موسی‌الرضا علیه السلام، قم، انتشارات در راه حق، 1372 ش، ص 35.

7- ر. ک: حسینی، جعفر مرتضی، ص 162.

8- فرخ پور لنگرودی، ایران دخت، ولایت عهدی امام رضا علیه السلام گیلان، انتشارات دانشگاه گیلان، 1377 ش، ص 50.

9- ر. ک: زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمه دکتر سیدخلیل خلیلیان، ص 163.

UserName