تبیان، دستیار زندگی
نوشته نشدن این کتاب، غصه مادام العمر ما بود و خاری درچشم ما بود و دائماً غمی در دل ما بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جایگاه کار پیامبر در یوم الخمیس

جایگاه کار پیامبر در یوم الخمیس
نوشته نشدن این کتاب، غصه مادام العمر ما بود و خاری درچشم ما بود و دائماً غمی در دل ما بود

[جمله پیامبر و وضوح اهمیت آن]

اما جمله‌ای به این خوبی گفته شده، جمله‌ای که ابن حزم اندلسی می‌گوید: نوشته نشدن این کتاب، غصه مادام العمر ما بود و خاری درچشم ما بود و دائماً غمی در دل ما بود، بعد می‌گوید دیدیم که بله در یک روایت صحیحی عایشه می‌گوید که حضرت می‌خواستند برای پدر من بنویسند! که الآن هم این دروغگوهای امروزی، برای اینکه تبلیغات دروغین کنند، مرتباً می‌گویند: حضرت برای ابوبکر نوشتند و حال آنکه اصلاً چنین چیزی ننوشتند و اتفاق علمای اهل سنت است که برای ابوبکر ننوشتند بلکه [می‌گویند] بروید بیاورید تا برای ابوبکر بنویسم و بعد هم گفتند لازم نیست و خود مۆمنین و خدا می‌دانند که ابوبکر خلیفه است. این روایت را هم تازه عایشه نقل می‌کند. البته ما شیعه می‌گوییم چیزی نوشته شد و در کتاب سلیم بن قیس است که امیرالمۆمنین فرمودند که وقتی که شما رفتید و آن مجلس به هم خورد، ما رفتیم و حضرت املاء کردند و نوشتیم و اسماپ ائمه اثنی عشر در آن نوشته شد و اینها در کتاب سلیم هست. اما اهل سنت خودشان متفقند که هیچ چیزی نوشته نشد. آن مکتوبی هم که ما معتقدیم نوشته شد نزد اهل بیت ماند ولی شاهد گرفتند و در کتاب سلیم هست که سلمان و ابوذر و … شاهد بودند. کتاب سلیم اینها را مفصل دارد که امیرالمۆمنین – صلوات الله و سلامه علیه - به طلحه می‌فرمایند که وقتی که می‌گویند دیدی که صاحبت چه گفت؟ فرمودند وقتی که شما رفتید حضرت مرا صدا زدند و سه نفر را شاهد گرفتند (البته عبارت دقیقش خاطرم نیست و از باب باز شدن باب تحقیق مطرح می‌کنم) و … اما الآن می‌بینیم که به دروغ می‌گویند «کتب رسول الله ...» که اگر چه عمر یک چیزی گفت ولی «کتب لأبی بکر» و «کتابه و عهده إلی ابی بکر»؛ که دروغ‌های روشنی است و احدی از علماء اهل سنت نمی‌گویند که نوشتند و روایات خودشان هست که می‌گویند ننوشتند. ابن حزم هم که می‌گوید قائل به این است که فهمیدیم مقصود حضرت را و خوشحال شدیم. این یک چیز طبیعی است که کسی که این را می‌شنود نمی‌گوید این – نعوذ بالله – هذیان بود، بلکه می‌گوید اتفاقاً جمله‌ای بود که دل همه را سراپا بند کرده بود که ببینند حضرت چه چیزی می‌خواهند بنویسند.

[جایگاه کار پیامبر در یوم الخمیس]

اتفاقاً اینکه حضرت این مطلب را فرمودند، سۆالاتی البته مطرح هست که آیا حضرت علم غیب داشتند که این کار می‌شود یا نه و … که سۆالات معارفی خوبی است، اما خلاصه اینکه این قضیه رزیه یوم الخمیس و گفتن اینکه بیاورید، تا آن اندازه که ما می‌فهمیم، یک «گاز» سقفی (بناها که سقف درست می‌کند، با یک چیزهایی کوچک از آجر و مثل آن در یک جاهایی از سقف که کل سقف گویا با این نگه داشته می‌شود. خیلی از چیزهای بزرگ را با یک چیز خیلی کوچکی نگه می‌دارند و در اصطلاح بناها در منطقه یزد به آن «گاز» می‌گویند) برای چندین قضیه بود. سه تای آن که کنار هم بود:

1- حدیث منزلت در آن قضیه که امیرالمۆمنین را وقتی که می‌خواستند به مهمترین جنگی بروند که مظنه شهادت حضرت [پیامبر] بود، جای خودشان در مدینه گذاشتند که اگر من رفتم، علی باید باشد و اگر من شهید شدم و لشکر اسلام برگشت کسی باید باشد «بمنزلة هارون من موسی».

2- قضیه غدیر که در خطبه فرمودند «یوشک أن أُقبَل»؛ رحلت من نزدیک است و بعد «من کنت مولاه فعلی مولاه»

3- قضیه علم حضرت به سقیفه که إخبارات در کتب اهل سنت هست و در کتب شیعه هم هست که در سقیفه جمع می‌شوند و نکته‌ای که مهم‌ترین اتمام حجت حضرت است برای اینکه گفتند دوات و قلم بیاورید این است که صریحاً عمر می‌گوید (وقتی که ضربت خورده بود و در صحیح بخاری هم هست) گفتند که یک کسی را جانشین معین کن. گفت: «إن لم أستخلف فکما لم یستخلف رسول الله»؛ اگر هیچ کس را معین نکنم، مثل پیامبر می‌شوم که هیچ کس را معین نکرد. «إن أستخلف فکما استخلف ابوبکر»؛ اگر خلیفه بعد از خودم تعیین کنم، مثل ابوبکر می‌شوم. عبد الله بن عمر می‌گوید: تا ابوبکر و پیامبر را کنار هم گذاشت فهمیدم که نمی‌خواهد کسی را به عنوان خلیفه تعیین کند (چون وقتی که کنار هم می‌گذارد نمی‌آید بگوید که من پیامبر را رها می‌کنم و مثل ابوبکر می‌شوم!)، بعد هم شورا تعیین کرد با آن جریانات که می‌دانیم. حضرت می‌دانند که سقیفه‌ای تشکیل می‌شود و اساس آن بر این است که بگویند «لم یستخلف رسول الله»؛ یعنی غدیر و منزلة و … را نسیاً منسیّاً کنند. حضرت یک کلمه می‌گویند که بیاورید تا من بنویسم. این «گاز» همه اینها است. یعنی اگر می‌گویید «لم یستخلف» گفته می‌شود که: عجب! چطور «لم یستخلف» و حال آنکه آن روز گفتند بیاورید و بنویسم و تو گفتی «حسبنا کتاب الله»؟ خوب، می‌گذاشتید بیاورند تا ببینیم که «یستخلف» یا نه؟ حضرت که گفتند بیاورید تا بنویسم و تو حالا می‌گویی «لم یستخلف»؟ بلکه بگو با کار من، «لم یستخلف». این رزیه یوم الخمیس، نکات خیلی جالبی در بر دارد، هم از نظر بحثی برای عموم مسلمانان و هم از نظر نکات و لطائف معارفی برای کسانی که می‌خواهند زمینه به دستشان باشد که بفهمند برنامه‌ریزی دین خدا چه می‌خواهد باشد تا روز ظهور.


فرآوری:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان