تبیان، دستیار زندگی
کرم پور در پل چوبی نشان می دهد که تا چه اندازه سینما را دوست دارد ، اما به همان اندازه دانش فنی اش لو می رود . با این وجود شاید بشود به اسم خلاقیت این دانش فنی را توجیه کرد .
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پل چوبی، شکسته


مهدی کرم پور در پل چوبی نشان می دهد که تا چه اندازه سینما را دوست دارد ، اما به همان اندازه دانش فنی اش لو می رود . با این وجود شاید بشود به اسم خلاقیت این دانش فنی را توجیه کرد.

پل چوبی

شاید تقید به ژانر و به تبع آن پایبندی به چارچوب شناسی یک نگاه سنت گرا نسبت به حوزه ای باشد که هنوز عمر چندانی از پیدایشش نگذشته است و طبیعتاً یک مفهوم مدرن در تکنیک نمی تواند در قالب یک گفتمان سنتی تعریف شود. با این وجود دوره های مختلف سینما در ابتدا تا آن حد پررنگ و جریان ساز بوده اند که بتوان تجربه های بشری را قابل بر نمود داوری های شبه نقدگرایانه نیز پنداشت.

خلاقیت و نوآوری در هر هنری باید با اسلوب فطری بشری هم آهنگ باشد. این سخن تکراری اما درست، در تبیین مرزهای تغییر آهنگ هنر نیز مصداق پیدا می کند.

منظور از فطرت در یک پدیده ی هنری در آغاز تحلیل به جهان زیبا شناختی خالق اثر و تماشاچی باز می گردد. اولویت های یک هنرمند در خلق یک اثر، همان مۆلفه هایی است که پایه های موضوعش را می سازد.

سینما، داستانی تصویری است، که عدول از مبنای داستانی باید با توجه به وجوهی انتخاب و اجرا شود که باز هم به ذائقه ی انسانی مخاطب خوشآیند باشد. تغییر فرم الزاماً به نوآوری تعبیر نخواهد شد. تغییر فرم باید با دیدگاهی نشانه شناسانه همراه باشد و در آزمون شخصی مخاطب و پدیدآورنده ی اثر تعریف نشود.

با این وجود قصد قائلیت نوآوری برای پل چوبی وجود ندارد. شاید در پل چوبی لحن انتخاب شده ی ابتدای فیلم با محتوای داستانی به شیوه ی معمول اجرا نشده باشد و کمی از غلظت یک اثر تراژیک در اجرا کاسته باشد ، اما در مجموع به ورطه ی فیلم هایی افتاده که قالب ان ها را بیشتر در آثار کیمیایی می توان مشاهده کرد .  کرم پور اما از میانه های راه پل چوبی سراغ فیلم های کیمیایی می رود و این باعث می شود که پل چوبی فیلمی یکدست نباشد وبزرگترین ضربه ای که متوجه پل چوبی است همین، یکدست نبودن اثر است. تغییر ژانر در سه فصل فیلم پل چوبی، شاید بدعتی باشد که کمتر در سینمای ایران و حتی سینمای جهان شاهد آن هستیم.

این تغییر آهنگ فیلم هم در لحن روایت و هم در فرم وجود دارد. از آن جایی به فیلم کرم پور نقد وارد می کنیم که همان سایه بازی های فصل اول اگر در انطباق فرم و محتوا شکل گرفته است پس دلیل استفاده ی مختصر در فصل سوم چه چیز می تواند باشد؟ ، در حالیکه در میانه های فیلم هیچ خبری از آن ها نیست.

کرم پور اما از میانه های راه پل چوبی سراغ فیلم های کیمیایی می رود و این باعث می شود که پل چوبی فیلمی یکدست نباشد وبزرگترین ضربه ای که متوجه پل چوبی است همین، یکدست نبودن اثر است

علاوه بر این تضاد تصویری در فرم روایت و شخصیت پردازی نیز از آن قوام مطلوب برخوردار نیست. معلوم نیست اگر نقش قهرمان پل چوبی را قرار نبود رادان بازی کند، چه بلایی بر سر فیلم می آمد. بازی رادان در پل چوبی بازی قابل قبولی است اما در تعریف شخصیت رادان، آن چه در فیلم نامه ی اولیه آمده است، توانایی بازنمایی تمام وجوه شخصیت را ندارد. حفره هایی مثل تصمیم گیری، شهامت در ابراز عقیده و گذشت در وجود شخصیت اصلی، تماشاچی را دچار سردرگمی می کند. خصوصاً این که در جریان سفر به خارج از کشور آن جایی که ناچار می شود تا همسرش را به تنهایی راهی کند، مبنای تأثر مشخصی وجود ندارد. دست کم برای تماشاچی معلوم نمی شود که چرا ترک وطن یک خواست ناخواسته ی بی برو برگرد است؟ آن وقت نقطه ی عطف مورد انتخاب کارگردان، برآشفتگی است که با دعوای یک گروه ساختمان سازی همراه می شود و لابد باید تماشاچی هم بپذیرد که چاره ای جز تنها فرستادن همسر نیست.

پل چوبی

حکایت دیگر شخصیت های فیلم هم نامشخص است. شخصیت دکتر (با بازی مهران مدیری) برای این که ما را به بد بودن متقاعد کند بیش از حد معمول کلیشه ای است. مدام سیگار می کشد و نشستنش دور از آداب است و بیشتر به دراز کشیدن می ماند. بقیه ی کسانی که همراهش می کنند بی دلیل در قاب فیلم ظاهر می شوند.

و یا شخصیت نازلی که باید یادآور خاطرات خاصی برای قهرمان داستان باشد فقط یک بهانه است. بهانه ای که به زور تا پایان ادامه پیدا می کند، در حالی که حضورش واقعی و ارزشمند نیست.

شخصیت نازلی یک شخصیت کاملاً غیراخلاقی است ،با دلیلی مردانه سال ها پیش قهرمان را رها کرده و حالا هم با کس دیگری است . عکاس خارجی یا نامزد و یا هر عنوان دیگری که برای مرد فعلی نازلی قائل باشیم در بند است . نازلی سعی در آزادی اش دارد اما به رابطه ی دوباره با قهرمان می اندیشد ، تماشاچی باهوش چطور می تواند زنده شدن این عشق دوباره را باور کند که تراژدی دوباره از دست دادن نازلی برایش موجب هیجان و تعلیق بشود ؟ در واقع ارزش این را ندارد، که تماشاچی از دوباره از دست دادنش به وسیله ی قهرمان ناراحت باشد.

پل چوبی از نیمه های فیلم کم کم لباس فیلم های کیمیایی را به تن می کند،  خصوصا با آن کافه و دایی جانش که فتوکپی شخصیت های کیمیایی است.از همان دسته آدمی ها که خودشان زندگی ندارند و در خدمت مهربانی و مردانگی عمر می گذرانند و شامی کبابشان همیشه حاضر است و همین طوری می شود که یادآوری خاطرات هم  تصمیم گیری های هیجان زده و مذبوحانه است و بی دلیل یک نفری به صحنه سر می کند و ادای آدم های خوب را بازی می کند و یا این که در اندیشه ایفای نقش ضد قهرمان است.

دوران فیلم های کیمیایی ( آن دسته از فیلم هایی که در این بیست سال اخیر ساخته شده اند) اصلاً آغاز نشده که بخواهد تمام شود. با این وجود شیفتگی به چنین سینمایی جای سوال و تعجب دارد!

مجتبی شاعری

بخش سینما و تلویزیون تبیان