قلمرو دلالت معجزه
مقدمه
توجه انسانها به معجزه به عنوان پدیدهاى غیر عادى و دلالت آن، بویژه بر صدق مدعاى آورندهاش، به زمان صدور معجزات به دست پیامبران الهىعلیهمالسلام باز مىگردد. از قرآن كریم چنین برمىآید كه مردم از پیامبران خویش كه مدعى نبوت الهى بودهاند، نشانه خدایى مىطلبیدهاند و در مواردى كه این درخواستبرخاسته از حس حقیقتجویى آنها بوده، انبیاعلیهمالسلام به اذن خداوند، معجزه مىآوردهاند. قرآن مىفرماید: «قالت رسلهم افى الله شك فاطر السموات والارض یدعوكم لیغفر لكم من ذنوبكم و یؤخركم الى اجل مسمى قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما كان یعبد آباؤنا فاتونا بسلطان مبین»(ابراهیم: 10); پیامبرانشان گفتند: «مگر درباره خداوند - پدید آورنده آسمانها و زمین - تردیدى هست؟ او شما را دعوت مىكند تا پارهاى از گناهان شما را ببخشد و تا زمان معینى شما را مهلت مىدهد. گفتند: شما جز بشرى مثل ما نیستید، مىخواهید ما را از آنچه پدرانمان مىپرستیدند باز دارید. پس براى ما حجتى بیاورید.(1)تعاریف متفاوتى از معجزه ارائه شده است،(2) اما، تعریفى كه به نظر كامل مىآید این است كه معجزه كارى فوق طاقتبشرى است و با عنایت ویژه خداوند، به دست مدعى نبوت، براى اثبات صدق مدعاى خویش انجام مىگیرد و مطابق با مدعاى مدعى نبوت و همراه با تحدى است.
معجزه - به این معنا - از دیرباز مورد بحث و بررسى دانشمندان علوم ادیان الهى بوده و هست. دانشمندان یهود معجزه را به عنوان دلیلى بر نبوت خاصه و برگزیده بودن قوم خویش و اندیشمندان مسیحى آن را به مثابه دلیل بر وجود خداوند (به گمان خودشان، الوهیت مسیحعلیهالسلام) و حقانیت دین مسیح مورد بررسى و تحقیق قرار دادهاند. فیلسوفان دین تحت عنوان «دلالتحوادث طبیعى بر وجود خداوند» از دلالت معجزه بحث كردهاند.(3) متكلمان مسلمان در مبحث «دلایل نبوت خاصه» و مفسران در مقدمه تفسیر یا ذیل آیات تحدى و آیات مربوط به معجزه، از دلالت معجزه بحث كردهاند و به طور كلى، در این زمینه تلاشهاى شایان تقدیرى انجام شده، اما به نظر مىرسد تمام زوایاى این موضوع مورد بحث قرار نگرفته است.
آنچه با معجزه قابل اثبات مىباشد، بر دو قسم است:
الف - مسائلى كه معجزه بدون واسطه بر آنها دلالت مىكند.
ب - مسائلى كه با ضمیمه كردن برخى مقدمات به معجزه نتیجه گرفته مىشود.
الف - مسائل مربوط به مدلول بىواسطه معجزه
1- معجزه و نبوت خاصهبه گواهى تاریخ، برخى افراد به دروغ، مدعى نبوت و سفارت از طرف خداوند شدهاند تا از این طریق، به شهرت و جاه برسند. بنابر این، باید معیارها و ضوابطى وجود داشته باشد تا با آنها بتوان پیامبران راستین الهى را از كسانى كه به دروغ مدعى نبوتاند، تشخیص داد. از جمله آنها، مجهز بودن رسولان الهى به معجزه است; زیرا نبى و پیامبر مدعى ارتباط با خداوندند كه مردم نمىتوانند آن را درك كنند و نشانه محسوسى لازم است تا مردم از طریق آن، به صدق مدعاى او پى ببرند.
شاید بتوان گفتبحث از دلالت معجزه بر نبوت خاصه به صورت استدلالى از قرن پنجم شروع شده است. از دانشمندان این قرن زكریاى رازى معتقد بود كه دلالت معجزه بر نبوت خاصه اقناعى است.(4) ولى ابوحامد غزالى(450 - 505 ه.ق)، دانشمند هم عصر او، این دلالت را برهانى دانسته و بر مدعاى خود استدلال كرده است.(5)
صاحب نظران در باب دلالت معجزه بر نبوت خاصه، دیدگاههاى مختلفى ارائه دادهاند:
دیدگاه اول: هیچ رابطهاى بین معجزه ونبوت خاصه نیست.(6)
دیدگاه دوم: دلالت معجزه بر نبوت اقناعى است.
دیدگاه سوم: رابطهبینمعجزهو نبوت خاصهبرهانى مىباشد.
دیدگاه چهارم: راه اثبات نبوت خاصه منحصر به معجزه است.(7)
بیشتر دانشمندان اسلامى كه در مورد بحث كردهاند، به ویژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوت خاصه را منطقى مىدانند و به دلیل حكمت،(8) دلیل حكم الامثال،(9) دلیل نقض غرض و دلایلى دیگر،(10) بر مدعاى خود استدلال كردهاند. به نظر مىرسد دلالت معجزه بر نبوت خاصه برهانى است. براى اینكه به مباحثى از دلالت معجزه بپردازیم كه كمتر مورد بحث قرار گرفته استبهصرف بیان دلیل بر مدعاى خود تحت عنوان دلیل نقض غرض اكتفا مىگردد و از ذكردلایل دیگر و نقد و بررسى آنها صرف نظر مىشود.(11)
این دلیل از چند مقدمه تشكیل مىشود:
1-در بحثخداشناسى،به اثبات رسیده كه خداوند حكیم است.
2-در بحث نبوت عامه،ثابتشده كه حكمتخداوند اقتضا مىكند پیامبرانى به قصد هدایتبشر بفرستد.
3-مردم به گونهاى آفریده شدهاند كه ادعاى نبوت را ازكسى كه معجزه مىآورد،سوء سابقه ندارد و بر خلاف عقل سخن نمىگوید،مىپذیرند.
4-با توجه به مقدمات مزبور،مدعى نبوت،كه معجزه آورده و مردم سخنش را پذیرفتهاند،اگر دروغگو باشد،چون موجب گمراهى مردم مىشود،باید خدا رسوایش كند،و گرنه به جهل افكندن،نقض غرض وخلاف حكمتخواهد بود.
نتیجه آنكه چون مدعى نبوتى معجزه آورد و خداوند رسوایش نمىكند،معلوم مىشود كه در مدعاى خود راستگوست.
توجه به این نكته لازم است كه برهانى بودن دلالت معجزه بر نبوت خاصه تحلیلى است كه از رابطه این دو درك مىشود و چه بسا، ممكن است كسانى از طریق برهانى، حتى از طریق معجزه، به نبوت پیامبرى ایمان نیاورند، بلكه از راه دیگرى مثل تنصیص پیامبر قبلى و یا دقت در كردار و رفتار و محتواى آنچه آورده است، نبوت او را قبول كنند كه این گروه درصد بالایى از پیروان پیامبرانعلیهمالسلام، بخصوص پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله وسلم را تشكیل مىدادند و اكنون نیز پیرو آن حضرت هستند.
دلایل نقلى دلالت معجزه بر نبوت خاصه: در بحث نقلى از دلالت معجزه، كه شامل مباحث قرآنى و روایى مىباشد، تذكار این مطلب لازم است كه براى اتمام حجت، از نظر شرعى حصول یقین روانشناختى (اقناعى) كافى است; زیرا از نظر بیانات نقلى و دینى، آنچه در اصول دین لازم استحصول یقین، اطمینان و قانع شدن مىباشد. فقها نیز گفتهاند: مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد، ولى نگفتهاند این یقین باید از راه برهان حاصل شود و همین مقدار از یقین در وصول به سعادت كافى است، گرچه از لحن قرآن كریم، كه به صورت تحدى است، برهانى بودن معجزه (قرآن) پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله وسلم فهمیده مىشود.(12)
الف - آیات قرآن كریم: در قرآن كریم، كلمه «معجزه» و مشتقات آن به معناى مورد نظر در این مبحثبه كار نرفته و از واقعه معجزه به «آیه» (و در جمع، آیات) تعبیر شده است. ممكن است گفته شود كه این تعبیرها به معجزه اشاره ندارد.(13) پاسخ آن است كه با توجه به آیاتى كه این تعابیر در آنها بهكار رفته و مسائلى كه این كلمات از آنها حاكى است، معلوم مىشود مراد از این تعابیر، معجزات پیامبرانعلیهمالسلام است; زیرا:
اولا، در آیاتى به كار رفته كه از پیامبرى نشانه خدایى خواسته شده، او نشانه آورده و از آن نشانهها با این كلمات تعبیر شده است. یا در مقام دعوت مردم به سوى خداوند، براى اثبات صدق مدعاى خویش در نبوت، كارى انجام داده یا سبب اتفاق افتادنكار فوقالعادهاى شده كه از آن با این الفاظ تعبیر شده است.
ثانیا، وقتى انبیاى الهىعلیهمالسلام این معجزات را آوردهاند، مردم نتوانستهاند به مبارزه برخیزند و ساكت و قانع شده یا نسبتسحر به آورنده آن دادهاند كه معلوم مىشود قرآن نیز دلالت معجزه بر نبوت خاصه را یقینى مىداند (اعم از روانشناختى یا برهانى) و بیشتر برگردانندگان قرآن كریم به فارسى این الفاظ را به معجزه و یا كلماتى كه معناى «معجزه» را افاده كند، برگرداندهاند. به عنوان نمونه، به چند آیه اشاره مىشود:
1 - «آیه»: «و رسولا الى بنی اسرائیل انی قد جئتكم بآیة من ربكم انی اخلق لكم من الطین كهیئة الطیر فانفخ فیه فیكون طیرا باذن الله...»(آلعمران:49); و [او را به عنوان] پیامبرى به سوى بنىاسرائیل [ مىفرستد كه به آنان بگوید:] من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه آوردهام كه از گل، مجسمه مرغى مىسازم و بر آن مىدمم تا به امر خدا، مرغى گردد.
در این آیه شریفه، آقایان محمد مهدى فولادوند، خرمشاهى، كاظم پور جوادى، كاویانپور، الهى قمشهاى و سید رضا سراج كلمه «آیه» را به «معجزه» ترجمه كردهاند. دیگران نیز به «نشانه» یا «آیت» معنا كردهاند كه مىتوان این معنا را از آن استفاده كرد.
2 - «بینه»: «و الى ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله مالكم من اله غیره قد جاءتكم بینة من ربكم هذه ناقة الله لكم آیة...»(اعراف:73) این آیه اشاره دارد به اجابتحضرت صالحعلیهالسلام نسبتبه درخواست قومش كه وقتى به آنها گفت: «انى لكم رسول امین»(شعراء:143); من براى شما فرستادهاى قابل اعتمادم، آنها گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآیة ان كنت من الصادقین»(شعراء:154); تو جز بشرى مانند ما [بیش] نیستى. اگر راست مىگویى معجزهاى بیاور. از این دو آیه استفاده مىشود كه از حضرت صالحعلیهالسلام براى صدق نبوتش معجزهاى خواستند و او ناقه (شتر ماده) را آورد.
آقایان مكارم شیرازى، خرمشاهى، پور جوادى، جواهرى، خواجوى و الهى قمشهاى، «بینه» را در این آیه به «معجزه» معنا كردهاند.
«بینات»، جمع «بینه»، كه در آیاتى از جمله مائده:110، فاطر:25 و اسراء:101 آمده است، اشاره به معجزات حضرت عیسى و انبیاى الهىعلیهمالسلام دارد كه «بینات» را در آیه 110 مائده آقایان دهلوى، سراج، فیض الاسلام، الهى قمشهاى، خواجوى، آیتى، مجتبوى و خرمشاهى به «معجزه» ترجمه كردهاند.
برخى از آیات قرآن اقوامى را مورد مذمت قرار داده و مىگوید: با اینكه برایشان «بینات» (معجزات) آورده شد، ایمان نیاوردند: «لقد اهلكنا القرون من قبلكم لما ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبینات و ما كانوا لیؤمنوا...»(یونس:13); قطعا نسلهاى پیش از شما را هنگامى كه ستم كردند، به هلاكت رساندیم و پیامبرانشان دلایل آشكار برایشان آوردند و بر آن نبودند كه ایمان بیاورند... .
شبیه این تعبیر، در آیه 101 سوره اعراف نیز آمده است. چنین به نظر مىرسد كه چون با آمدن معجزه برایشان نبوت انبیاعلیهمالسلام ثابتشد، باید ایمان مىآوردند، ولى ایمان نیاوردند و مستحق عذاب الهى شدند.
3 - «برهان»: «اسلك یدك فى جیبك تخرج بیضآء من غیر سوء و اضمم الیك جناحك من الرهب فذانك برهانان من ربك الى فرعون وانهم كانوا قوما فاسقین»(قصص:32); دستخود را در گریبانتببر تا سپید بىگزند بیرون آید و [براى رهایى] از این هراس، بازویت را به خویشتن بچسبان. این دو برهان از جانب پروردگار توست كه باید به سوى فرعون و سران [كشور] او [ببرى]; زیرا آنها همواره قومى نافرمانند.
راغب اصفهانى مىگوید: «برهان براى بیان حجت است. بنابر این، برهان آن است كه همیشه و به یقین، اقتضاى درستى دارد.»
كلمه «برهان» در آیاتى - چون نساء:174 - به معناى «معجزه» و در آیات یوسف:24، بقره:111، انبیاء:24، نحل:64 و قصص: 25 به معناى «دلیل قاطع» آمده است كه از این كاربرد مىتوان استفاده كرد كه از نظر قرآن، معجزه دلیلى یقینآور است.
در آیه مزبور(قصص:28)، آقایان الهى قمشهاى، كاویانپور و مكارم شیرازى، برهان را به «معجزه» ترجمه كرده و دیگران به «برهان»، «دلیل» یا «حجت» برگرداندهاند كه نشان مىدهد معجزه در جایى آورده شده است كه دلالتیقینى دارد.
ب - روایات ائمه معصومعلیهمالسلام: گفته شد كه معجزه و مشتقات آن به معناى مورد نظر در قرآن نیامده است و دانشمندان به این دلیل كه دیگران از آوردن مثل آن عاجزند، اصطلاح «معجزه» را به كار بردهاند. این كلمه به همین معنا در كلمات و احادیث منقول از امام صادق و ائمه پس از ایشانعلیهمالسلام نیز دیده مىشود. البته از حضرت پیامبر، حضرت على و ائمه دیگرعلیهمالسلام مطالبى نقل كردهاند كه كلمه «معجزه» در آنها آمده و به احتمال زیاد، این لفظ از خود آن بزرگان است.
روایات منقول از ائمه اطهارعلیهمالسلام نیز همانند قرآن كریم و عقل، دلالت معجزه بر نبوت خاصه را مورد تایید قرار داده است كه به دو روایت اشاره مىشود:
ابنبصیر مىگوید: به امام صادقعلیهمالسلام عرض كردم: چرا خداى عزوجل به پیامبران، اولیاى خود و به شما معجزه داده است؟ حضرت فرمودند: «براى آنكه دلیلى بر صدق آورندهاش باشد و معجزه از نشانههاى خداوند است كه جز پیامبران و حجج او آن را در اختیار ندارند تا به این وسیله، راستگو از دروغگو شناخته شود.»(14)
در روایتى، امام حسن عسكرىعلیهالسلام از پدر بزرگوارش نقل مىكند كه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در احتجاج با مشركان، كه مىگفتند: چرا بشر پیامبر شده است، فرمودند: «بله، خداوند بشرى را فرستاده و معجزه نیز در اختیارش قرار داده است، چنان كه انسانهاى معمولى، كه از باطن دلهایشان خبر دارید، توانایى انجامش را ندارند. به این وسیله، به عجز خودتان در مقابل آنچه آوردهاند، پىمىبرید.اینهمانمعجزهوشهادتخداوندبهراستىاوست.(15)
2 - معجزه و نبوت عامه
ممكن است تصور شود كه صدور معجزه از سوى مدعى نبوت علاوه بر دلالتبر نبوت او (نبوت خاصه)، بر ضرورت ارسال پیامبرانعلیهمالسلام از سوى خدا (نبوت عامه) نیز دلالت دارد; زیرا نسبتبین نبوت خاصه و نبوت عامه نسبتبین خاص و عام و مقید و مطلق است و خاص بدون عام و یا مقید بودن مطلق معنا ندارد. ولى باید توجه داشت كه اگر مقصود از این سخن آن باشد كه در نبوت خاصه، نبوت عامه مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و صرفا پس از اثبات نبوت عامه مطرح مىشود، این مدعا درست و قابل تبیین است.(16)
اما اگر مقصود آن باشد كه با صدور یك كار خارق العاده به دست فردى كه مدعى نبوت است، با توجه به عدم امكان همانندآورى آن، اثبات مىشود كه خداوند باید پیامبرانى را براى هدایتبشر بفرستد، این مطلبى نپذیرفتنى است; زیرا در این صورت، صدور معجزه از چنین فردى در نهایت، بر آن دلالت دارد كه این معجزه، كار او به عنوان یك انسان نیست و نیرویى فراتر از انسان در صدورش نقش داشته است. لكن اینكه آن نیرو از خداوند بوده و بر خداوند لازم باشد كه پیامبرانى بفرستد (نبوت عامه) و این شخص پیامبر است (نبوت خاصه) اینبهصرفصدورمعجزه از چنین شخصى، اثبات شدنى نیست.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد كه نه تنها اثبات نبوت عامه با معجزه میسر نیست، بلكه اثبات نبوت خاصه از این طریق نیز وابسته به اثبات نبوت عامه - پیش از آن - مىباشد.
3 - معجزه و اثبات وجود خداوند
فیلسوفان دین و متكلمان مسیحى درباره دلالتیا عدم دلالت معجزه بر وجود خداوند، تحت عنوان «دلیل حوادث خاص یا حوادث خارق العاده» بحث كردهاند. برخى از این اندیشمندان رابطه منطقى بین معجزه و اثبات وجود خدا را، كه به زعم آنان، الوهیت مسیحعلیهالسلام است، پذیرفتهاند، برخى دیگر تنهاگذار روانشناختى از مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذیرفته و منكر رابطه منطقى بین این دو شدهاند و كسانى نیز به هیچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمىپذیرند.
جان هیك بر این باور است كه مشاهده اینگونه حوادث انسان را به سوى اعتقاد به وجود خدا سوق مىدهد، ولى منطقى بودن این رابطه را نمىپذیرد. وى دلیل انكار رابطه منطقى را تردید افرادى مىداند كه معجزه را مشاهده نكردهاند، به نقل ناقلان نیز اعتماد ننموده و (به فرض پذیرش) تفسیرى مادى از آن ارائه دادهاند.(17)
از سوى دیگر، هنرى تیسن، متكلم مسیحى، در مقام دفاع از دلالت منطقى معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنین مىنویسد: «این ادعا (افرادى كه معجزه را ندیدهاند همواره در آن شك مىكنند) بر این فرض نادرست قرار دارد كه انسان باید تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انسانى كنونى خود قرار دهد.» او در بیان مورد نقض این ادعا، مىگوید، «ما با اینكه وجود یخبندانهاى شدید روى زمین را ندیدهایم، با گفته زمین شناسان آن را قبول داریم.»(18)
جان هاسپرز، یكى دیگر از فیلسوفان دین، معتقد است كه هیچ كدام از تعریفهایى كه از معجزه ارائه مىشود دلیل بر اثبات خداوند نیست; زیرا اگر معجزه به واقعهاى تعریف شود كه با قوانین طبیعى قابل تبیین نیست، در جواب گفته مىشود: تمام قوانین طبیعت كشف نشده و ممكن است در تحقیقات میلیونها سال آینده، بر اساس قانون طبیعت تبیین شود. اگر همانند جان استوارت میل بگویید معجزه حادثهاى است كه اگر مجموع شرایطش تكرار شود، دوباره اتفاق نمىافتد، جواب این است كه اولا، تمام شرایط وقوع یك حادثه را نمىتوان به حساب آورد. ثانیا، وقوع چنین حادثهاى حداكثر، مىتواند نبودن جبر را اثبات كند.
معناى دیگر واژه «معجزه» این است: مداخله خدا در مسیر طبیعى حوادث. بر این اساس، معجزه مستلزم وجود خدایى است كه بتواند در مسیر طببیعى حوادث مداخله كند. معتقدان به خدا مىگویند: طبق این معنا، معجزاتى وجود دارد. پس خدا نیز وجود دارد. اما گفتن این مطلب فقط به زبان آوردن یك همانگویى (توتولوژى) آشكار است; درست مثل اینكه بگوییم: اگر خدا مداخله كند، وجود دارد. علاوه برآن، هیچ راهى نداریم كه ثابت كنیم حادثهاى مطابق با این تعریف وجود دارد.(19)
هیوم در فصل دهم از كتاب پژوهش (Enquires) ، چهار دلیل اقامه كرده كه معجزه اثبات وجود خداوند نمىكند.(20) او معتقد است كه تنها راه براى ارزیابى معجزه، تجربه نظم موجود طبیعت است و هیچ دلیلى بر اثبات معجزه كافى به نظر نمىرسد. به نظر وى، واقعیت این است كه مردمى كه قبلا بر اساس دلیل یا دلایلى، معتقد به خدا بودند، تمایل داشتند به معجزات، به عنوان مظهر اضافى اثر خدا معتقد باشند. اما كسانى كه دلیلى بر اعتقاد به خدا ندارند، معجزات را دلیلى كافى نمىدانند كه بر اساس آن، به وجود خدا معتقد گردند.(21)
بیشتر حكما و متكلمان اسلامى به این مساله نپرداختهاند ولى به هر حال، در میان دانشمندان اسلامى هر دو دیدگاه قایلانى دارد. و حق با كسانى است كه چنین دلالتى را قبول ندارند.
آیة الله جوادى آملى، كه منكر دلالت منطقى معجزه بر وجود خداست، در این زمینه مىفرماید: «معجزه به عنوان كار خارقالعاده و امرى كه به اصل علل و اسباب طبیعى نتواند استناد پیدا كند، براى كسى كه قبلا بر ذات واجب برهان اقامه نكرده باشد یا حتى از اثبات نبوت عامه عاجز مانده باشد، به شیوه منطقى، بر ذات بارى تعالى دلالت نمىكند.»(22)
قرآن و دلالت معجزه بر وجود خداوند: ممكناست گفته شود: مىتوانازبرخى آیات قرآن، دلالت معجزه بر وجودخداوند را بهدست آورد; از جمله، آیه 101 و 102 سوره اسراء: «ولقد آتینا موسى تسع آیات بینات فسئل بنیاسرائیل اذ جاءهم فقال له فرعون انی لاظنك یا موسى مسحورا قال لقد علمت ما انزل هؤلاء الا رب السموات والارض بصائر انى لاظنك یا فرعون مثبورا»; به حقیقت، ما به موسى نه نشانه آشكار دادیم. پس از فرزندان اسرائیل بپرس. آنگاه كه نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: اى موسى، من جدا تو را افسون شده مىپندارم. گفت: قطعا مىدانى كه این [نشانهها] را كه باعثبینشهاست، جز پروردگار آسمانها و زمین، نازل نكرده است. و به راستى، اى فرعون، من تو راه تباه شده مىپندارم.
حضرت موسىعلیهالسلام علاوه بر اثبات نبوت خود، مامور دعوت فرعون به قبول و عبادت پروردگار نیز بود; زیرا فرعون به فرموده قرآن، مىگفت: «ما علمت لكم من اله غیری»(قصص:38); من جز خویشتن براى شما خدایى نمىشناسم.
قرآن كریم در داستان حضرت موسىعلیهالسلام و فرعون در سوره شعراء مىفرماید: «فرمود: نه، چنین نیست. نشانههاى ما را [براى آنان] ببرید كه ما با شما شنوندهایم. سپس بروید به سوى فرعون و بگویید: ما پیامبر پروردگار جهانیانیم.»(شعراء:15 و16)
و نیز مىفرماید، «فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ [موسى] گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است - اگر اهل یقین باشید.»(شعراء:23-24) سپس فرعون خطاب به حضرت موسىعلیهالسلام «گفت: اگر خدایى غیر از من اختیار كنى، قطعا تو را از [جمله] زندانیان خواهم ساخت. [موسى] گفت: اگرچه براى تو چیزى [معجزهاى] آشكار بیاورم؟ گفت: اگر راست مىگویى آن را بیاور. موسىعلیهالسلام عصاى خود را افكند و به ناگاه، اژدهایى نمایان شد. [فرعون] به سرانى كه پیرامونش بودند گفت: این ساحرى بسیار داناست.»(شعراء:29-32 و 34) فرعون ساحران ماهر را جمع كرد تا بر حضرت موسىعلیهالسلام غالب آیند، ولى وقتى معجزه آن حضرت را دیدند، فهمیدند كه از نوع سحر نیست. در نتیجه، ساحران به حالتسجده افتادند و «گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم; پروردگار موسى و هارون)(شعراء:46 و47) حضرت موسىعلیهالسلام وقتى دو معجزه عصا و ید بیضا را به فرعون نشان داد، چون براى او حجت تمام شد، برایش شكى باقى نماند و فهمید غیر از خداوند خالق هستى یا به اذن او، كس نمىتواند این كارها را انجام دهد، اما در عین حال، عناد و تكبر ورزید و حق را نپذیرفت، حضرت موسىعلیهالسلام فرمود: «اى فرعون، به راستى كه تو را تباه شده مىپندارم.»(اسراء:102)
كلام حضرت موسىعلیهالسلام با دو تاكید - لام قسم و حرف تحقیق - آمده است و این نشان مىدهد كه حق براى فرعون كاملا آشكار شده بود. و حكمتخداوند اقتضا مىكند تا حجتبر كسى تمام نشده، به دلیل انكار و كفرش، او را هلاك نكند.
البته در اینكه فرعون منكر وجود خدا و رب براى جهان آفرینش و موجودات دیگر بوده یا نه اختلاف است(23) و دلیل صریح قرآنى بر اثبات آن نداریم، اما با توجه به مدعاى فرعون كه مىگفت: «انا ربكم الاعلى» (نازعات:24) و «ما علمت لكم من اله غیری»(قصص:28)، وى منكر اله نبودن خود و منكر وجود الهى دیگرى - یعنى، معبودى غیر از خودش - بوده است. بنابراین، حضرت موسىعلیهالسلام در صدد نبود اصل واجبالوجود، علت العلل و وجود خدا را ثابت كند، بلكه مىخواستبا معجزهاش اثبات كند كه معبودى واقعى غیر از فرعون بوده و آن همان «رب العالمین» است. پس اثبات مصداق خارجى رب و معبود واقعى و توحید در الوهیت و ربوبیت مورد نظر است. در نتیجه، از آیات قرآن، نمىتوان دلالت معجزه را بر وجود خداوند استفاده كرد، همانگونه كه با دلیل و تبیین عقلى نیز دلالت منطقى معجزه بر وجود خداوند اثبات نشده، هرچند ممكن استبرخى از كسانى كه به دلالت معجزه بر وجود خدا پرداختهاند مقصودشان لالتبر توحید باشد، كه صحیح است ولى هیچیك به آن تصریح نكردهاند.
4 - معجزه و توحید
معجزه با دو شرط، توحید در ربوبیت و الوهیت را اثبات مىكند:
شرط اول: طرفداران خدایان دیگر وجود داشته باشند.
شرط دوم: پیامبرانى كه معجزه آوردهاند طرفداران خدایان دیگر را به مبارزه بخوانند و تحدى كنند كه از خدایان خود براى ابطال مدعایشان استمداد بطلبند و آنها را نیز استمداد نمایند، ولى یارى نشوند و یا اصلا درخواست انبیاعلیهمالسلام را براى این منظور اجابت نكنند.
ممكن است گفته شود این دو شرط لازم نیست; زیرا اگر خداى دیگرى موجود باشد، باید براى هدایت مخلوق خویش، با ارسال پیامبر و دادن معجزه به وى، ابراز وجود كند.
پاسخ آن است كه اگر خدایان دروغین و پیروان آنان مطرح نباشند، به این معناست كه شرك مورد نزاع نیست تا با دیدن معجزه، توحید، نتیجه گرفته شود; زیرا توحید قبلا ثابتشده است. و اگر پیامبرى تحدى نكند یا تحدى او جدى گرفته نشود یا مورد توجه قرار نگیرد و یا همانند معجزهاش را بیاورند، نه نبوت وى و نه چیز دیگرى اثبات نمىشود.
از قرآن كریم نیز مىتوان استفاده كرد كه معجزه بر توحید ربوبى و الوهى دلالت دارد. از آیات مربوط به داستان حضرت موسىعلیهالسلام و فرعون - كه گذشت - توحید ربوبى و در نتیجه، توحید الوهى اثبات مىگردد و نیز آیه شریفه «فالم یستجیبوا فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون»(هود:14); پس اگر شما را اجابت نكردند، بدانید كه آنچه نازل شده به علم خداست و اینكه معبودى جز او نیست. پس آیا گردن مىنهید؟
این آیه شریفه درباره كسانى است كه قرآن را دروغ مىپنداشتند; فرمود: اگر راست مىگویید، ده سوره برساخته شده مثل آن بیاورید و غیر از خدا هر كه را مىتوانید فرا بخوانید.(هود:13) آیه شریفه توحید الوهى و علم خداوند را از اعجاز قرآن نتیجه مىگیرد.
علامه طباطبائىرحمه الله در تفسیر این آیه شریفه مىفرماید: ظاهرا مراد از علم الله، علم مختص به خودش باشد و غیبى كه غیر خداوند به آن راه ندارند، مگر به اذن خداوند، همچنان كه مىفرماید: «لكن الله یشهد بما انزل الیك انزله بعلمه...»(نساء:166); لكن خدا به [حقانیت] آنچه بر تو نازل كرده است گواهى مىدهد. [او] آن رابه علمخویش نازلكردهاست. اگرپساز طلب و استمداد از كسانى كه به آنهادل بسته بودند (غیر خدا) بارى نشدند و یا اصلا این دعوت شما را (طلب بر معارضه) نپذیرفتند، باید بدانند:
اولا، این قرآن از طرف خداوند و به علم خداوند (غیب) نازل شده كه كسى را چنین علمى نیست.
ثانیا، خدایى جز الله نیست، «ان لا اله الا هو»; زیرا اگر خدایى بود، در موقعیتحساسى كه به او نیاز است و قرآن تار و پود آلهه را بر باد مىدهد، باید به كمك دوستان و طرفداران خود مىرسید، در حالى كه آنها را یارى نكردند. پس معلوم مىشود، چیزى جز خیال نیستند.(24)
فخر رازى نیز از این آیه شریفه، توحید را استفاده مىكند، لكن با واسطه حق بودن قرآن; یعنى، با اعجاز قرآن، حق بودن آن را اثبات مىنماید و مىگوید: «لازمه حق بودن قرآن صحیح و حق بودن تمام خبرهاى آن است و یكى از آن خبرها، توحید (لا اله الا هو) است.» او در آیه شریفه، «بعلم الله» را كنایه از «عند الله» بودن مىداند.(25)
مفسران دیگرى نیز از این آیه شریفه، توحید و علم خداوند را استفاده مىكنند. برخى(26) مرجع ضمیر «كم» را در «فان لم یستجیبوا لكم» مؤمنان و بعضى دیگر، مشركان مىدانند. اگر ضمیر به مؤمنان بازگردد; یعنى، «اگر مشركان، شما مؤمنان را اجابت نكردند و پاسخى نداشتند» و اگر ضمیر به مشركان و منكران بازگردد; یعنى، «اگر شما مشركان از خدایان خواستید، ولى خدایان شما را اجابت نكردند، پس بدانید خدا یكى است و قرآن به علم او نازل شده است.» به نظر مىرسد مناسبتر آن است كه ضمیر به مشركان بازگردد; زیرا آنان بودند كه اعتقاد درستى به توحید نداشتند، نه مؤمنان.
5 - معجزه، علم و قدرت فوقالعاده خداوند
یكى از وجوه اعجاز، وجه علمى است و آنگونه كه در مورد قرآن مجید گفته شده، با معجزه، علم فوقالعاده خداوند ثابت مىشود. همچنین اگر معجزه از سنخ قدرت باشد، قدرت فوق العاده خداوند نیز اثبات مىگردد; زیرا با توجه به عدم همانندآورى و اثبات نبوت عامه پیش از ارائه معجزه، معجزه كارى فوق طاقتبشرى و منتسب به خداوند مىشود و بدین طریق، قدرت فوقالعاده خداوند به اثبات مىرسد.
6 - معجزه، علم و قدرت فوق العاده پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم
دلالت معجزه بر قدرت و علم پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مبتنى بر این است كه اثبات شود نفس پیامبرانعلیهمالسلام در وقوع معجزه مؤثر است. مرحوم علامه طباطبائى مىفرماید: آیه «...ما كان لرسول ان یاتى بآیة الا باذن الله...» دلالت مىكند بر اینكه معجزه از اراده آورنده آن سرچشمه مىگیرد; زیرا اذن در جایى مطرح است كه زمینه اصلى موجود باشد و از جهت تمامیت زمینه و یا رفع موانع، نیاز به اذن باشد. و چون اراده آورنده معجزه به اراده شكست ناپذیر خداوند متكى است (كتب الله لاغلبن انا و رسلی) (مجادله:21) بنابر این، علم و قدرت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم متصل به علم و قدرت فوق العاده خداوند خواهد شد.(27)
بر این اساس، طبق بیان مرحوم علامه طباطبائى، كه روایات نیز مؤید آن است، آیات قرآن بر آن دلالت دارد كه نفس پیامبر و اراده او در تحقیق معجزه نقش دارد و چون علم و قدرت پیامبر در طول علم و قدرت خداوند است، مشكلى در دلالت معجزه بر قدرت و علم فوق العاده پیامبر وجود ندارد.
طبق آنچه در قرآن كریم آمده استحضرت عیسى علیهالسلام معجزات خویش را با اذن خداوند به خودش نسبت مىداد: «رسولا الى بنىاسرائیل انی قدجئتكم بآیة من ربكم انی اخلق لكم من الطین كهیئة الطیر فانفخ فیه فیكون طیرا باذن الله و ابرء الاكمه والابرص واحى الموتى باذن الله وانبئكم بما تاكلون وما تدخرون فی بیوتكم ان فى ذلك لایة لكم ان كنتم مؤمنین»(آل عمران:49); [او را به عنوان] پیامبرى به سوى بنىاسرائیل [مىفرستد كه به آنان مىگوید:] «در حقیقت، من از جانب پروردگارتان برایتان معجزهاى آوردهام: من از گل براى شما [چیزى] به شكل پرنده مىسازم، آنگاه در آن مىدمم. پس به اذن خدا، پرندهاى مىشود. و به اذن خدا، نابیناى مادرزاد و پیس را بهبود مىبخشم و مردگان را زنده مىگردانم و شما را از آنچه مىخورید و در خانههایتان ذخیره مىكنید، خبرى مىدهم. مسلما در این [معجزات] براى شما - اگر مؤمن باشید - عبرتى است و نیز در آیه 110 سوره مائده این كارها با اذن خداوند به حضرت عیسىعلیهالسلام نسبت داده مىشود.
ب - مسائل مربوط به مدلول با واسطه معجزه
1- معجزه و صدق نبىاین موضوع در سه محور قابل بررسى است:
اول: پیامبر در این ادعا كه ارتباط وحیانى با خدا دارد، صادق است. این مساله همان دلالت معجزه بر نبوت خاصه است - كه اثبات آن گذشت.
دوم: سخنآورنده معجزه از سوى خداست و نبى در گرفتن و رساندن وحى بر مردم دچار خطاى عمدى و سهوى نمىشود. معجزه به تنهایى، ثابت نمىكند كه آورنده آن خطاى عمدى و سهوى در گفتار ندارد، ولى با انضمام دلیل دیگرى، مىتوان این نتیجه را گرفت. به این بیان، فردى كه نبوتش به وسیله معجزه ثابتشده، مردم حرفهایش را سخن خدا مىپندارند. با این شروط، اگر سخنان دروغ هم بگوید، به عنوان سخن خدا تلقى مىگردد و مورد عمل پیروان پیامبر واقع مىشود. این موضوع موجب گمراهى مردم و نقض غرض از ارسال رسل خواهد بود و با حكمتخداوند سازگارى ندارد. پس آورنده معجزه در اینكه سخنانش از خداست، صادق مىباشد و پیامبر در تلقى و در ابلاغ وحى اشتباه نمىكند.
سوم: سخن آورنده معجزه مطابق با واقع است.
اثبات صدق گفتار پیامبر به معناى مطابقتبا واقع از طریق معجزه،نیازمندضمیمهشدنمقدمات دیگرى است كه عبارتند از:
الف - عصمت پیامبر ثابتشده باشد.
ب - مطابق با واقع سخن گفتن پیامبر نیز به اثبات برسد.
اثبات نشدن یكى از این دو موجب عدم اثبات صدق پیامبر به معناى یاد شده مىشود. اما عصمت پیامبر در ساندن وحى با بیان گذشته، ثابتشد و مطابق با واقع سخن گفتن او نیز با بیانى مشابه آن ثابت مىشود، به این صورت كه اگر مردم در اینكه پیامبر مطابق با واقع سخن مىگوید یا نه، شك كنند، در اصل وجود خدا، توحید و مفاد سایر خبرها تردید خواهند كرد و از او پیروىنخواهند نمود وهدف از ارسال رسل، محقق نمىشود. در نتیجه، مستلزم لغو بودن آن مىگردد كه با حكمتخدا سازگار نیست. پس اعتقاد به دروغ مصلحتى گفتن خداوند به پیامبر، مستلزم نقض غرض از سوى خداوند و نادرست است. البته این مطلب با مسائل ادبى از قبیل استعارات و كنایات منافات ندارد.
2 - دلالت معجزه بر عصمت پیامبر در افعال
به نظر مىرسد با انضمام یك برهان به معجزه، عصمت پیامبر در افعال نیز ثابت مىشود، به این صورت كه وقتى مردم صاحب معجزه را فرستاده خداوند مىدانند، وى را اسوه خویش قرار مىدهند و قول و فعل او برایشان حجت مىشود. با این وصف، اگر او اشتباه كند، مردم با پیروى از او، دچار گمراهى خواهند شد و غرض خداوند كه هدایت مردم بوده نقض خواهد شد، و این با حكمتخداوند نمىسازد.
3 - برخى گمان كردهاند كه انبیاى الهىعلیهمالسلام خواستهاند با ارائه معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را به كرسى بنشانند، ولى هیچ(28) پیامبرى چنین كارى نكرده است، بلكه اصول و معارف را با برهانهایى كه به مردم ارائه مىدادند، اثبات مىكردند. بنابر این، معجزه بر این مدعا دلالت ندارد و انبیاعلیهمالسلام نیز معجزه را به این منظور نیاوردهاند.(29)
در ادیان الهى، بویژه اسلام بر اصول و معارف دین استدلال شده است. البته با ضمیمه كردن اصل عصمت و صدق دعواى پیامبرصلى الله علیه وآله(30) و مطابق با واقع بودن گزارههاى دینى، مىتوان این مساله را با معجزه اثبات كرد كه آنچه پیامبرانعلیهمالسلام به عنوان اصول و معارف دینى عرضه مىكنند، حق و مطابق با واقع است. (تبیین این مساله همان است كه از فخر رازى در بحث «معجزه و توحید» - ذیل آیه 14 هود - گذشت.)
پى نوشتها
1 - همچنین درباره قوم ثمود آمده است: به حضرت صالح گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآیة ان كنت من الصادقین» (شعراء:143); تو هم مثل ما بشرى بیش نیستنى. اگر راست مىگویى، نشانهاى بیاور. حضرت صالحعلیهالسلام برایشان ماده شترى آورد: «قال هذه ناقة الله» (شعراء:154); گفت: این ناقه معجزه من است. (در برگردان آیات قرآن كریم از ترجمه استاد محمدمهدى فولادوند با تغییر اندك استفاده شده است.)2 - ر.ك.به: علامه حلى، كشف الاسرار فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 350 با تعلیقه حسن حسنزاده آملى / جعفر سبحانى، الالهیات على هدى الكتاب و السنة والعقل، ج2، ص229، المركز العالى للدراسات / ابن داود، سه ارجوزه در كلام، امامت و فقه، تحقیق حسین درگاهى و حسن طارمى، ص 90.
3 - ر.ك.به: جان هیك، فلسفه دین، ترجمه بهرام رادهدى، 1372، ص 70، / مصطفى ملكیان، جزوه مسائل كلام جدید; تصورات مختلف درباره خداوند، ص 78 و 80، تهران، دانشگاه امام صادقعلیهالسلام.
4 - ر.ك.به: مصطفى ملكیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، ص 254.
5 - غزالى گوید: «قلنا المعجزة مقرونة بالتحدى نازلة منزلة قوله سبحانه: "صدقت و انت رسول الله" و تصدیق الكاذب محال بذاته و كل من قال له "صدقت و انت رسول الله" و تصدیق الكاذب محال بذاته. و كل من قال: له "انت رسولى" صار رسولا و خرج لحن كونه كاذبا. فالجمع بین كونه كاذبا و بین ما منزل قوله: «انت رسولى» محال; لان معنى كونه كاذبا انه ما قیل له: "انت رسولى" و معنى المعجزة انه قیل له: "انت رسولى.» (الاقتصاد فى الاعتقاد، قاهره، مكتبة النجاریة، ص91.) البته از كتاب دیگر ایشان به نام «القسطاس المستقیم» برمىآید كه وى این دلالت را یقینى و برهانى نمىداند.
6 - ر.ك.به: ابن رشد محمد بن احمد، الكشف عن مناهج الادلة فى عقائد الملة...، مصر، الطبعة النعمانیة، ص93 / مصطفى ملكیان، جزوه مسائل كلام جدید، ص119.
7 - ر.ك.به: ملا عبدالرزاق لاهیجى; سر ایمان در اصول اعتقادات، تصحیح صادق لاریجانى، الزهراء، ص 78 - 80; به نظر مىرسد خواجه نصیر الدین طوسى نیز طریق معرفت راستگویى نبى را منحصر در معجزه مىداند; زیرا در بحث از راه شناخت صدق نبى فقط معجزه را آورده است. مىگوید: «طریق معرفة صدقه (نبى) ظهور المعجزة على یده.»(علامه حلى، پیشین، ص350)
8 - ر.ك.به: قوشچى، شرح تجرید الاعتقاد، ص36 / محمد جواد بلاغى، تفسیر آلاء الرحمن، ج1، ص3 / سید ابوالقاسم خوئى، البیان فى علوم القرآن، منشورات انوار الهدى; به نظر مىرسد مرحوم آیة الله خوئى كاملتر از دیگران آورده است.
9 - سید محمد حسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، اسلامیه، ج1، ص84 و 85 / اعجاز از دیدگاه عقل و قرآن، فاخته، ص23 و 24
10 - ر.ك.به: فخر رازى، تفسیر كبیر (مفاتیح الغیب)، ج 24، ص 212. / خواجه نصیر الدین طوسى و علامه حلى، پیشین، ص350 مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، تهران، صدرا، ص12، عبدالله جوادى آملى، تبیین براهن اثبات خدا،ص352 همو، وحى و رهبرى، چاپ دوم،69، ص20 / محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ص2. جعفر سبحانى، پیشین، ص 92 و93. سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص519.
11 - براى تفصیل بیشتر، ر.ك.به: حمید آریان، بررسى دلالت معجزه به نبوت، مجله معرفت، ش 24، ص 70.
12 - آیات تحدى بر این مطلب دلالت دارد; از جمله آیات: «و ان كنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله واوعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقین فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس والحجارة اعدت للكافرین» (بقره:23 - 24)
13 - مصطفى ملكیان، جزوه مسائل كلام جدید، ص113، مؤسسه امامصادقعلیهالسلام
14 - راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده «بده»
15 - محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ح11، ص71
16 - پیشین، ج9، ص273 و 274
17 - ر.ك.به: عبداله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، الزهراء، ص249; با توجه به سخن ایشان در كتاب وحى و رهبرى، ص20، (معجزه براى اثبات نبوت خاصه است، نه نبوت عامه) استفاده مىشود كه مقصود ایشان همین تبیین است
18 - ر.ك.به: جان هیك، همان، ص70
19 - هنرى تیسن، الهیات مسیح، ترجمه طاطاوس میكائیلیان، ص11
20 - جان هاسپرز، فلسفه دین (نقد براهین اثبات وجود خدا به روش تحلیل فلسفى)، ترجمه گروه ترجمه و ویراستارى مركز مطالعات و تحقیقات اسلامى دفتر تبلیغات اسلامى، ص 840; لازم به تذكر است كه وقوع معجزه به معناى خالتخداوند در مسیر طبیعى، یقینى است و قرآن كریم به عنوان معجزه زنده و جاوید الهى چهارده قرن است كه تمام ادیان را به مبارزه طلبیده است و دشمنان اسلام اگر مىتوانستند، تا كنون این مدرك حقانیت اسلام را از مسلمانان گرفته بودند. لكن هرگز نخواهند توانست چنین كارى انجام دهند
21 - مصطفى ملكیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، ص 254 و 255، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه.
22 - جان هاسپرز، همان، ص89
23 - عبدالله جوادى آملى، همان
24 - فخر رازى فرعون را دهرى مىداند، ولى علامه طباطبائى معتقدند وى منكر وجود خدا نبوده، بلكه خدایى غیر خودش را منكر بوده است، علاوه بر آن، خطاب «انا ربكم الاعلى» (نازعات:24) و «ما علمت لكم من اله غیرى» بر این مطلب دلالت دارد. ر.ك.به: المیزان فى تفسیر القرآن، ح8، ص238
25 - پیشین، ج17، ص197
26 - فخر رازى، همان، ج17، ص197
27 - ناصر مكارم و دیگران، تفسیر نمونه، ج9، ص38
28 - سید محمد حسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص32.
29 - ر.ك.به: حسن حنفى، التراث والتجدید; تاریخ العام والنبوة والمعاد، دارالتنویر، 1988، ص344; او مىگوید: «ان دلیل صدق النبى هو صدق رسالته یتطابق به مع العقل والواقع و المصالح الناس... ان النبى لا یحتاج الى معجزة اكثر من استقامة شریعتة.» همچنین از كلام محمد عبده در تفسیرش، المنار، ذیل آیه 24 سوره بقره استفاده مىشود كه ایشان مىخواهد با معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را نیز اثبات كند.
30 - ر.ك.به: سید محمدحسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص82 / عبدالله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، ص253
مصطفى كریمى - فصلنامه معرفت، شماره 26