تبیان، دستیار زندگی
وان جوانكی با رخساره‌ای كویری جلو می آید و آقا جویای احوالش می شوند و می پرسند: شما آقای فردوسی نیستید ؟ شاعر لبریز از شادی و شوق به نشانه تایید سر تكان می دهد و ایشان اضافه می كنند : آن رباعی ها را خواندم خیلی عالی ب...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در حاشیه دیدار رهبر انقلاب با شعرای پیشکسوت و جوان

جوانكی با رخساره‌ای كویری جلو می آید و آقا جویای احوالش می شوند و می پرسند: شما آقای فردوسی نیستید ؟ شاعر لبریز از شادی و شوق به نشانه تایید سر تكان می دهد و ایشان اضافه می كنند : آن رباعی ها را خواندم خیلی عالی بود. جوان در پوست خود نمی گنجد...

به گزارش خبرگزاری فارس، حاشیه های دیدار شعرای پیشكسوت و جوان كشور با رهبر معظم انقلاب اسلامی به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری بدین شرح است:

* هنوز دقایقی مانده است تا اذان مغرب كه «آقا» از راه می رسند و با آرامش از میان كوچه ای كه جماعت حاضر در حسینیه درست كرده اند می گذرند . ایشان در حال عبور روی برخی چهره ها بیشتر توقف و به تكان سری ، برخی افراد را میهمان می كنند.

* دو سه دقیقه مانده به اذان ، آقا روی صندلی رو به روی حضار می نشینند ؛ بشاش و خندان و در حال خوش و بش با جلویی ها . پیر زنده دلی به توصیه ایشان كه فرمودند : "آبجوش بیاورید !" سینی چای را به حضار تعارف می كند .

* رهبر انقلاب با خنده می گویند : "گفتم آبجوش بیاورید نه اینكه بگویم اذان نگفته افطار كنند ."

* اذان كه عطر می پاشد به آسمان، به تبعیت از رهبر انقلاب با خرما و چای افطار می كنیم . در میان صفوف ، بحث های شاعرانه داغ داغ است . جوانترها شعرهای خود را با پیران محفل در میان می نهند و راه بهتر را جستجو می كنند .

* نماز مغرب و عشا كه تمام می شود ، در راه ساعد مورد لطف آقا قرار گرفته و از او پرسیدند :"كجایید ؟" و وی پاسخ داد : "احضار ارواح بفرمایید در خدمتیم" . ایشان به لطافت جواب دادند : "ارواح بزرگ را نمی شود احضار كرد !"

جوانكی با رخساره ای كویری نیز جلو می آید و انگار كه آشنا باشد ، آقا جویای احوالش می شوند و می پرسند : شما آقای فردوسی نیستید ؟ شاعر لبریز از شادی و شوق به نشانه تایید سر تكان می دهد و ایشان اضافه می كنند : آن رباعی ها را خواندم خیلی عالی بود، خیلی عالی بود . جوانك كه خودش را اهل فارس معرفی می كند در پوست خود نمی گنجد .

* كنار سفره كه می رسیم وزیر ارشاد زودتر از همه كنار صندلی آقا جاگیر شده . اشاره می كند آقای مجتبی رحماندوست هم برود پیشش . آقا می نشینند و سفره ها آماده پذیرایی . اكثر حضار حواسشان به رهبر است كه فقط چای میل می كند و حلوا و خرما و مختصری نان . سفره كه برچیده می شود نگاه می كنیم غذای معظم له دست نخورده است و انگار ایشان با همان مختصر افطار كرده اند .

* تا برسیم به حسینیه ، رهبر انقلاب با بنیانیان گرم گرفته اند و گهگاه با دیدن كسی كلام قطع می شود و خوش وبشی . از جمله اینان محمد حسین جعفریان است كه باز هم عصا به دست دارد او را می بینند و حال و احوالی گرم صورت می پذیرد .

* شعرخوانی ها با استاد سبزواری آغاز می شود . پیشتر ساعد، مختصری سخن گفته و از این كه فرصتی فراهم شده برای دیدار با رهبر انقلاب ، آن هم در شب فرخنده میلاد كریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی (ع) سپاسگزار است .

* ساعد در پایان می گوید كه شاعران به نوبت اشعاری را بخوانند و حضرت آقا با ملاحتی زیبا می گویند : چند بیتی باشد؟ سبزواری می ایستد به شعرخوانی . آقا اشاره می كنند كه بنشیند . بعد هم ندا می دهند به خادمین كه چای هم بدهند !

* دست و پا گم كرده كوی تمنای توأم با دو چشم آرزو مست تماشای توأم

این مطلع غزل « حمید» است ، شاعری كه شعرش و خودش اصالتی دارد برای انقلاب اسلامی مان . موقع شعرخوانی استاد سبزواری ، آقا دست به محاسن دارند و انگار سروده را تجزیه و تحلیل می كنند .

* مشفق كاشانی شعرخوان بعدی است كه شروع می كند به خواندن :

با دست طلب پای تو در سلسله تا چند آه ای دل من غافلی از قافله تا چند

* این مطلع غزل مشفق كاشانی است كه « آفرین» ایشان را به دنبال دارد .

* پس از قرائت شعر ، ساعد باقری می گوید : "آقای موسوی گرمارودی می گویند چون شب عید است پس از هر شعر كف بزنیم . من گفته ام صلوات بفرستیم ، اما می ترسم بشود كفوات !"

* نوبت به بهجت شفقی می رسد كه ساعد در معرفی اش می گوید : "ما كه كوچك بودیم با نام ایشان در مجله مكتب اسلام آشنا شدیم . "

* بهجتی شفق، مناجاتی را به شعر می خواند كه قشنگ است .

* در رضای دوست گم كردم رضای خویش را غم به یم پیوست و كرد افزون بهای خویش را

شستشو دادم سحرها چهره را در موج اشك یافت جان تیره ام از نو صفای خویش را

ای پناه بی كسان تنها تویی دمساز من با تو گویم دردهای جانگداز خویش را

* شعر بهجتی شفق كه تمام می شود آقا می گویند : "طیب ا... انفاسكم جناب آقای بهجتی . "

* علی محمد مودب شاعر بعدی است كه با شعرهای ناب خود اسم و رسمی دارد . او شعر نو می خواند در پاسخ به نامه دوستش انصاری نسب از بندر عباس .

رادارها كاری به كار مرغ دریایی ندارند / اژدرها سر به دنبال ماهی ها نمی گذارد / حتی اگر آن ماهی ، روح دختركی باشد كه از هواپیمای مسافربری به آب افتاده باشد ... »

* روی سخن شعر مودب با آمریكای حقیر است . شعرش كه تمام می شود آقا می پرسند : "شما این همه شعر را از بر خواندید ؟ این خیلی سخت است ! شعر سپید خواندن از حفظ، خیلی سخت است ؟ نكند شعر را انشاء می كردید و فی البداهه می سرودید ؟ ... خیلی خوب بود . "

* شاعر بعدی پروانه نجاتی است از شیراز ، كه سالهاست غزل های قشنگش زیبنده صفحات دفاع مقدس است .

زمین ز بتكده ها پر شده ست ابراهیم دوباره دور تفاخر شده ست ابراهیم

گرفته هزل تجمل حصار حوصله را كه نان سادگی آجر شده ست ابراهیم

چه زود گم شده در كوچه های عادت ، عشق زمین دچار تنفر شده ست ابراهیم

آقا گهگاه ردیف و قافیه غزل را همسرایی می كنند . وی غزلی هم در باب دفاع مقدس می خواند كه تشویق همه را به دنبال دارد:

ای كاش نامه ای ، خبری ، عطری ، چفیه ای رویای دخترانه او بیشتر نبود

عكس پدر مقابل آیینه شمعدان آن روز دور سفره به جز چشم تر نبود

* رهبر انقلاب در تشویقش می گویند : " آفرین ، آفرین ، ماشاا... خیلی خوب بود ، دو غزل بسیار خوب خواندید ."

* حداد عادل دعوت می شود به شعرخوانی . او می خواند :

تیر اگر بارد به كویش تیغ بر سر می نهیم تیر اگر آید ز سویش تیر در بر می نهیم

هر چه او خواهد و آن خواهیم كرد و آنچه او را ناخوش آید سوی دیگر می نهیم

* عسگر شاهی از اردبیل شعرخوان بعدی جلسه است . هم فارسی شعر می خواند و هم آذری . ساعد باقری اشاره می كند كه در میان آذری ها ، شاعران اردبیل سوز دیگری در مراثی شان دارند .

* ریحانه رسول زاده دختر جعفر رسول زاده (آشفته) از كاشان شاعر بعدی است . می خواهد بخواند كه آقا می پرسند : كجا هستند ایشان ؟

شاعره نوجوان كه در ردیف دوم نشسته و قامتی كوچك دارد به چشم نمی آید . می آوردندش ردیف اول .

* محمد سعید میرزایی با وزنی بسیار سنگین شعر خود را آغاز می كند. لا به لای شعرخوانی او «آقا» اشاره می كنند كه این مصرع را یك بار دیگر بخوانید .

پس از آن ایشان تاكید می كنند كه ردیف و قافیه ای سخت را انتخاب كرده اید و به نظرم آمد كه این شعر شباهت دارد به قصیده حاج محمد جان قدسی كه در توصیف راه كشمیر است .

* نوبت به ابوالفضل زرویی نصرآباد می رسد كه می خواهد بخشی از یك مثنوی بلند طنز را بخواند . آقا می گویند :" دنباله همان است كه پارسال خواندید ؟"

* زرویی جواب می دهد كه پارسال من نخواندم. سال قبلش خواندم و شروع می كند . مثنوی خطاب به فرزند اوست و در مذمت آدم ها چاپلوسی كه گرد مدیران جمع می شوند:

گوش كن ای مدیر بعد از این نور چشمان من حسام الدین

به ریاست گر شدی منصوب می شوی پیش مردمان محبوب

در محیط اداره مثل خروس تا توانی عجول باش و عبوس

* مثنوی بسیار بلند است و شادی بخش محفل می شود . آقا بسیار تشویق می كنند اما ادامه می دهند : "شعر شما خوب است اما نثر شما كه در گل آقا می نوشتید خیلی خوب بود از لحاظ نضج و پختگی . این كه با استفاده از سبك متون كهن طنز می نوشتید خوب بود . به نظرم آقای نصرآباد باید آنها را ادامه بدهند كه نسبت به شعرشان برجسته تر بود. البته این شعر هم خوب بود به خصوص كه ده پانزده بیت آخر كاملاً شوخی بود ."

* فاضل نظری جوان دیگری است كه غزل می خواند ، غزلی با مضمونی پر از نا امیدی و یأس :

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تكرار در تكرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر ای یاقوت بی قیمت كه غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

* آقا، شاعر را تشویق می كنند و با لبخند می پرسند : "شما كه جوان هستید چرا نمی بینید . شما باید ببینید و به ما هم نشان بدهید ، ماها اگر نبینیم چون عمرمان گذشته و پیر هستیم و ضعف دید داریم اما شما جوان ها باید ببینید ."

*ساعد باقری با همراهی قزوه می خواهند شاعر بعدی را معرفی كنند كه آقا از ایشان می پرسند : آقای اخلاقی را نگذاشتید توی برنامه ؟

* شعرش حال و هوای تحصیل در ایام طلبگی در حوزه علمیه قم را دارد . در مصرعی او می خواند :"و جاده های جمكران در رفت و آمد بود ." آقا مداخله می كنند و می گویند : "و جاده های جمكران پررفت و آمد بود، بهتر نبود ؟ " اخلاقی می خواهد سروده خود را توجیه كند . آقا با لبخند می گویند : "هر چه صلاح می دانید ."

شعرش را ادامه می دهد كه "و جاده های جمكران پر رفت و آمد بود."

* غزل ، سبك جدیدی دارد و رهبرانقلاب بسیار تشویق می كنند و به صورت تخصصی درباره سبك غزل سخن می گویند .

* فردوسی جوان فرد دیگری است كه با اشاره آقا شروع به خواندن شعر خود می كند و در موقع شعر خواندنش تحسین فراوان حضار را به خود دید .

رهبر انقلاب در معرفی فردوسی گفتند كه من دو سه رباعی از ایشان خوانده ام بسیار عالی بوده است و سپس رو به فردوسی گفتند بخوان بابا جون. فردوسی شروع كرد به خواندن :

از زخم شناسنامه دارند هنوز در مسجد خون اقامه دارند هنوز

آنان همه از تبار باران بودند رفتند ولی ادامه دارند هنوز

سرتاسر شهر با تو عطرآگین بود لبخند تمام كوچه ها غمگین بود

آن روز كه بر دوش تو را می دیدم تابوت سبك ولی غمت سنگین بود

شهر آینه دار می شود با یك گل پروانه تبار می شود با یك گل

* آقا « احسنت احسنت» می گویند و می پرسند : شما چند ساله اید ؟ فردوسی می گوید : نوزده سال !

* وقتی زمان تمام شد ، شاعری از چهارمحال و بختیاری آمده به نام علیدوستی با گلایه گفت كه دیشب ده ساعت در راه بوده كه آقا پانزده دقیقه به وقت جلسه می افزایند.

* كاكایی و وحید كیایی غزل خوانهای بعدی اند و ... حسن ختام مراسم ، همه میهمان می شوند.

* آقا در خصوص جریان شعر روز اظهار امیدواری می كنند و می گویند: آن چه كه برای من خیلی جالب است این كه رشد شعر را به صورت محسوس می بینم .

*مراسم به پایان رسید و حضار رهبر انقلاب را چون خورشیدی در بر گرفتند و انبوه نامه ها و كتابها بود كه به ایشان می رسید . در پایان این مراسم حضور وزیر ارشاد و گفتگو با حضار دیدنی بود .