تبیان، دستیار زندگی
جایگاه آموزه تغییر رژیم در اندیشه نومحافظه‌کاران از نظر فلسفی و فکری نومحافظه‌کاران ریشه در افکار فردی به نام لئواشتراوس دارند، لئواشتراوس، هر چند که مستقیماً فعال سیاسی نبود، اما تفکرات او تاثیر بسیار شدیدی بر پدران معنوی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جایگاه سیاست تغییر رژیم در

راهبرد خاورمیانه‌ای آمریکا(2)



جایگاه آموزه تغییر رژیم در اندیشه نومحافظه‌کاران

از نظر فلسفی و فکری نومحافظه‌کاران ریشه در افکار فردی به نام لئواشتراوس دارند، لئواشتراوس، هر چند که مستقیماً فعال سیاسی نبود، اما تفکرات او تاثیر بسیار شدیدی بر پدران معنوی محافظه‌کار جدید داشته است، او با تحقیق و پژوهش در مکاتب قدیمی، یک چارچوب فلسفی خاص ارایه داد که برخاسته از زندگی او در آلمان و تجربه نازیسم بود که مبنای فکری رهروان و روشن‌فکران مخافظه‌کار قرار گرفت. امروزه عملاً سیاست خارجی  آمریکا  براساس آن عمل می‌کند و در دهه نود به وسیله محافظه‌کاران جدید از طریق نوشته تبلیغ گردید. براساس تفکرات لئواشتراوس است که چارچوب تئوریک سیاست خارجی جورج دبلیو بوش در طول دهه نود صیقل یافت و در آغازین هزاره سوم اجرا گردید در بخشی از این چارچوب ارایه شد که از سوی اشتراوس آن چه به مسئله تغییر رژیم ارتباط پیدا می‌کند در این نوشته او عینیت می‌یابد.

آن چه صلح را ممکن می‌سازد، ماهیت رژیم‌های سیاسی است، نیت رهبران و موقعیت کشور نیست که جنگ و یا صلح را مطلوب می‌سازد، بلکه این خصلت و سرشت رژیم سیاسی حاکم بر کشورها است که صلح را ممکن و یا غیرممکن می‌سازد برخلاف لیبرال‌ها که توسل به نهادهای بین‌المللی و قوانین بین‌المللی را شکل‌دهنده فضای ضروری برای برقراری و حفظ صلح می‌دانند، محافظه‌کاران جدید به طبیعت رژیم‌های سیاسی توجه می‌کنند. رونالد ریگان حکومت ساندنیست‌ها در نیکاراگوئه را عامل تخریب صلح و موجب جنگ افروزی معرفی کرد و به همین خاطر، سیاست تغییر رژیم را تنها راه ایجاد صلح در منطقه آمریکای مرکزی اعلام کرد. حدود بیست سال بعد، دولت جورج دبلیو بوش  «تغییر رژیم در عراق» را سیاست رسمی خود اعلام کرد و با وجود مخالفت‌های شدید بین‌المللی عنوان کرد که رژیم صدام حسین بزرگ‌ترین دشمن صلح و ثبات در منطقه است و باید از صحنه حذف گردد.

تغییر رژیم در عراق با استفاده از قدرت نظامی و توسل به جنگ انجام گرفت چرا که از نظر محافظه‌کاران جدید، صلح نه از طریق گفت وگو و توسل به ابزار و نهادهای بین‌المللی بلکه از طریق تغییر رژیم انجام می‌گردد. رژیم‌هایی هستند که به لحاظ ماهیت آنها طبیعتاً در تعارض با صلح و نظم می‌باشند. بدین جهت می‌بایست با توسل به زور از صحنه حذف شوند.

یکی دیگر از اندیشمندان نومحافظه‌کاران که عده‌ای وی را تندروترین نومحافظه‌کار می‌دانند، مایکل‌لدین است. وی به مشاور ارشد جورج دبلیو بوش در امور سیاست خارجی مشورت می‌‌دهد از جمله افرادی است که به شدت خواستار اعمال تغییر رژیم در منطقه خاورمیانه است. مایکل‌لدین اعتقاد دارد تغییر فراتر از هر چیز تغییر خشونت‌آمیز جوهره تاریخ انسان است.

مایکل لدین با درجه دکترای تاریخ و فلسفه از دانشگاه دیکانسین، کرسی استادی مبحث آزادی را در موسا امریکن اینترپرایز دارد وی کارمند سابق پنتاگون، وزارت امورخارجه و شورای امنیت ملی آمریکا  بود. او اعتقاد دارد که در پروژه گسترش دموکراسی، خشونت سرنوشت آشکار آمریکا است مایکل لدین که جزو گروه نومحافظه‌کاران (بازها یا عقاب‌ها) محسوب می‌شود، مشی سخت‌افزاری و برخوردهای خشن را در مقابل دولت‌هایی که با آمریکا همراه نیستند تجویز می‌کند.

لدین خواهان تغییر رژیم‌های پیرامون عراق است از نظر نومحافظه‌کاران تغییر رژیم‌ها به سه طریق ممکن متصور است:

1- روش سخت‌افزاری از بالا به پایین (عراق)

2- روش نرم‌افزاری از پایین به بالا (کودتا انقلاب)

3- روش سخت‌افزاری نرم تواءمان از بالا به پایین و از پایین به بالا.

در مدل سخت‌افزاری، تغییر رژیم با تجاوز نظامی نیروهای مسلح بیگانه ممکن می‌شود که عراق نمونه بارز آن است مدل نرمافزاری از پایین به بالا رژیم در اثر فشارهای اجتماعی بسیار سازمان یافته و یا غیرسازمان یافته ساقط می‌شود. اما در مدل سوم، چنان چه رژیم حاکم در مقابله فشارهای داخلی و خارجی به طور جداگانه مقاوم و مصون باشد ترکیبی از این دو باعث فروپاشی داخلی خواهد شد. بدین‌سان سیاست فشار از بیرون و تغییرات از درون با هدف کاهش حمایت مردمی از نظام سیاسی و بی‌ثبات‌سازی کشور مورد نظر در دستور کار نومحافظه کاران و طراحان در سیاست خارجی قرار می‌گیرد.


خاورمیانه صحنه‌ی عملی پیاده‌سازی سیاست تغییر رژیم

به طور منطقی، بررسی جایگاه سیاست تغییر رژیم در چارچوب رفتار خارجی آمریکا در دوره حاکمیت کابینه بوش، به تاثیرحادثه 11سپتامبر ارتباط می‌یابد. به ویژه تاثیری که این واقعه بر رویکرد وی نسبت به جهان خارج و شیوه‌ی رویارویی با آن داشته است. منطقه خاورمیانه  نیز به دلیل آبشخور حوادث 11 سپتامبر 2001 به شدت برحوادث مزبور تاثیر گذاشته و نیز تاثیر پذیرفته است.

در سوی دیگر مسئله دسترسی تروریست‌ها به سلاح‌های کشتار جمعی دغدغه‌ی اصلی نومحافظه‌کاران و طراحان سیاست خارجی آمریکا در نگاه امنیتی به خاورمیانه را شکل می‌دهد در این میان پافشاری و اهمیت حکومت و رژیم داخلی کشورها به عنوان واکنشی مهم در استراتژی امنیتی کابینه بوش مورد توجه واقع شده است.

در هر صورت، می‌توان تعابیر پیش گفته را با مولفه‌های مناسب برای هویت‌یابی ابتکار تغییر رژیم در قالب تدابیرامنیتی، استراتژیک دولت کنونی آمریکا مورد توجه قرار داد، به نظر می‌رسد که براساس قرائن موجود، در چارچوب استراتژی کلان این کشور، سیاست تغییر رژیم به عنوان بخش محوری استراتژی مزبور، با مقوله‌های «پیش‌برد دموکراسی» و «گسترش سلاح‌های کشتار جمعی» ارتباط و پیوند خاصی را برقرار کرده است در ابتدا باید اشاره کرد که حادثه 11سپتامبر دولت مردان آمریکا را با فرصتی مناسب برای پیوندآفرینی میان فعالیت‌های تروریستی و ملاحظات استراتژیک معطوف به اشاعه و توانمندسازی کشتار جمعی به ویژه هسته‌ای مواجه کرد. از این زاویه اولین برخورد بوش با سیاست تغییر رژیم نیز در چارجوب پیش برد که در حال جلوگیری از دست‌یابی تروریست‌ها به جنگ‌افزارهای کشتار جمعی «قابل ارزیابی» است.

براساس ادبیات سیاسی گفته شده توسط نومحافظه‌کاران، می‌توان دریافت که در چارچوب تحلیلی استراتژیست‌های آمریکا، روند مفهوم‌سازی و لفاظی‌های گسترده معطوف به تقابل میان تروریسم و ابتکار تغییر رژیم از فضای داخلی رژیم‌های سیاسی سخن می‌گوید، رژیم‌هایی که به زعم آنها، به دلیل حاکمیت ناکارآمد و ضعف اقتدار در عرصه داخلی (دولت‌های ورشکسته یا ناکام)، زمینه‌های مشهودی را برای شکل‌گیری حرکت‌های واگرایانه تروریستی فراهم می‌آورند.

آن چه صلح را ممکن می‌سازد، ماهیت رژیم‌های سیاسی است، نیت رهبران و موقعیت کشور نیست که جنگ و یا صلح را مطلوب می‌سازد، بلکه این خصلت و سرشت رژیم سیاسی حاکم بر کشورها است که صلح را ممکن و یا غیرممکن می‌سازد.

براساس تجویزهای دولت‌مردان و استراتژیست‌های آمریکا خصوصاً نو محافظه‌کاران ابتکار تغییر رژیم مهم‌ترین گزینه‌ای است که در مورد ملت‌های پیش گفته از دولت‌های ورشکسته و مسلح به سلاح‌های کشتار جمعی می‌تون برگزید از زاویه دیگر، دولت مردان آمریکا در مورد بهره‌گیری از سیاست تغییر رژیم در جهت ترویج و پیش برد دموکراسی از طریق «بروز تحول در رژیم‌های استبدادی و جوامع غیرمدرن» برآمده‌‌اند به زعم اینان و این دگرگونی باید مقدمه‌ای برای شکل‌گیری رژیم‌های نوپای دمکراتیک تلقی شود، هر چند که در جریان تثبیت آن، بهره‌گیری از توانمندی‌های نظامی ایالات متحده به عنوان یک ضرورت باید مورد توجه باشد.

بدین ترتیب از سیاست تغییر رژیم می‌توان به عنوان یک ساز و کار امنیتی جهت ایجاد تغییرات بنیادی در خاورمیانه در دستگاه سیاست خارجی بوش یاد کرد.


نتیجه‌گیری

در ادبیات نومحافظه‌کاری، سیاست «تغییر رژیم» در طرح مبارزه با رژیم‌های نامتعارف عینیت می‌یابد و آن چه لازمه غنابخشی به ایده‌ی لئواشتراوس را فراهم کرده ماهیت سیال ایده‌های نومحافظه‌کاری در سال‌های متمادی خصوصاً دوران ریاست جمهوری ریگان و جورج دبلیو بوش بود. نومحافظه‌کاران با پیاده‌سازی ادبیات سیاست خارجی خود در مفاهیم سیاست خارجی جورج دبلیو بوش ایده‌های کاربردی خود را عملیاتی ساختند. این الگوی رفتاری (تغییر رژیم) با وقوع حوادث 11سپتامبر، خطر وجود تروریزم و سلاح‌های کشتار جمعی در منطقه خاورمیانه به صورت الگوی رفتاری مطلق آمریکا درآمد اولین کشور در خاورمیانه کشورعراق بود که از منظر نخبگان سیاست‌گذاری خارجی اولین خطر برای صلح و امنیت بین‌الملل و اشاعه‌دهنده سلاح کشتار جمعی محسوب می‌شد.

البته دولت بوش با بهره‌گیری غیر متعارف از سیاست تغییررژیم عراق به ویژه از طریق پیوند آفرینی میان این سیاست با دو مقوله «تفوق نظامی» و «عملیات پیش دستانه» به عنوان ارکان استراتژی کلان دولت خود در عمل فرصت مناسب را برای منتقدین این شیوه رفتاری فراهم آورده است.

نویسنده:سهراب انعامی علمداری

منبع: ماهنامه اطلاعات راهبردی