تبیان، دستیار زندگی
در اخلاق اسلامی یک موضوع است که می توان آن را پایه و محور همه تعلیمات اخلاق اسلامی قرار داد ؛ آن عزت نفس است که منشأ بسیاری از صفات حمیده در انسان است. اسلام به کرامت و عزت نفس، بسیار اهمیت داده است .
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رمز اصلی بزرگی و محبوبیت!


در اخلاق اسلامی یک موضوع است که می توان آن را پایه و محور همه تعلیمات اخلاق اسلامی قرار داد ؛ آن عزت نفس است که منشأ بسیاری از صفات حمیده در انسان است. اسلام به کرامت و عزت نفس، بسیار اهمیت داده است 


محبوب

نصایح امیرالمۆمنین در باب عزت نفس

در نهج البلاغه آمده است:لمّا غلب أصحاب معاویة أصحابه على شریعةالفرات بصفین ومنعوهم الماء:

«قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتَالَ فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ، وَتَأْخِیرِ مَحَلَّةٍ، أَوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ، فَالمَوْتُ فی حَیَاتِكُمْ مَقْهُورِینَ، وَالْحَیَاةُ فی مَوْتِكُمْ قَاهِرِینَ.» (1) «از خطبه‏هائى است كه امام(علیه السلام)هنگام تسلط لشكر معاویه بر فرات و جلوگیرى از آب‏ایراد فرموده است‏»«مرگ در«زندگى توام با شكست‏»است‏»سپاه معاویه با این عمل(بستن آب بر شما)شما را به پیكار دعوت كرده است،اكنون بر سر دو راهى هستید،:یا به ذلت و خوارى بر جاى خود بنشینید،و یا شمشیرها رااز خون(آن جباران سنگدل)سیراب سازید تا از آب سیراب شوید. مرگ در«زندگى توام با شكست‏»شما است!... و زندگى در مرگ پیروزمندانه شما!

اینجا اساسا مسئله عزت و قاهریت و سیادت‏ آنقدر ارزش والایی دارد که اصلا زندگی بدون آن معنی ندارد، و اگر باشد مهم نیست که تن انسان روی زمین حرکت کند یا نکند، و اگر نباشد حرکت کردن روی زمین حیات‏ نیست.

امام علی علیه السلام در وصیت نامه ای که به فرزند بزرگوارش امام مجتبی علیه السلام می نویسد، می فرماید: « َاکرِم نَفسَکَ مَن کُلِ دَنیَه وَ اِن ساقَتکَ اِلَی الرَغائبِ فَإِنَکَ لَن تَعتاضَ بِما تَبذُلُ مَن نَفسِکَ عَوِضاً(2)؛ خود را از تن دادن به هر کار پستی گرامی دار اگر چه آن کار تو را به خواسته هایت برساند، زیرا در برابر آنچه از شخصیت خود از دست می دهی عوضی دریافت نمی داری»

آدمی در زندگی دنیوی خود هر چیزی را از دست بدهد دوباره می تواند بدست آورد از مال دنیا گرفته تا سلامتی اما اگر نفسش را از عزت به ذلت بکشاند دیگر چیزی جایگزینش نیست.

و قَالَ علیه السلام : أَزْرَىبِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَرَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ ضُرَّهُ، وَهَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ(3) هر كس‏ «طمع‏»در درون داشته باشد خود را حقیر كرده. و كسی كه‏ ناراحتیهایش را فاش كند به ذلت‏ خویش راضى شده. و كسى كه زبانش را بر خود امیر كند شخصیت‏ خود را پایمال كرده است.

هر عزیزى غیر از ذات اقدس الهى ذلیل است و هر توانائى جز پروردگار جهان ضعیف و ناتوان است. بشر كه خود بالاصاله داراى عزت نفس و قدرت روح نیست اگر بخواهد به عزت روحى دست یابد باید خود را بقدرت اصیل الهى پیوند دهد، تا در پرتو آن از ذلت و زبونى مصون بماند

و قال علیه السلام : الطَّامِعُ فِی وِثَاقِ الذُّلِّ.(4) طمعكار در بند ذلت گرفتار است.

و قال علیه السلام : الْمَنِیَّةُ وَلاَ الدَّنِیَّةُ وَالتّقَلُّلُ وَلاَ التَّوَسُّلُ(5) مرگ آرى اما تن دادن به پستى نه، قناعت ‏به كم آرى ولى دست نیاز به‏ سوى دیگرى نه.

و قال علیه السلام : زُهْدُكَ فِی رَاغِبٍ فِیكَ نُقْصَانُ حَظٍّ، وَرَغْبَتُكَ فِی زَاهِدٍ فِیكَ ذُلُّ نَفْسٍ(6) بى میلى نسبت‏ به آن كس كه به تو علاقه مند است دلیل كمى بهره تو در دوستى است و تمایل تو نسبت ‏به كسى كه بى‏اعتنا است ‏سبب خوارى تو است.

مردم عزیزالنفس در نهایت تنگدستی و فقر دست نیاز به سوی هیچ کس جز الله دراز نمی کنند؛در برابر ظالمین با قدی برافراشته و زبانی گویا می ایستند حتی اگر به قیمت جانشان تمام شود چرا که اینان اهل سازش با ظلم نیستند.

دو حس متضاد

حضرت صادق (علیه السلام) حدیثی نقل می‏کند که امیرالمۆمنین همیشه می‏فرمود « لیجتمع فی قلبک الافتقار الی الناس و الاستغناء عنهم»(7) همیشه در قلب خود دو حس متضاد را با هم داشته باش: همیشه احساس کن که به مردم‏ نیازمندی، یعنی مانند یک نیازمند با مردم رفتار کن، و همیشه احساس کن‏ که از مردم بی‏نیازی و مانند یک بی‏نیاز و بی‏اعتنا بامردم رفتار کن.

حضرت صادق ( علیه السلام) حدیثی نقل می‏کند که امیرالمۆمنین همیشه می‏فرمود « لیجتمع فی قلبک الافتقار الی الناس و الاستغناء عنهم» همیشه در قلب خود دو حس متضاد را با هم داشته باش: همیشه احساس کن که به مردم‏ نیازمندی، یعنی مانند یک نیازمند با مردم رفتار کن، و همیشه احساس کن‏ که از مردم بی‏نیازی و مانند یک بی‏نیاز و بی‏اعتنا بامردم رفتار کن

اما این امر در آن واحد نسبت به یک چیز که نمی‏شود، لابد نسبت به دو چیز است. خودشان توضیح می‏دهند «فیکون افتقارک الیهم‏ فی لین کلامک و حسن بشرک» اما آن مرحله‏ای که باید مانند یک نیازمند رفتار کنی، در نرمی سخنت است، و در حسن سیرت و تواضع و ابتداء به‏ سلام، «و یکون استغناءک عنهم فی نزاهة عرضک و بقاء عزک» و آن‏ مرحله‏ای که باید بی‏نیاز باشی و جای تواضع نیست در حفظ آبرو و بقای‏ عزت توست. آنجا که پای حیثیت و شرافت در میان است، آنجا که دیدی‏ که اگر بخواهی ذره‏ای نرمش نشان دهی، عرض و آبرو و عزت خودت را از دست می‏دهی، دیگر جای این نیست که رفتار یک نیازمند را داشته باشی‏ بلکه باید رفتار یک بی‏اعتناء و بی‏نیاز را داشته باشی.

کلام آخر:

هر عزیزى غیر از ذات اقدس الهى ذلیل است و هر توانائى جز پروردگار جهان ضعیف و ناتوان است. بشر كه خود بالاصاله داراى عزت نفس و قدرت روح نیست اگر بخواهد به عزت روحى دست یابد باید خود را بقدرت اصیل الهى پیوند دهد، تا در پرتو آن از ذلت و زبونى مصون بماند.

پی نوشت ها:

1-نهج البلاغه ،خطبه 51

2-همان،نامه 31

3-همان،حکمت 2

4-همان،حکمت 226

5-همان،حکمت 396

6-همان،حکمت 451

7- الکافی ،ج2،ص149

زهرا انصاری نسب   

بخش نهج البلاغه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.